ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 216

مکاتبات من و معاون ادامه داشت ..  اون سختگیرترین و منطقی ترین آدمی بود که می تونست مدارک منو بر رسی کنه و رای بده  و الحق و والانصاف که عادلانه رفتار کرد . با آیددی جدیدم چدد تا پست در تاپیکهای مختلف سایت گذاشتم مبنی بر این که دروغگو دستش رو شده و به زودی کارش تمومه . البته من مثلا نمی خواستم کسی متوجه شه که من همون آدم سابقم ولی همه می دونستن و غیر از یکی که رو مخ بود و می خواست منو بکشونه به اون سمت بقیه کاری به کارم نداشتند . یکی از کارای دیگه ای که  در فاصله بین دوازدهم دسامبر 2016 تا اواسط ژانویه 2017 انجام دادم این بود که برای نازنین ایمیل ندم باهاش تماس نگیرم که حرفا و حرکاتش تحت تاثیرم قرار بده و بازم فریب حرکات و نمایش های اونو بخورم . چون اون به خوبی با نقطه ضعف هام آشنا بود و من با این که می دونستم  الکی مهربون نمیشه بازم فریب مهربونی هاشو می خوردم . چون همیشه این حس در من وجود داشته که ممکنه یه تلنگری بخوره برگرده به روزای خوبمون . همون روزایی که انگیزه عاشق شدن و عشق ورزیدن داشت . همون روزایی که خالصانه محبت می کرد و خالصانه عشق ی ورزید . عاشق تر از هر عاشقی در این عالم خاکی .. این یک ماه تمام فکر و ذکرم این بود که بتونم اونو به حقش برسونم ... همش اون لحظاتی رو تصور می کردم که درکمال گستاخی اومده بود علیه من فعالیت کنه منو محوم کنه تازه به من می گفت چک و چونه نزنم برم پی کارم .. شاید من هم بهترین کار رو کرده باشم . یک بار دیگه عشق و ایثار و فداکاری خودمو بهش نشون دادم تا دیگه بعدا بهانه ای نداشته باشه .. ولی روز بعدش  تلفنی که برام زده بود در 13 دسامبر نشون می داد که نخیر اون همون آدمه .. بد تر شده که بهتر نشده . انگار  فقط من در قبال عشق و عاشق شدن وظیفه دارم . انگار اون اصلا عاشق نبوده .. به این نمیشه گفت انتقام .. به این نمیشه گفت قصاص .. به این کار من میشه گفت حق رو به حق دار رسوندن . واقعا انگیزه اون از این همه دروغ چی می تونسته باشه ؟ اون که مدعی بود من تنها کسی هستم در میان بر و بچه های سایت که اونو از نزدیک دیدم و می شناسمش .. چند جور توجیه آورده بود .. در هر حال دلم طاقت نیاورد و دو سه روز مونده به این که ترتیب این خانوم داده شه یکی دو تا پیام کنایی دادم ای روزگار ! ای آدمیزاد دوپا ! ای روباه مکار ! .. یه پیام جالبی داده بودم . دلم می خواد پیداش کنم و بیارم .. خوب حالش گرفته شده بود .معاون سایت هم چند بار اونو فرا خوان کرده دروغگو و پینوکیو خطابش کرده بود که دماغت داره دراز میشه ... واقعا حقش بود . و نازنین برام تلفن زد . بدون این که اشاره ای بکنه چی شده از چی ترسیده برام زنگ زد . می خواست به من فرصت بده که بتونم خودمو نشون بدم . این همه تغییر بازم جای تعجب داشت . کاملا متوجه بودم که صدای اون دیگه صدای عشق و مهربونی نیست . اون انگار مامور بود که از من یک آدم سنگی بسازه . در حالی که خودش روز به روز سنگ تر و سنگ تر می شد . نمی  خواستم دلشو خوش کنم . به حرمت روزای خوبی که با هم داشتیم حداقل می تونستم اینو از مسئولین بخوام که اگه اونو شایسته مدیریت در بخشی نمی دونن بذارن کاربری اون حفظ شه .. چون من دلم نمی خواست کسی رو که امید وارانه به این شکل  میاد سوی من نا امیدش کنم.. سختم بود بهش دروغ بگم .. سختم بود چیزی بهش نگم با این حال بهش هشددار دادم آماده باش دادم ولی اون انگار عمق فاجعه رو درک نمی کردد .فکر می کرد دروغاش تا آخر دنیا اعتبار دارن . نازنین دیگه اون نازنین نبود .. اومده بودد که با من معامله کنه .. فکر می کرد عشقو میشه معامله کرد .  ..با همه اینا دوست داشتم حداقل در این حد که بمونه کمکش کنم .. عذاب می کشیدم از این که در برابر هزار گناه اون می خوام یک ثواب انجام بدم که از خودم دفاع کرده باشم و از عدالت ولی بر ضرر اون ..چون یه روزی اون همه چیز من بود و در اون لحظات هم بود اما داشتم دیوونه میشدم از این که چرا باید در چنین شرایطی از من یاد کنه .. با این حال خیلی خواهش کردم که عذرش رو نخوان .. اونو حذف کامل نکنن .. ولی اون قدر دروغ گفته بود اون قدر واقعیات رو تحریف کرده بود اون قدر سر کاربران دیگه و مسئولین سایت شیره مالیده بود که چاره ای نداشتند جز محو و حذف آیدیی که به اون علاقه زیادی داشت و با همون اومده بود سمت من ... و به من فرصت دوباره ای داده شد که بمونم ... .. ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر