ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 155

دوازدهم مارس 2016..صبح سیاه دیگه : هوا ابریه ..مثل دل من گرفته .. از تو خبری ندارم . می دونی دارم عذاب می کشم .. می دونی .. داری آب شدن منو می بینی .. تنم درد می کنه و به قلبم فشار میاد .. گاهی خوشبختی در آغوش آدمه .. در آغوش دو نفر .. دونفری که در آغوش همن .. من و تو و خوشبختی در کنار هم بودیم ... من شما دو تا رو تنها نذاشتم . من دوستت داشتم و دارم . حالم خوش نیست .. حالم خوش نیست .. آه می کشم ... خدایا ..داری همه چیزمو ازم می گیری .. با همه اینا توقع ندارم که تو سر سوزنی دلت به درد بیاد .. اما نازنینی که میگه اونم داره میسوزه چه جوری سوختن نادرشو حس نمی کنه .. حس نمی کنه که درد به مغز استخون نادر رسیده .. فشار عصبی داره اونو از پا در میاره .. نادر نازنینشو حس می کنه .. اما نازنین چرا نباید نادرشو حس کنه .. منو ببین .. این قدر به فکر این نباش که چرا نادر دوست داره دیگران از مظلومیت اون با خبر باشن ؟ چرا نادر دوست داره دیگران بدونن که اون چقدر درد می کشه ! نادر اگه می دونست همدردش با تمام وجودش درکش می کنه ..فریادشو می شنوه .. اون وقت مثل حالا احساس تنهایی نمی کرد .. خیلی تنهام نازنین ... به من میگی نادر داره متلک میگه ..من غلط کرده باشم به تو متلک بگم ... گاه می بینی آدم که از درداش میگه کمی آروم میشه .. اما در مان نمیشه ... یه چیزی به دلم .. به قفسه سینه ام فشار میاره ... خیلی تنهام .. خیلی حالم بده .. خیلی ...من هنوز تصور اون روزایی رو دارم که وقتی از غصه هام پیام می دادم تو با حرفای قشنگت بهم می گفتی نازنین سنگدل نیست .. به نظرت نازنین سنگدل نیست ؟! منم حست می کنم ... تو واسه من شدی .. تو خیلی کارا کردی که هیشکی واسه عشقش نکرده ... من اینا رو حسش می کنم ..واسه همینه که درکت می کنم .. بهت میگم هیچی ازت نمی خوام . هیچ توقعی ازت ندارم .. فقط بهم نفس بده .. نذار بمیرم .. هر چند دوست دارم بمیرم ولی با همه اینا بازم امید .. بازم دیدن لبخند امید تا دم مرگ قشنگه .. بچه هام  منو می خوان .. درسته بزرگن ولی بچه ان ..مثل من و تو که هیچوقت بزرگ نمیشیم ..مثل تو که از عشق فراری بودی ... مثل مسی که حالا تو رو به عنوان مادرش می دونه و تو عشقتو نثارش می کنی .. پس  تو معنی دوست داشتنو می دونی ..منم مثل اون مثل همه آدمای دنیا بچه ام .. درسته بزرگ شدم ولی خیلی چیزا حالیمه ... وقتی بوی تن تو رو حس کردم و معنی عشق و زندگی رو فهمیدم دیگه نتونستم ازش دل بکنم .. وقتی معنای محبت و عشق با تمام وجودو بهم نشون دادی .. وقتی طعم شیرین عشقو از وجود تو چشیدم دیگه لذتی رو بالاتر از اون ندونستم .. آرومم کن .. دوستت دارم نازنینم .. تو عمر منی .. عشق منی ..نفس منی جون منی .. عزیز دل منی .. هستی منی .. مستی منی .. نازنین منی .. عشق منی .. یادت رفته ؟! تو همه اینایی ... وقتی واسه همیشه مال منی .. وقتی حس قشنگ عاشقونه ات مال منه دلت میاد شاهد  یواش یواش مردن و زجر کش شدن من باشی ؟ همش سرم داد بکشی ... خدا خودش می دونه از آه دل من  از دل من با خبره ...خدایا بهم صبر بده ... تو اون قدر حست قویه که اگه پنجاه سال هم از حال و روز من مستقیما با خبر نباشی .. قلبت اونو حس می کنه ..می دونم تو وجودت داره منو حس می کنه .. عذاب و درون و خواسته هامو حس می کنه ..منم درکت می کنم .. عاشقتم .. نفس من ..جون من ..عمر من ... دیشب خواب جنگلو دیدم و رود خونه و تخته سنگو .. به خدا .. قسم به عشقمون جدی میگم ... ولی تو رو ندیدم ... آفتاب رو تخته سنگ بود .. آب رود خونه صاف بود ..همه جا آروم بود ..من بودم و خدا .. تو نبودی ..تو نبودی نازنین ... و من دلم گرفته بود ..تو نمی خواستی بیای ..و من در سکوتی غمبار فرو رفته بودم .. تو حتی از جنگل عشقمون فراری بودی ... دیگه نمی تونم بنویسم .. چشام پر اشک و تار شده ... و من مثل بچه ها شدم ... پر از غم و رنج و عذاب و درد ... خدایا منو ببخش ... نازنین ! نازنین من ! نازنینم ! خدای نازنین ! ... بالاخره خدای نازنین صدامو می شنوه .. بیا کنارم عزیزم . بیا تا منم حست کنم .. بیا تا بازم در خیالم بغلت کنم .. بازم بهت بگم دوستت دارم .. بهت بگم نترس ... بذار دوستت داشته باشم .. بذار کنارت بمونم ..دل منو تو میشکونی .. به روم نیار که مهمونم .. ... من به هوای بودنت جون می گیرم زنده میشم ....تو بی هوا می خوای بری نمیگی دیوونه میشم .....نازنین من ! نازنین مهربون من ! آدما آرادن .. هر کاری دوست دارن می تونن بکنن ... منم اینو قبول دارم .. شاید یکی از دلایلی که این همه عذاب می کشم اینه که تو رو خیلی مهربون می دونم . انتظارشو ندارم که این جور عذاب بکشم . باورم نمیشه .... وقتی بهت میگم درکت می کنم یعنی درکت می کنم .. توقعم زیاده .. من به اون نازنینی که دلشو نداشت نادرش دلشکسته شه عادت کردم .من اون نازنینو فراموش نکردم ... و اون نازنینو حس می کنم .. و کنارشم ... به خاطر همه  احساسات قشنگی که در وجودم زنده کردی ازت ممنونم .. دوستت دارم ... نفس من ! جون من ....
دوازدهم مارس 2016نازنین من !: سلام عشقم .. خوبی ؟ حال ما رو نمی پرسی عزیزم ... یادم میاد به نادرت گفتی که اگه یکی از چش نازنین بیفته دیگه افتاده یا حداقل این که اون لطف سابقو واسش نداره ... حالا یه خورده تخفیف بیا دیگه ..نه این که بخوام مث سابق با هم باشیم .. چون من رو حرفم هستم .. و به حرف و خواسته و عقیده ات احترام می ذارم .. اما نادر این جوری نیست بااین که هزاران بار صدات کردم و هزاران بار بی توجهی دیدم اما یه روزنه محبت یه همدردی .. تمام اون دلخوری ها رو از دل من پاک می کنه وتو برای من همون نازنین خواهی شد البته الان هم هستی .. اما یه نازنینی هست که همیشه نازنینه ..حتی اگه کارای غیر نازنینانه بکنه .. حتی اگه قلبمو بشکنه ..و اون نازنینی که یه روزی تملم عشق و روح و جسم و هستی و وجودشو تقدیم من کرده بود .. شاید من قدرشو ندونستم .. شاید قدرشو اون جوری که اون می خواست ندونستم ..اما حالا می دونم که به قیمت جان و هستی ام نازنینمو با تمام وجودم دوست دارم .. با تمام احساسم .. نازنینم .. بازم صدات می زنم .. بازم دوست دارم لبخند عشقتو ببینم ... دلمو نشکن .. نذار این قدر ترانه دلخوشی مریم رو گوش کنم .. وجودم سراسر غمه .. شادم کن .. تو رو به جون هر کی دوست داری .. دلم واسه لحظات پاک عاشقانه مون یه ذره شده ... دوستت دارم ... بیشتر از یه دنیا .. بیشتر از بی نهایت .. بیشتر از دیروز .. بیشتر از امروز ص

ادامه دارد ... نویسنده :ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر