ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 206

وقتی نفست گرفت بدان یکی هست که با نفست زندگی می کند .. وقتی از رفتن ها و نرسیدن ها خسته شدی , بدان یکی هست که با تو می آید یکی که فقط تو را می خواهد یکی که با تو زندگی می کند یکی که با تو صبر می کند یکی که با تو سکوت می کند یکی که با تو سخن می گوید یکی که با تو فردا را می بیند یکی که با تو دیروز را دیده است .
سرت را بالا بگیر ! چشمان بازت را به روی دنیای عشق بازکن . ببین که در کنار توام و نگاهم به نفسهای توست . هیچکس نمی داند که چه می خواهم جز تو که با نیاز های منی .
و من با احساس تو می آیم , با اندیشه هایت . و من با قلب تو حرکت می کنم , حتی اگر نداند که برای من می تپد . من با آن تپشها زندگی می کنم .
دلم می خواهد این قفس را بشکنم و زندانی تن تو گردم . دلم می خواهد این قفس را بشکنم و در زندان تو , تو را در آغوش کشم با تو احساس کنم با تو زندگی
کنم و با تو پروازکنم
نفسیـــــــــــــــــــر: تا حالا فکر می کردم تو منظورت اینه که بقیه رو متوجه کردم و ناراحتی .... من با تو چه لجی دارم مگه چی گفتم ... قسمت مهم این بود که گفتم من با سکوت تو سکوت می کنم با حرف تو حرف می زنم . تو اصلا به این موضوع توجه نکردی .. و تو حالا در لحظه سکوتی .. لحظه خستگی و زدگی ... فکر کردی من درکت نمی کنم ؟ فکر کردی دارم باهات لج می کنم ؟ فکر کردی من کی هستم ؟ حتی با نوشتن این مطالب هم قصد آزارت رو نداشتم . چرا دوست نداری حرف عاشقانه بشنوی ؟ به همون دلیلی که پارسال می گفتی که نازنین یا بد بده یا خوبه خوب ؟ یا دلیل دیگه ای هم بهش اضافه شده ؟ لعنت بر این زندگی لعنت بر این سر نوشت .. لعنت بر من .. لعنت بر روز گار نامردمی ها ... من فکر کردم داری به من میگی لوتی رو درگیر ماجرای تو کردم . در هر حال چه این چه اون هر دو فکر اشتباهه و من قصد آزارت رو ندارم . اما تو نمی تونی منو مجبور کنی که دوستت نداشته باشم همون جوری که من نتونستم عشق تو رو محبت تو رو داشته باشم .. هیچ زوری متوجه تو نیست . هیشکی بهت زور نمیگه حتی خدای مهربون . نادر نا مهربون هم هیچ غلطی نمی تونه بکنه هیچ غلطی نمی تونه بکنه .. هرقدرپست باشم عوضی و بی وجدان نیستم که اونی رو که دوستش دارم آزارش بدم خلاف خواسته اش قدم بر دارم . دیگه واسم مهم نیست هر طوری که در موردم فکر می کنی بکن منم سعی می کنم تا ضرورتی نباشه مزاحمت نشم
نازنین : سلام،صبح بخیر.
حق با شماست، من اشتباه میکنم اصلا میخونم پستهای شما رو.
و مشکل از منه که اصلا نظر میدم.
شما مختارید هر طور دوست دارید بنویسید. دیگه مزاحمتون نمیشم.
نادر13نوامبر: صبح شما هم به خیر .. نازنین جان من با شما لج ندارم . پدر کشتگی هم ندارم ..هیچی هم ازت نمی خوام . و خوشحال میشم که نظرت رو به من بگی . اگه اشتباهی کردم به من گوشزد کنی .. اما محکومم نکنی .. به من نتوپی . فکر نکنی عمدی در کار منه . برای من تو مهم تر از لوتی هستی . خیلی خیلی مهم تری . من نتونستم اینو بهت ثابت کنم چون همش درگیر افکار پریشانم هستم . الان هم در شرایط بسیار بد روحی ام داغونم . با این که غیر از سه چهار تا تایک .. دیگه نمی خواستم در تاپیک های دیگه پست بذارم برای این که فکرمو مشغول کردم همین جور دارم پست می ذارم . چون اگه فکرم بره جای دیگه رگهای مغزم دارن می ترکن . درسته بهم علاقه ای نداری ... درسته داغونی .. درسته هیچوقت عاشقم نبودی ..اما منو شکستی له کردی .. فقط یه عاشق می فهمه حال یک عاشق رو . و من به خوبی متوجهم که تو با بی توجهی و سردی و گاه کوبیدن من می خوای منو زده کنی .. می خوای ازت فاصله بگیرم .  این پستهای متفرقه ای رو هم که امروز گذاشتم چیز بدی ننوشتم . دیگه هم نمیگم حالم بده . میگم خوشحالم تا دیگه رقبا به حالم نخندن . عیبی نداره شاید یه چیزی که قسمت من نبوده یکی دیگه قدرشو بهتر و بیشتر بدونه . من ازت معذرت می خوام . قسم به تو قصد آزارت رو نداشتم . فقط می خواستم بگم همون جوری که تو هستی خودت می خوای منم با سکوت کنار توام . شاید یه روزی دلت بخواد یکی یه لیوان آب به دستت بده . من همون جا کنارتم تا صدام بزنی .. چیز بدی گفتم که این جور قلبمو شکستی گفتی که خواستم آزارت بدم ؟ نازنین تو بار ها و بار ها آزارم دادی و میدی ... اصلا برات مهم نیست .. این جا رو دقت کن دوباره میگم سه باره میگم تو آزارم دادی برات مهم نیست و من تحملش می کنم اما من نمی خوام حتی تو این فکر رو داشته باشی که من قصد اذیت کردن تو رو داشتم . به خدا همچین قصدی نداشتم . تو از دل من خبر نداری . تنم درد می کنه . دلم درد می کنه .. دارم خودمو شاد نشون میدم . فقط من و تو و خدا می دونیم که من شاد نیستم . کسی رو که به عنوان عشقم می دونستم حالا دیگران بهش چش دارن و ازم کاری بر نمیاد . پرهام ریخته .. بالم شکسته .. دیگه نمی تونم رواز کنم .. دیگه نمی تونم ..شدی مثل غریبه ها ... اگه یه حسی درت هست حداقل نمیای یه قسمت زندگیتو تر میم کنی تا با هم ببینیم چیکار میشه کرد . تو همش کارت این شده که من چی می نویسم چی نمی نویسم . چرا واست مهمه ؟ چرا ؟ می ترسی ماهان و مالی و نازیلا بفهمن ؟ که چی بشه ؟ که بیان خونه ات به بابات بگن ؟ یا می ترسی آبروی ادبی و سایتی تو از بین بره .. عشق ما آبرو ریزی بوده ؟ مگه تو داری برای وجود این افراد مجازی زندگی می کنی ؟ اونا چه ارزشی واست دارن که نادری که عشقت بود و عشقش بودی رو این جور به خاک سیاه نشوندی .. ؟ بگو من چه بدی در حقت کردم .. بگو .. بگو ... من که از اولشم بهت گفتم حقیقت زندگیمو ..شاید خودت هم ندونی ولی خیلی ستمگری ... منو از خودت می رونی ولی می دونم رفتارت با دیگران این جوری نیست . دارم توی لوتی فیلم بازی می کنم . خودمو شاد نشون میدم . بی خیال .... دردی رو که تو بهم دادی از یه طرف .. اون رفتاری رو که مسئولین با هام داشتن از طرف دیگه ...و این نمایشی که باید بازی کنم ..همه و همه داره منو می پاشونه . هیشکی از دردم خبری نداره . هیشکی . من هستم و گیمو  ..من هستم و مالی ..من هستم و عارف ..من هستم و ساسی ..من هستم و آدمایی که به زمین خوردن آدم می خندن ... و تو می تونستی دستمو بگیری ولی شدی همکار اونا رفیق اونا ... زمینم زدی .. تنهام گذاشتی حتی حالا ... خیلی سخته آدم دلش پر از درد باشه و بخواد خودشو خوشحال نشون بده . از این بعد اگه جایی لغزشی داشتم بازم بهم بگو . عمدی نیست . حالم خوش نیست . من همه چیزمو از دست دادم . حتی امیدمو که تو ازم گرفتی . س بهم حق بده . .. گناه من اینه که دروغگو نیستم گناه من اینه که وفادارم ..عاشقم و با محبت .. اما انگاری باید توبه کنم . چون تو این طور می خوای . دیگه فکرم کار نمی کنه ... شرایط بدی دارم .. نگران نباش .... حماقت از من بود که فکر می کردم وقتی دریچه قلبت به روی من و عشق باز شد دیگه بسته نمیشه و نازنین تا آخر عمرش عاشقم می مونه .. حماقت از من بود که حرفاتو باور کردم .. یه روزی متوجه میشی که لحظه ای شیرین تر از لحظه ای نبوده که در آغوش هم بودیم و به هیچی جز خودمون و شیرینی زندگی فکر نمی کردیم . اون روز از راه می رسه و تو هم به اون روز می رسی اما .. شاید به نادر خاک شده برسی ..

ادامه دارد ... نویسنده :ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر