ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 221

نادر 11 ژانویه 2017سلام مرد غمگین : سلام به کسی که می دونم مدتهاست که دوستم نداره .. جامو تو قلبش داده به یکی دیگه .. برای اون تلاش می کنه برای اون فداکاری می کنه و برای فرار از دست من هر تلاشی می کنه .. آدمی رو دیدی که به خاطر جلادش گریه کنه و از خدا بخواد که اونو ببخشه و کمکش کنه اما نشد ؟. اون آدم من بودم . دیروز یه چیزی رو بهت نگفتم ... از این جا شروع می کنم 13 دسامبر با هم مذاکره تلفنی داشتیم . 14 دسامبر کارلی بهم گفت که تمام مدارکی رو که داری بده به من یا خودت رو کن .. اما من هرگز به این موضوع فکر نکردم . کارلی به شدت از من دفاع می کرد پیش معاون می گفت که من نادر تقصیری ندارم نازنین  دروغ میگه و جز حقیقت چیزی نمی گفت . از 16 دسامبر من و معاون  مستقیما در خصوصی با هم مکاتبه داشتیم و تازه اون موقع بود که شناختمت . شناختمت که چه جور آدمی هستی ... و معاون  به شدت در هم ریخت بیشتر از من . فکر نمی کرد از تورو دست خورده باشه ..و من که فکر می کردم تو نسبت به من اگه صادق هم نباشی خیلی مهربونی ... داستان سانسور پیام دودمان مدیر کل  رو متوجه شدم که چه جوری دستکاری کردی و اونو دادی به معاون ... گفتی از خصوصی بود . داستان عذرخواهی قلابی رو هم متوجه شدم که به دروغ لحظه به لحظه از حضور معاون می گفتی همه اونا رو در اختیارش گذاشتم . ..نمی دونستم اسکرین شات چه جوریه ! اما معاون از من اسکرین شات می خواست .. پسرم  برام برنامه شو نصب کرد و همچنین برای تبدیل اون به لینک و ارسال فایل هم راهنمایی کرد . چرا گولم زدی ؟ چرا دروغ گفتی بهم که معاون می خواد شکایت کنه ... چرا با قلب و روح من بازی کردی ... اما من هرگز از تو کینه ای به دل نگرفتم ... در 12 دسامبر فقط خدا رو فریاد می زدم گفتم خدایا من بنده گناهکار توام اما کمکم کن . کمکم کن .. غرق عذابم همه دارن بهم توهین می کنن شخصیت من رفته زیر سوال ... و یک مرد وقتی که به شدت گریه می کنه ببین قلبش چقدر شکسته ! دیگه دونستم عشقت نیستم . منو نمی خوای . هدفت عشق زندگیت خیلی چیزای دیگه هست . تو شاید از دست مادرت خسته باشی ..از کارایی که کرده .. شاید داری با خودت لج می کنی .. با من چرا ؟ خب می گفتی دوستم نداری .. پشیمون شدی که یه روزی گفتی عاشق یه مرد جا افتاده ای . من خیلی راحت تر از زندگیت می رفتم بیرون . خیلی بدی نازنین ... بی جهت منو وادار به عذر خواهی کردی .. چرا ؟ به خاطر لوتی ؟ به خاطر مالی ؟ تا کجا خواستی دروغ بگی ... چرا آخه ؟ مگه باهات چیکار کرده بودم ؟ در این یک ماه صبر کردیم تا مدیر کل  از تعطیلات برگرده . من اون قدر ناراحت بودم که از اون روز یعنی از یک ماه پیش تا یک ساعت پیش به تاپیک شکایت نرفته بودم . تازه متوجه شدم که لاو و کارلی دو تایی با مدیر کل  بحث کردن سر من . و برای همین یک تشکر به لاو هم بدهکارم که برای من درگیر شد . و تو منو به مالی فروختی .. . به کجا می خوای برسی .. تمام دروغ هایی که گفتی یکی یکی مشخصه ... دیگه دیوونه شده بودم . از من نپرس که چی فرستا دم و چی گفتم ... اون قدر عصبی بودم که چند بار می خواستم بیام تهرون پیش خونواده تون ...  . تو از زندگی سیرم کردی . تو معنای ناجوانمردی و بی مرامی رو نشونم دادی . نشونم دادی که پستی یعنی چه .... با این حال دوستت داشتم .. می دونستم دیروز واسه این نیومدی که دوستم داری و بخوای عشقت رو نشون بدی . تو شرمت نمیاد خجالت نمی کشی که این همه محبت و فدا کاری رو ازم می بینی به خاطر عشق به خاطر خودت اما بازم توطئه می کنی به خاطر کی ؟ به خاطر چی ؟ این قدر دوست داری توی دید باشی ؟ جلب توجه کنی ؟ بیا اینم جلب توجه ... شاید باور نکنی .. ولی به همون اندازه که روز 12 دسامبر گریه کردم به همون اندازه در 10 ژانویه برای تو وگرفتاری تو اشک ریختم ..قسم به توی نامرد و بی مرامی که هنوز دوستت دارم راست میگم .. افتادم به التماس که تو و گناه تو رو ببخشند البته از معاون  خواستم ... به من گفت خجالت بکش مرد باش ..اون داره بازیت میده . می دونستم راست میگه ..همیشه هم  اینو می دونستم که اون با همه عصبانی شدنهاش آدم منطقی و درستیه ... نه مثل تو که ماری خوش خط و خال باشه . اما دلم نمیومد که ناراحتت  ببینم . همین که معاون  و مدیرکل  چهره ات رو شناخته بودند برای من کافی بود . مطمئن باش شایان  و اندیشه  و خیلی های دیگه همه می دونن که من و تو رابطه داشتیم و صد در صد به گوش مالی هم رسیده . هرچند برای اون فرقی نمی کنه و شاید برای تو هم فرقی نکنه .. اما من وقتی دیروز گفتی میام سمت تو می دونستم یه بازی دیگه هست  ولی با همه اینها می خواستم یه کاری برات انجام بدم . به خاطر روزای خوبمون .. به خاطر اون قلبی که می دونم میشه درش محبت و مهربونی ها رو دید . به خاطر اون روزایی که می دونم یه عاشق واقعی بودی نسبت به من . به خاطر این که می دونم تو هم مثل هر بد دیگه ای می تونی خوب باشی .. به خاطر این که هنوز عاشقت بودم من رهات نکردم این تو بودی که رهام کردی ... من برات گریه کردم . من نتونستم کاری کنم .. چون هنوز خودم مغضوب مدیرکل  هستم . من فقط از حق خودم دفاع کردم . فکر نکن با این کارت تونستی خودت رو از این که مالی  و نازیلا و خیلی های دیگه چیزی نفهمن دور نگه داشته باشی .. خیلی دروغ گفتی .. مخصوصا به معاون  در رابطه با من ... بین ما اختلاف ایجاد می کردی .. چی بهت می رسید ؟ چی ... تو خجالت نکشیدی پیام منو سانسور کردی ؟ تو خجالت نکشیدی عشق ما رو انکار کردی ولی بی شرمانه میومدی و با مالی هم پست می شدی ؟ من هنوزم دوستت دارم ولی دیگه باورم شده که تو دوستم نداری و نمی تونی داشته باشی و نمی خوای هم که داشته باشی . به خاطر جلادم گریه کردم . به خاطر تو متاسفم . متاثرم . من فقط از خودم دفاع کردم . خیلی بدی نازنین خیلی ... من همه چیزمو از دست داده بودم . من فقط نگام به تو بود . من از همون اول بهت صادقانه گفته بودم شرایط خودمو ... تو گفتی باشه قبوله .. می خواستم  برای من باشی . با تخریب من به کجا رسیدی ؟ دیدی خدایی هم هست .. خدا به اونایی که ناجوانمردانه دلشون شکسته باشه کمک می کنه .. همون خدایی که یک ماهه حقیقتو روشن کرد من از همون خدا خواستم که کمکت کنه .. از همون خدا خواستم که هرچی توی نازنین می خوای بشه .. که مدیرکل  بهت ارفاق کنه ولی خدا نمی دونم چرا این خواسته منو قبول نکرد . شاید خودت نخواستی ... تو می خواستی جواب چی رو بدی .. چقدر دروغ پشت دروغ ؟ چقدر ... چرا عاقلانه فکر نکردی .. اون کسی که دوستت داشت من بودم .. اون کسی که واست می مرد من بودم .. اون کسی که تا آخرین لحظه نجات تو رو می خواست من بودم .. اون کسی که خودشو واست قربونی کرد من بودم . تو چشمت رو به روی همه اینا بستی . همه چی رو واسه خودت می خوای . منو قربونی کردی .. دستت دیگه رو شده .. ولی من می خواستم تو بمونی ..  فقط دلم نمی خواست رابطه ات رو با یکی دیگه علنا نشون بدی .. مطمئن باش مالی هم جنس تو رو می شناسه .. خیلی ها می شناسن . برام خیلی جالب بود شایان  از روزی که تو رودقیقا  شناخت و دونست که تو کی هستی تا زمانی که تکلیفت معلوم نشد پست نذاشت . با هم مکالمه ای نداشتیم ولی یه حسی بهم می گفت داره با من همدردی و به تو  و وجود تو اعتراض می کنه . این همه بلا سرم آوردی بازم ازت حمایت کردم . حتی دیگه حاضر نشدم ازت شکایت کنم هرچند آیدی قبلی  من بر نگشته . به این فکر نکن که من به معاون  چی دادم و چی ندادم .. همون دو تا نوشته کافی بود . به این فکر کن که چه جوری همه رو بازی دادی و من دوستت داشتم . خیلی سخته آدم در سخت ترین شرایط زندگیش گذشت داشته باشه .. اونم نسبت به کسی که هیچ حس و عشقی در دلش نسبت به من نداره ... .. برو هر قدر دلت می خواد عاشق شو .. هرکی رو که دوست داری دوست داشته باش ... اما یه روزی می رسه که می فهمی چقدر اشتباه کردی ..  شاید یه روزی برسه که خودت رو بندازی در آغوش کسی که واست می میره و میگه که واست می میره ... اما اگه یه روزی دوست داشته باشی خودت رو بندازی توی بغل کسی که واست بار ها مرده و شکایتی نکرده شاید حتی اون روز سایه های منو هم نبینی . فکر نکن از عشق سیرابی .. می دونم دوستم نداری . زمانی می تونم مطمئن شم که دوستم داری که شهامت اونو داشته باشی که از دوست داشتن من خجالت نکشی .. بدون این که یکی دیگه به نازیلا و ماهان و مالی بگن ..تو خودت به اونا گفته باشی ... به قلبم غم دادی ولی امید وارم دلت از غمها تهی بشه .. باورکنی یا نکنی برای من و تو فرقی نداره ولی دوستت دارم ... ادامه دارد ... نویسنده...ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر