ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 139

جی میل همیشه چشم به راهتم 27 بهمن 94 :
می دونم پیامهامو نمی خونی ..چون گوشیت هم که خاموشه ...همیشه منتظرتم .. یه وقتی  بیاد که اگه روزای قشنگمون تکرار هم نمیشه روزی یه بار هم که شده به هم بگیم که عاشق همیم که همو دوست داریم .. همین ... مگه آرامش زندگی به چی میگن .. نازنین بازم داره غروب میاد و من دلم می گیره وقت غروب ...خیلی دلم می خواد یه روزی بابابات حرف بزنم .. می دونم اون خیلی منطقی تر از توست . دیگه شرایط از اینی که هست بد تر نمیشه .. فوقش برسم به خونه اول .. می دونم بابات خیلی مهربونه .. با همه این مشکلات بازم آقایی کرده .. حتی اگه بذاره زیر گوشم واسم مهم نیست . من سیلی های ناخواسته زیادی خوردم ..اما می دونم این مرد مهربون دلش برای آدمای عاشق خیلی بیشتر می سوزه تا تو .اون روز که واسه دیدنش بیام به توچیزی نمیگم .. حرفام از دل میاد .. حتی اگه منو بزنه می ذارم بزنه ولی می دونم حرفایی که از دل میاد به دل می شینه ..همین برام کافیه ...حسش می کنم .. غروب داره میاد .. همراه با اشک چشام .
جی میل همیشه نازنین منی 27 بهمن 94
وقتی پیام تو رو دیدم حس آدمی رو داشتم که در دنیای مردگان زندگی می کنه و یکی از زندگان اومده به ملاقاتش .. تازه فهمیدم که چقدر تنها بودم و بهت نیاز داشتم و دارم . تازه فهمیدم که اون جور که باید قدر تو رو ندونستم . تمام تنم می لرزید . می دونستم نیومدی که بمونی ..می لرزیدم ..می ترسیدم ... چی شد که نازنینی که اون جور تنهام گذاشت و صدای منو نشنید یادی از نادر خاک نشین کرده ... و تو گفتی که من تصوراتم غلط بوده .. گفتم تصور ... وقتی کسی رو (توی نازنین )اون جوری تنها می ذاری به حرفاش گوش نمیدی اونو شریک غمهات نمی دونی .............تو از همه فاصله گرفتی .. فکر نکن الان به پدرت نزدیک شدی . حالا ازش دور شدی ... اون درکت می کرد اگه بهش می گفتی . شاید منو هم درک می کرد . اون که دلش از آهن نیست . دلم گرفته یه دنیا ... هنوز اون پیامت رو که از سیمکارت دوستت فرستادی دارم ..شاید بابات منو خیلی بیشتر از اونی که تو درک می کنی درکم کنه ... دوستت دارم
جی میل از سر زمین مردگان 30بهمن 94
یه غم سنگینی رو دلم نشسته . نمی تونم زندگی کنم . می خوام بابابات حرف بزنم .. از من گله نکن .... می خوام ببینم چی شده ؟ دیگه بد تر که نمیشه ... سخته باورکردنش که دوستم داشته باشی و ازم دور باشی ... به من بگو بی رحم به کی میگن ؟! سنگدل به کی میگن ؟! بی وفا به کی میگن ؟! بد جنس به کی میگن ؟! جلاد به کی میگن ؟! آدمکش به کی میگن ؟! سرمو گذاشتی زیر گیوتین .. گردنمو قطعش کردی .. اما قلبم هنوز واسه تو می تپه .. چقدر تو ظالمی ... چقدر تو بد ذاتی .. چقدر بدی ... پیامهامو بخون .... حداقل فردا ازم گله نکن .. سخته بتونم با بابا حرف بزنم یعنی پیداش کنم .. .. خونه پرش این که بیام تهران زنگ در خونه رو بزنم ..پیداش کنم . از این و اون .. شماره بگیرم . شاید از خود تو شماره بگیرم . نمی تونم بدون تو ادامه بدم ..دارم می میرم ... چرا تنهام گذاشتی .. چرا به عشقمون پشت کردی ؟ من خیلی آروم بودم ... اگه دو تا پیام غیر مستقیم گذاشتم تو لوتی از روی درد و ناچاری بود ... هزار بار صدات زده جواب نگرفته بودم . چرا دیگه بغلم نمی زنی ؟ چرا دیگه آرومم نمی کنی ؟ نازنین من مجبورم ... حتی اگه به دستت نیارم مجبورم حرف دلمو پیش یکی بزنم .. پیش بابات .. عیبی نداره بذار بفهمه من لیاقت تو رو ندارم .. بذار بفهمه که بیست سال بزرگترم .. بذار شرایط زندگی منو بفهمه ... من که ازش دختر خواستگاری نمی کنم .. می دونم تو رو داشتن یک رویاییه که دیگه توی خواب هم نمی بینمش . اما دلم آروم می گیره ... بذار بدونه که یه روزی یه عشق دو طرفه ای بین ما بوده ... بذار بدونه یه آدمی یه مرد تنها تو یه گوشه ای از دنیا یه روزی به حرف دختری اعتماد کرده .. تپش قلبشو شنیده ... فقط همینو میگم نازنینم یه روزی دوستم داشته عاشقم بوده ....دستا و صورت مهربونشو می بوسم .. حرفاشو قبول می کنم ... دارم می میرم .. چرا با هام این کارو کردی و می کنی نازنین ... نازنین مال نادرشه ... دارم می سوزم ...دلم پره نازنین ... اگه واقعا عاشقی .. چطور می تونی پرنده دلتو زندونی کنی ؟نازنین مال نادرشه ... فقط نادر می تونه لباشو بذاره رو لباش .. فقط نادر می تونه ....... چطور می تونی عاطفه ها رو زیر پاهات له کنی ؟ قلبمو نمی بینی ؟! حسش نمی کنی ؟! چرا این قدر سنگدلی ؟! جوابمو بده ... مگه من چیکار کردم ؟! گناه من چی بود ؟!..من که بابابات حرف می زنم میگم به نازنین نگو .. ولی اون جوری دوست دارم که تو بدونی من قصد همچین کاری رو دارم که فکر نکنی خیلی شارلاتانم ... من فقط می خوام اون حست کنه ..همون جوری که ادعا می کنی ... تو به من میگی ادعا می کنم که دوستت دارم . تو خودت چی ؟ آدم اگه یه غریبه ای رو توی خیابون ببینه که افتاده و داره تلف میشه و صدا می زنه دستشو به سمتت گرفته .... دلش نمیاد دستشو رد کنه .. هر دلیلی میاری بیار .. نمی دونم به خاطر بابابا بود ..مامان بود ..خواستن بود .. نخواستن بود ... فلان بود .. بهمان بود ....... توجیه پذیر نیست ... من با تمام دردم صدات می زدم ... حس کابوسو داشتم ... گفته بودی مامان رفته فروشگاه لوازم خانگی ... تو و شیما رفتین زرگری .... خب  با اینا می خواستی چی رو متوجهم کنی ؟ .. ذره ذره آب شدم .... نیمه شب گفتی میای چت و نیومدی .. صبحها بیدار می شدم دیگه از پیامت خبری نبود .. تو دوستم داری ؟ آره .. نازنین عاشق ؟! چطور راضی میشی به کشتن من ...؟! دلت میاد ؟ ! دلت میاد ؟! چطور می تونی یه مادر واسه مسیحا و یه دختر واسه بابات باشی ... میگن دخترا عاطفه دارن ..دل مهربون دارن ... من بهت خیانت کردم ؟ بی وفا بودم ؟! چرا عاطفه ها رو این جوری زیر پا ها له می کنن ؟! چرا جواب مهربونی ها رو با سنگدلی میدن ؟! نمی دونم شاید تو همونی نباشی که سرزده میومدی چت ؟  فکر نمی کردم بیای و میومدی .... بازم نادر بهت میگه ازت گدایی نمی کنه ... اما نمی تونه فراموش کنه نازنین روزای خوبو ..و حتی نازنین خوب روزای بدو ...... کسی تو رو برای عاشق بودن محکوم نمی کنه .. نمی دونم علت زدگی تو دقیقا چیه ... شاید اختلاف سن باشه ...نمی دونم چی بگم ... فقط با تمام وجودم با تمام آهم با تمام ذرات شکسته و خرد شده قلبم از خدا می خوام که تو رو دچار عذاب وجدانت کنه ..می دونم  یه روزی سراغت میاد .. به خاطر عذاب وجدان درد بکشی ..آه بکشی ... بدونی که چقدر دوستت داشتم و دارم و براش چه بهای سنگینی دادم .. در عذاب وجدانت دست و پا بزنی ... اگه در زندگیت نسبت به من دروغ ها و فریبهایی داشته بودی می بخشم ... هر چه بودی برام مهم نبود . برام ملاک نقطه آغاز آشنایی بود ... برام مهم نبود زن باشی دختر باشی .. دوشیزه باشی مطلقه باشی ...... برام مهم این بود که نازنین عاشق باشی و بودی . نازنینی که نادرشو درک می کرد . اما فقط یک چیزو نمی بخشم این که من از کسی جز خدا التماس نکرده بودم ... اما التماست کردم .. دامن روحتو گرفته بودم .. منو پس زدی ... به حرفات پشت کردی ...فکر می کنی این جوری منطقیه ؟ اصلا نیست ... اصلا نیست ... اگه یه روزی دچار عذاب وجدان بشی که این آرزوی بزرگ منه هر گز نمی بخشمت .. می خوام این عذاب بد تر از عذاب جهنم باشه برات .... تا بدونی اگه عاشقی این جور آدم عشقشو نمی سوزونه ... نمی خوام مریض شی .. نمی خوام عذاب بکشی .. فقط می خوام حس کنی چقدر عذابم دادی .... واسه همین رنج بکشی ..من اون روزو می بینم . خیلی  دور نیست ... دیگه نمی تونم ادامه بدم ولی فقط یادت باشه بیشترین وقتی که دلم می گیره وقتیه که از غروب می خوام به شب برسم ... می خوام فریاد بزنم ..می خوام ببارم .... اگه هنوز ذره ای احساس توی قلبت وجود داره وقت غروب نفرت انگیز رو که از پاییز هم نفرت انگیز تره به یادت بیار که یه مرد تنها از خدا هزاران بار آرزوی مرگ می کنه ... سنگدل بی عاطفه بی وجدان .... با همه بدیهات دوستت دارم ...بازم صدات می زنم ... نازنین ..! نازنینم ! ..ولی بازم منتظرم بشنوم نادر؟! تا بگم جونم .. عشقم ..نفسم .. زندگیم .. قلبم .. عمرم .. هستی من .. مستی من .. جانم .. جانم ... کجایی نازنین ؟! امروز که نفسی دارم بیا .. فردا خیلی دیره .. امروز که هنوزاشکی بر گونه ها دارم بیا .. فردا که پلکام واسه همیشه بسته شه خیلی دیره ...

ادامه دارد ..نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر