ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 202

نادر 27 اکتبر ..چه جوری صدات کنم !
نازنین ! این که من دوستت  نداشته باشم و یا عاشقت نباشم دست من که نیست . قلب من این جور میگه .. من که نازنین نیستم بخوام قلب شکسته نادرو بازم بشکنم . تو که دوستم نداری تو که عاشقم نیستی مگه من به تو گفتم دوستم نداشته باش ؟ مگه من به تو گفتم عاشقم نباش ؟ شب دوستم داشتی .. شب عاشقم بودی .. نمی دونم چی شد که فرداش دیگه عاشقم نبودی دیگه دوستم نداشتی .. این کار دلت بود . الان ریش و قیچی همه چی دست خودته . می تونستی می تونی جوابمو ندی .. من دستم به کجا بنده ؟ فکر می کنی میام تهرون به دنبال پارکی می کردم که خلوت باشه و دو تا دستشویی داشته باشه که یک سمتش رو به خونه شما باشه ؟ یا زنگ می زنم به اون خونه ای که شماره اش با 6 شروع میشه و معلوم نیست شمار خونه شما باشه یا نه ..یا فکر می کنی اون قدر پست میشم که می زنم زیر قولم و میگم این دختر منو به روز سیاه نشونده . باشه من خفقان می گیرم و نمیگم دوستت دارم . لال میشم و هر وقت خدای نکرده سر ما خوردی حالتو می پرسم . مثل گداها سردر قلبت می شینم تا یه سکه بندازی توی کاسه گدایی من .. کسی که روزی اونو عشق و سر مایه ات می دونستی . هیچ انتظاری ندارم . توقعی ندارم .. یه عبارتی ساخته بودم در دل تنگت :
برای دورشدن از کسی که روزی دوستش می داشته ای و هنوزهم دوستت می دارداز او فاصله نگیر ..به او نزدیک شو(باش) ..بگذار فاصله را با تمام وجودش احساس کند تا از تو فاصله بگیرد ..
این عبارتو من چند روز پیش ساختمش .. سردی و بی عاطفگی تو رو با تمام وجودم حس کردم . قول دادی با من باشی . چرا مالی روش زیاد شده ؟ شده برام مادر ترزا .... . نمی تونی مجبورم کنی دوستت نداشته باشم . زندگیمو , هستی مو , همه چی مو رو این دوست داشتنم باختم .. باختم . هر 8 روز درمیون می تونستی برام زنگ بزنی .. من هم بهت قول می دادم نگم عمر و جون و عشق و هستی منی ..شاید دو تا حرفی می زدم که زنگ و بوی خاطره و نوستالژی می داشت  البته عاشقانه و فدایت شوم نه ها ...می تونستی این چند دقیقه رو  تحمل کنی .. پس من خدا ندارم که هر وقت بیدارم هر دقیقه و ثانیه شو دارم از دوری تو و در حسرت از دست دادنت عذاب می کشم ؟ همیشه آدمها نمی تونن به دنبال کاری باشن که سود بیشتری داشته باشه . گاهی کاری رو انتخاب می کنن که زیان کمتری داشته باشه . قلبم گرفته نازنین . دو تا پسر چشم امیدشون به منه . این چند روز آخر فقط روزی دو سه تا پیام بهت می دادم . حرف برای زدن هست . پیدا میشه . اون روز که توی سیل گیر کرده بودم بیش از یک ساعت و نیم با هم حرف می زدیم .. می ترسیدی آبروتو ببرم ؟ نمی خوای دوستت داشته باشم ؟ این دیگه نهایت بی رحمیه .. شاید دوست داشتن تو یه خودکشی بوده که من انجامش دادم . پشیمون نیستم . خودم خواستم . قمار بدی بوده .. آفتابو تاریک می بینم .. اسیر ظلمتم . من دانش آموز بد تو هستم ... می دونم .. من فقط درس عاشقی و وفاداری رو آموختم خانوم دبیر . یه جوری یه نمره ای هم به من بده . نذار رفوزه شم . نذار حس کنم که طوری باختم که نمی تونم سرمو بالا بگیرم . تو رو به همون بابات قسم .. تو رو به روزایی که دوستم داشتی قسم به روزایی که قلبت برای من می تپید قسمت میدم  روشت رو عوض کنی یعنی اگه می خوای منو بکشی نرم تر بکش . الان میگن کشتن مریضی که  خوب نمیشه در کانادا آزاد شده ..می تونی آدم حسابم نکنی ..می تونی خورشیدی باشی که ذره ذره نور میده .. شاید یه روزی حالیم بشه با تمام وجودم باور کنم که دیگه نازنینی نیست که قلبش برای من بتپه .. که دوستم داشته باشه . کاش همین الان صدای گریه های منو می شنیدی و من عکس العمل تو رو می دیدم حس می کردم . اگه بی خیال می بودی دیگه خیلی راحت همه چی رو با تمام وجودم لمس می کردم که دیگه نازنین واسه همیشه رفته .. اما سخته باورش ... می دونی چه لحظه ای دردناک تر از همه است . می دونی تصور چه لحظه ای داره منو می کشه .. همون لحظه ای که زیر پل ایستاده بودم و تو اومدی دنبالم ... همون که چهره خندون و شاد تو رو دیدم و می دیدم . وقتی انتظار تموم می شد و تو رو می دیدم تا عشق پاکمو از روبرو نثارت کنم . فکر می کردم برات ارزش داره . دنیا رو می دیدم وقتی می دیدمت اون چهره پر از مهر و صفا رو .. و یه لحظه کشنده دیگه هم داریم . اون لحظه ای که می خواستیم خدا حافظی کنیم . چشام پر اشک می شد و تو از آینه منو می دیدی .. اما دلم خوش بود که بازم می بینمت . ده ماه گذشته که ندیدمت . به دیدنت امیدی ندارم . نمی دونم چه جوری و چی ازت بخوام . خانوم معلم درسامو خوب می خونم . بهم ارفاق کن . اگه ببینم خانوم معلم خشن و سختگیری هستی خودم از کلاست میرم . خودم از کلاست میرم . نذار بیش از این خجالت بکشم . همه کاری می کنم  فقط نمی تونم دوستت نداشته باشم .. الان توی اتاقم حبسم . فقط صدای یو اس پی لپ تاب اونم خیلی خفیف میاد . دلم خیلی گرفته . تو می تونی حسش کنی . به خدا یه آغوش بی دغدغه نمی خوام . چه جوری دلت میاد اشکامو حس کنی و ساکت بمونی . اصلا میگیم اینا هیچی .. دوستم نداشته باش ..منم بی ارزش .. ولی تو چه جوری می تونی ریزش اشکامو ببینی و ساکت باشی ؟ باور نمی کنم تا این حد سنگدل باشی .. اگه دنیا باهات بد کرده من که باهات بد نکردم . اگه دنیا بهت پشت کرده من که بهت پشت نکردم . چرا بهم پشت می کنی ؟ آروم باش عزیزم . هیچی ازت نمی خوام .. نسیم نازنین مال من نیست اما همین که بوشو حس می کنم آروم و قرار می گیرم . و من همچنان در حال شکستنم .. دیگه چشام روبرو رو نمی بینه . کاش کنارم بودی با یه فاصله ای از من .. و من می دیدم که قلبت چه جوری راضی میشه اشکهای یک دلشکسته رو ببینه ..
نازنین 27اکتبر
به پیر به پیغمبر هیچکی هم تو زندگیم نیست .
همین به اوعجوبه اینجا رو روانمه بسمه
ببین نادر من اینجا نمیتونم تکون بخورم که کسی هم بیاد تو زندگیم
والا به پیر به پیغمبر جز همون یباری هم که با تو بودم دسته هیچ عهدی (احدی) به بدنم نخورده . در مورد روز نوشتها هم باور کن تموم عاشقانه هاش برای مریم بوده. همه لوتی میدونستن
برو بپرس
بخدا داری عکس عمل میکنی ، بخدا داری دورم میکنی
بذار به حا خودم باشم
چرا انقدر اصرار میکنی ب چیزی که نمیخوام ، یکم عادت کنی دور باشی شاید تغییر کرد . بخدا اصرار همه جا جواب نمیده
باور کن بودن همیشگیه کسی درمون نیست همیشه
بذار شابد اصلا دلم تنگ شد . بابا  منم این مدلیم ، اصلا گند تریم مدلم . همونداول بهت نگفتم؟
بخدا گفتم چیزی از جشمم بیفته بد میفته ، حالا الان لگم میگی توهینه میگی خنجر زدنه والا بخدا انقدر به همه چیه آدم پیله میکنین خسته میکنین آدمو
شاید اون روزا می شد رو حرفاش تامل کرد می شد با ارفاق یه جوری حرفاشو باور کرد ولی حالا جز این که باشم به دنبال آدمک خنده کار دیگه ای نمی تونم بکنم .... ادامه دار ... نویسنده ... ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر