ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 198

نادر 26 اکتبر : سلام ... اگه کسی برای کسی ارزش داشته باشه همیشه و در همه جا ارش داره . یک زمانی حتی خود من از این که بخوام افشا کنم که باهات  دوستی خاص دارم .. اون اوایلو میگم سختم بود .. شاید از این که زن داشتم شرمم میومد .. مردم که نمی دونستن  شرایط زندگی منو .. .. بیماری روحی اونو مشکلات جسمی اونو ....اما همون موقع ازبس بهت وابسته و علاقه مند شدم که خب بقیه شو خودت می دونی تا جایی که حاضر شدم خودمو فدات کنم . بله  اون اوایل بهت گفتم اگه تو بگی من میرم . ولی اینو هم یادت باشه بعد ها بار ها به هم گفتیم برای همیم .. تا آخرش کنار همیم .. هرگز همو فراموش نمی کنیم . هیچوقت هیچوقت هیچوقت و این برام خیلی بیشتر ارزش داشت تا این  که بخوای حرفتو عوض کنی  و مثلا بر گردی به اون جا که بگی خداحافظ . وقتی که من نازنین عاشقو .. عشقشو با تمام وجودم حس کردم   دیگه معلومه هرچی بگه نمی خواد دوستم داشته باشه , من رگه های عشق و دوست داشتنو دروجودش حس می کنم . وقتی نازنین عصیان کنه هیچی جلو دارش نیست .. وقتی نازنین عصیان کنه حتی با خودش هم می جنگه حتی با قلب خودش هم می جنگه و من هیشکی رو ندیدم که با خودش این کارو انجام بده . البته در فیلمها دیدم ولی اون یک فیلم بود . نازنین دختر شگفتی هاست . شاید وقتی که قلبش با من بود همیشه یک چیزو می خواست اما هر وقت که مغزش بهش فرمان می داد عمل می کرد . 22 آذر94 وقتی که حس کردی شخصیت من در حد رعایت احترام توست و کم توقع بودنم .. خواستی که اوج عشقو بهم نشون بدی و. در 13 دی ماه وقتی که در خلوت خودم با تو و در حالت وضعیت....تو پذیرفتم که با تو نباشم یعنی از اون کارا نکنم ..فکر و اندیشه ات منو پذیرفت و نخواست که دست خالی و دماغ سوخته برگردم و اون کارو در حق من کردی تا همیشه یه حس پیوند بینمون باشه ... نازنین من همون نادرم .. همونی که شاید از وقتی که عاشقش شدی هنوزم دوستش داشته باشی .. نخواستن یه چیزیه .. نتوانستن یه چیز دیگه . شاید همین نتوانستن هاست که عذابمون میده . بهم گفتی دارم زور میگم . زور رو معمولا کسی میگه که قدرت و اسلحه دست اونه . حتی قدرت روحی .. منی که نه توانی دارم نه اسلحه و نیروی روانی چه جوری می تونم بهت زور بگم . 21 روز از 4 بهمن تا 25 بهمن ازت خبر نداشتم جیغ زدم گریه کردم مشت به زمین کوبیدم سرمو به دیوار زدم .. بی انصاف ! بد جنس ! بی رحم ! تو به من میگی زورگو ؟! ساعتها توی خیابون راه می رفتم و غصه می خوردم و به تو فکر می کردم . راههای تماست رو بسته بودی .. به این میگن زور ؟! و اما در مورد بد قولی اخیرت ... فکر کردی دارم بهت تحمیل می کنم که همدیگه رو از نزدیک ببینیم ؟ منی رو که به ده راه نمیدن بیاد و سراغ خونه کد خدا رو بگیره ؟ تقریبا یک هفته از تماس تلفنی ما می گذشت . دلم تنگ شنیدن صدات بود ... یهو همه چی به هم پیچید . تو از انتقالی یارو به تهران گفتی .  نمی دونی چه حالی شدم ؟! فقط می خواستم بهت بگم عشق ارزشش بیشتر از زناشوییه .. همینو می خواستم بهت بگم . این که اگه از قفس دوستی با من پریدی عشقی هم هست .. و تو اینو به حساب این گذاشتی که من دارم بهت زور میگم ؟ چه زوری ! چه کشکی ؟! چه آشی ! تو تحویلم نمی گیری .. اون وقت من بهت زور بگم ؟! فقط خواستم بهت بگم تو که نگران تهران اومدن طرفی ..منی رو که ادعای عاشقش بودنو داشتی عشق ارزشش بالاتر از اجبار های دیگه هست . ولی توی ذوقم زدی . من پس از یک هفته 5 دقیقه به 8 سه شنبه صبح با اعلام قبلی می خواستم 2 دقیقه صداتو بشنوم . این برام از هر دیداری بالاتر بود .. این قدر برات گرون تموم می شد ؟! فکر می کردی توقع من بالا میره ؟ اولا نمیره ثانیا نمیره .. یک در میلیارد هم اگه بره تو از دل من خبر نداری ؟ نمی دونی که در رویای خودم همیشه آغوش گرم و پاک و عاشقانه تو رو تصور می کنم که ما رو غرق آرامش و خوشبختی کرده ؟! اگه من چیزی هم نگم حرفی هم نزنم خداییش تو از دل من خبر نداری ؟! تو منو بیشتر از خودت و بیشتر از من می شناسی .  نازنین من گاهی صدای قلبت رو می شنوم . من این روز ها بار ها و بار ها به زمین و زمان حسادت کردم ... حتی بعضی حرفای عارف  و بعضی حرکات و حرفای مالی طوری بوده که فکرم هزار راه رفت .  اما با این همه  هنوز زنده ام با این که حس می کنم دارم نفسهای آخرمو می کشم . و تو گفتی که تنهام نمی ذاری . گفتی کنارم می مونی .. حالا بزرگترین توهینو بهم کردی و سیمکارتت خاموشه ... من روزی دو سه تا پیام می دادم و تو هم به طور متوسط روزی یکی ... شاید روشن بودن یا نبودن یک سیمکارت تاثیر چندانی در شرایط فعلی ما نداشته باشه ..اما یادت باشه نازنین ..نادر ازت هیچ انتظاری نداره اما من حس می کردم تو یک زنی هستی با قول مردونه . تو روز تولد من بهم تبریک گفتی .. درست زمانی که انتظارشو نداشتم . می تونستی نگی .. نازنین عاشق .. نازنین عصیانگر .. نازنین خسته .. نازنین نالان .. نازنین آرام ... همه شون یکی هستند . و من می خواستم کنارت بمونم و می خوام .. اما شاید هفته ها ... ماهها و سالها زمان ببره که من و تو به هم و به آرامش برسیم .. اگه خودت بخوای اگه قلبت قبول کنه .  من زود تر فرتوت میشم و از سالهای جوانی تو باقی می مونه . نمی دونم آینده چی میشه ؟! تو به من فرصت ندادی و نمیدی که واژه های غم رو به دریای نیستی بریزم . فقط حرفای خوش و لبریز از امید بزنم . من در کنار تو این بر نامه ها رو داشتم . نازنین .. چقدر غروب پاییز .. وقتی که آدم عزیزشو درکنارش نداره درد ناکه . و من یک سال پیش در چنین روز هایی تو رو در کنار خودم داشتم . چرا بهم توهین کردی ؟ چرا مویایلتو به روی من بستی ؟ من که ساعتها توی خیابون راه می رفتم و جراتشو نداشتم تا به من نمی گفتی زنگ نمی زدم . حتی قبلش بهت می گفتم . من می خواستم هر چند وقت یه بار صدات رو بشنوم . حالا من دیگه یه آدم سر خورده ام . منو نرنجون .. منو از خودت نرون . هیچی رو بهت تحمیل نمی کنم . من همون نادر هفته پیشم همون نادر پارسال .. عاشق تر .. سوخته تر .. اما تو خاکم نکن . من حالیمه نازنین .. .. شعور دارم . درکت می کنم ... خدا وکیلی این چند روز روزی چند تا پیام بهت دادم ؟ مزاحمت شدم ؟! دلم می خواست هفته ای 7 دقیقه  هم شده .. متوسط روزی 1 دقیقه صداتو بشنوم .. شارژم تموم شده بود ..یعنی شارژ درونم ..حس کردم به این موضوع اهمیت نمیدی .. فکر نکن چون عذر خواهی کردم ازت توقع دارم . یک عاشق  اگه به خاطر عشقش کاری انجام بده به خاطر دل خودش هم هست . پس منتی بر تو نیست  .. حالا تو می خوای از این دید گاه نگاه کنی فکر خودته ... اما خوب فکر کن .. زندگی همین امروز و دیروز نیست . فردایی هم هست ..نازنین من و تو با همه فراز و نشیب هامون می تونیم همو درک کنیم .. حداقل من در خودم این گذشت این تحمل این شکیبایی رو می بینم که هر چی تو بگی گوش کنم تحمل کنم ..و اگه می بینی سیاست و قدرتی نشون نمیدم به خاطر اینه که تو همه در ها رو به روی من می بندی .. دچار ترس میشم . نمی خوام تو رو از دست بدم . چون می دونم هر دومون در کنار هم به اوج خوشبختی و آرامش می رسیم . تو رو خدا نازنین .. راستشو بگو تو به اندازه یک ساعت هم از بودن در کنار من احساس آرامش و خوشبختی نکردی ؟ همون یک ساعت می تونه هزاران ساعت و تا ابد تکرار شه تداوم داشته باشه من و تو می تونیم . منو از خودت نرون .. به خدا .. به پیر به پیغمبر .. به دل شکسته ام .. و به تو قسم و به خود تو قسم من از تو انتظار و توقعی ندارم در مورد دیدار که بخوام تو رو در منگنه بذارم .. اگه اون حرفا رو زدم به خاطر استرس بود به خاطر همون دلایلی که در بالا گفتم . شرایط روحی مناسبی ندارم . دیروز نزدیک بود گیج شم قاطی کنم داستان نادر و نازنین رو شروع کنم به نوشتنش در سایت امیر  ...ولی خیلی با خودم کلنجار رفتم و به خودم گفتم نادر حتی اگه نازنین بهت بی وفایی کرده باشه حتی اگه توی قلبش کس دیگه ای رو جای تو گذاشته باشه .. این کار درست نیست . شاید اون جوری که تو ی نادر فکر می کنی نازنین قدرتمند نباشه .. تو از دید گاه خودت داری نازنین رو قدرتمند می بینی .. نازنین در شرایطی قرار داره که فقط نسبت به توی نادر قدرت داره ....حرف درستی زدی در صحبت های تلفنی ما .. این که من نادر خودم هستم و خودم . مزاحم ندارم . زن ندارم .. مادر و پدر گیری ندارم که تعیین تکلیف کنن . حتی اون قدر عاشقتم که می تونم مستقلا بیام تهران عقدت کنم . ولی تو در یک شرایط بغرنج و بحرانی هستی .. از این طرف من نمی خوام از دستت بدم . همه چی قاطی شده .. پس بیا اعصاب همو به هم نریزیم . نذار من فکر کنم که تو در این شرایطی که لوتی هم بهم لطمه زده و پرنسس و سکسی بوی نمونه بودن منو ازم گرفتن و بهم توهین کردن ..تو هم داری بهم ضربه می زنی . به خدا من اصلا در فکر نمونه شدن نبودم . یکی دیگه بهم گفت آرم نمونه داری .. ولی وقتی که یه چیزی رو بدن و بگیرن یعنی آدمو بی شخصیت کردن .. من حداقل هزار تا کار بی منت برای لوتی انجام دادم . حالا یک تصور غلط داشتم و یک غذر خواهی از نازنین که اون به زندگی خصوصی ام مربوط میشه .. نباید این کارو با من بکنن . درست نیست ... آدمهای عوضی مثل مالی  بهم می خندن .... البنه اونا هم دلیل خاص خودشونو دارن . این همه داستان سکسی نوشتم چه سودی برام داشت ! بیمارستان شریعتی در سال 91 بود ..و حتی 92 ..همراه خانومم بودم ..میومدم کافی نت داستان می نوشتم که لوتی کارش عقب نمونه ..خجالت می کشیدم اگه یه شب داستان کمتر می ذاشتم .. چه فایده ای برام داشت !مدیر و معاون اینا رو نمی بینن ؟ ..خیلی ها حسادت می کردند از این که خیلی ها به عنوان احترام بهم می گفتن استاد . ..من که میگم خودم هیچی نیستم .. اما در دانشگاه ادبیات یک استادی داشتیم پیرمرد بود و بیشتر در فرانسه بود و ادبیات و شاعریش قوی ... در انشاء نویسی و مقاله و خاطره نویسی و کلا در این درس بهم 20 می داد .. نصف بیشتر کلاسو در این درس انداخت  همیشه بغلم می کرد .منو می بوسید ... طوری که انگار من یه آدم فضایی باشم .. خیلی سختگیر بود ولی خودشو پیش من کوچیک می کرد . یک شاعر بزرگ بود . البته این انتقاد رو داشت که چرا به شعر توجهی ندارم .. یک نامه نوشت برام در تقدیر و تشکر و تمجید از من و چند خط شعر هم درش بود که این یک خط که هم انتقاد داره هم تمجید یادم مونده خطاب به من گفته بود در خصوص نثر من :
با همه بر تری و سروری ... بهر چه از نظم تو هستی بری
ولی با همه اینا .. قسم به تو نازنینم من خودمو صفر صفر می دونم و فقط اینو تمرکز و حس خودم و کمک خدا می دونم که می تونم بنویسم . من به تعریف دیگران نیازی ندارم ادعایی ندارم . اونا هم برن بنویسن .. برن فکر کنن ... بقیه بهم گفتن استاد .. اصلا هیشکی در این دنیا استاد نیست . استاد فقط خداست .. بگذریم ..فقط ازت می خوام شرایط رو بر گردونی به دو سه روز قبل .. حالا هر وقت دوست داشتی .. باهات هماهنگی می کنم .. دلت سوخت یک هفته .. هشت روز ده روز .. یک زمان نا مشخص ..نه از پیش  تعیین شده و نه تحمیلی صدات رو بشنوم . به خدا نادر زور گو نیست . منم می دونم تو در چه شرایطی هستی . پسر داری .. پدر داری .. مدرسه داری .. خونه داری .. بیمار داری ... از این طرف زور گویی یارو .. از طرفی فشار هایی که از طرف من و نا خواسته بهت وارد میاد .. فکر نکن من حالیم نیست و درکت نمی کنم .. فکر نکن که من حس می کنم نازنین راحت می خوره و می خوابه و می تونه راحت بهم فکر کنه . پارسال دو تایی مون شرایط مشابهی داشتیم . حالا این شرایط رو نداری ..من می فهمم .. ولی تو هم درکم کن نازنین .. تو هم درکم کن ... دنیای من و تو .. اون روزای خوبمون یه روزای خوب و قشنگ بود .. فقط من و تو می تونیم حسش کنیم .. چون دنیای عاشقانه ایه که من و تو می تونیم درش پرواز کنیم . این دلخوری و فراز و نشیب ها رو به حساب بد قولی و نادانی و توقع من نذار .. اینا رو به حساب عشق بذار .. اگه درکت نمی کردم اگه حست نمی کردم تا این جا با هات نمیومدم . نه برای تو مرد کمه ..نه برای من زن .. ولی هیشکی برام نازنین نمیشه .. آغوش هیشکی مثل آغوش تو نمیشه .. زور نمیگم .. التماس نمی کنم فقط ازت می خوام خوب فکر کنی دنیا رو از دید من هم ببینی.. من ازت انتظار ندارم که گرم باشی . انتظار ندارم که در این شرایط بحرانی برام قصه لیلی و مجنون بگی .. اما نمی دونم چرا حس کرده بودم که پس از چند روز می خوای فراموش کنی که گفتی تنهام نمی ذاری . و حالا فراموش کردی .. گناه من چی بوده ؟ بهم بگو چرا ؟ چون حسادت کردم ؟ چون نوشتم که دو عاشق می تونن همو ببینن که علتشو هم در بالا گفتم .. به خاطر همین نازنین قول مردونه شو زیر پا گذاشته ؟ من در شرایط خیلی بدی هستم . راستش مهم ترین عاملی که باعث شد این متن رو بنویسم  این بود که بهت بگم من زور گو نیستم و اگه از دیدنت گفتم علتش چی بوده .. و این سوء تفاهم رو روشن کنم برات . بعد که گفتم اینا رو که قرار شد بنویسم و طلسم یک روزه رو بشکنم حرفای دیگه دلمو هم بنویسم . نازنین ازت می خوام با آرامش .. با لبخند .. جوابمو بدی .. با انرژی مثبت .. نادر هیچ انتظاری ازت نداره ولی موبایلت رو روشن کن ..من به اندازه کافی توهین و تحقیر رو تحمل کردم . سعی می کنم شکیبا تر باشم در مورد شنیدن صدات .. درکت می کنم . حست می کنم ... فقط همراه روز های خوبت نیستم .. با همه عذاب هایی که می کشم بازم حست می کنم ... یک قدم برام بردار ( این معامله نیست ) یک قدم برام بردار اونم در جهت آرامش و دلخوشی من هرچند شاید این دلخوشی هم یک رویا باشه ولی به همونشم قانعم . من صد قدم واست بر می دارم ..این خطت روشن بود .. مگه من چیکارمی کردم ؟ حداقل دلم خوش بود اگه کار فوری دارم اس میدم . در یک هفته شاید پونزده تا پیام داده باشم به غیر از دو سه تا بقیه اش احوالپرسی ..شرایطم خوب نیست . من دارم بی سلاح می جنگم . به من قوت قلب بده . منو از میدون به در نکن .. یه روزی اگه به هم برسیم این روزا برای ما میشه روز های بزرگ و پر ابهت . به من کمک کن نازنین . کمک کن تا به خاطر تو برای تو بجنگم .. دوستت دارم ..
نازنین : من توهینی نکردم ، بهت گفتم الان برم سیم کارتمو میندازم ،واقعا هم از پنجره ماشین انداختم تو جوب اب
لطف بزرگی در حقم میکنی که برای من هیچ تلاشی نکنی.
همونایی که بهت گفتم همونهو تغییر نمیکنه.
هیچوقت فراموشت نمیکنم چون دروغه بگم میتونم فقط میگم به عنوان ی دوست خوب همیشه فابل احترامی برام
خب دیگه اینم جواب نازنین بودد .. دست گلش درد نکنه که همیشه براش قابل احترام هستم .. چقدر همین بهم آرامس و دلگرمی میده .. آخیشششش احترامو بغلش می زنم و می خوابم .. فدای تو نازنین گلم آخرش این آدمک خنده رو یدا نکردم ... ادامه دارد : نویسنده : ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر