ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 214

روز بعد سنگ پای قزوین برای من تلفن زد که د و تا از دوستات کارلی و لاو چه حقی داشتند که در سایت عنوان کنند که ما و نادر مدرک زیاددی داریم که نشون دهنده روابط نامشروع نادر و نازنینه .. نادر نکن این کارو .. بدد جوری تقاص پس میدی ..من درحقت چه بدی کردم .. صداشو لرزون در آورده بود .. مثل آدمای ضعیف و مظلوم و گریون ..ولی خیلی راحت مشخص بود که داره فیلم بازی می کنه . چهره واقعی خودشو دیگه نشون دادده دستش رو شده بود .انگار خنجر خورده بود . بد جوری طلبکارشده بود . تازه هنوز در اون دقایق ازبسیاری از دروغ ها و حقه بازی ها و کلک هایی  که نثار معاون سایت کرده بود خبر ندداشتم که چه جوری همه رو رنگ و سیاه کرده .. با خودم گفتم این که من بخوام شاخ و شونه هاتو بشکنم نامردی نیست . این دفاع از حقمه .. تصمیم قاطعمو گرفته بودم .. عجولانه یه آیدی جدیدد افتتاح کردم .. صحبتامو با مسئولین سایت شروع کردم .. از جی میل ها و بعضی صحبتهام با نازنین عکس گرفته می فرستادم واسه ساسی که معاون سایت بود .. دیگه اونا رو حساب عدالت و منطق کارشونو انجام می دادند . خیلی ازم ناراحت شدند از این که چرا من این موضوع رو قبلا باهاشون در میون نذاشتم و من اینو گفتم که آخه من عاشقش بودم . فکر می کردم این که اگه بخوام براش فداکاری کنم حالیشه ولی اون قدر روش زیاد شده بود که انتظار داشت واسش خودمو به کشتن بدم حتی جنازه مو خودم  با دستای خودم دفنش کنم . اونا غصه اینو می خوردند که چرا زود تر متوجه شخصیت هزار چهره نازنین نشدند و اونو که شایستگی اونو نداشت مدیر یکی از بخش های سایت کردند ...
نادر 13 دسامبر : یه حرفی بزن .. نذار من تصمیمی بگیرم که ته دلم دوست ندارم ..خواهش می کنم بگو چرا با من پیچیدی .. بگو چرا ازم دفاع نکردی ... این قدر با اعصابم بازی نکن ..تو می خوای من در کنار شخصیت انی....یا همون نازنین خراب شم . شخصیت مجازی یک آیدی در کنار شخصیت واقعی من خراب میشه . تو ضرر نمی کنی . کلی آیدی داری .. در این جا بازم من بازنده ام . انی....محو میشه ..من بر می گردم لوتی ..تو هم میری دنبال کار و زندگیت و بقیه آیدی هات سر جاش هستن در عوضش  آیدی انی....رو قربانی خلاص شدن از من می کنی . منم که دیگه تویی وجود نداری توی سایت دنبالت بگردم و بقیه آیدی هات رو هم که جراتشو ندارم باهاش کل کل کنم . مالی هم می تونه با هر کدومش طرف شه ..چون خودتی .. .. نازنین دستت پیش من رو شده ..با این حال مجبورم نکن ...
دیشب راحت خوابیدی ؟ تونستی منو شکست بدی ؟ تونستی عشقتو خوشحال کنی ؟ تونستی و تونستید یه جنازه رو بکشید و رو جسدش جشن بگیرید ؟ نامردی و پیچوندن هم حدی داره . تمام بدنم درد می کنه . اصلا راهت .. هدفت در زندگی مشخص نیست . آفرین ! برنده شدی .. خیلی زرنگی
ومن به جایی رسیدم که ضربه تلخ و درد ناک آخرو تو زدی . به جایی رسیدم که هر انتخاب من مرگ منو در بر داشت .. اما من اون مرگی رو انتخاب کردم که تو رو نکشته باشم و تو نمی فهمی معنی غشقو ..تو کور کورانه عاشق یکی دیگه شدی و برات ارزشی نداره که نادر این جور واست هلاک شده .. چه جوری از قدرت قلابی که واسه خودت ساختی سوء استفاده می کنی .. تو هیچ چیز نیستی ولی برای من همه چیز بودی .. همه چیز من بودی .. تو منو کشتی . خواستی منو بکشی .. آفرین
تو منو کشتی .. به روح و جسد منم رحم نمی کنی . به زودی اسیر یه عذابی میشی و میای سمت من .. اما اون روزی خواهد بود که خدا منو ازت دور کرده .. اون کمکم می کنه . اون نجاتم میده . می دونستم کسی که از من شکایت می کنه سمت من بر نمی گرده ولی گذاشتم هر کاری دوست داری بکنی .. لبخند بزن خوشحال باش ... چقدر باید بد بخت باشین شما ها که افتادین رو سر زمین خورده ای مثل من و لذت می برین از این که نفسشو بگیرین . من از روزی که تو رفتی مردم . فکر نکن فقط دیروز منو کشتی . اگه واقعا برات فرقی نمی کنه که من مطالبی رو در اختیار چارلی بذارم بهم بگو .... ولی همین روزا من می بینم اون عذابو ... یکی که تو رو برای هوسش می خواد وقتی مث یه آدامس جویده تفت کرد ..اون وقت به خودت میای و می فهمی که با من چیکارکردی
نازنین 13 دسامبر :کن.
نادر بس کن من با هیچکس رابطه ندارم.
دیشب از حرص جوابش دادم.
خیالت راحت،  شنبه میرم محضر عقد میکنم.
بهت گفته بودم،  یادته؟
 من اگه میخواهم با کسی باشم تا الان بودم.
ی بار بهت گفتم بازم میگم من سر زندگی کسی نمیرم. حالا خود دانی،  میخواهی باور کن میخواهی نکن.
نمیتوانم چطور بهت ثابت کنم من با مالی در ارتباط نیستم.
نمیتوان با کسی در ارتباط باشم.
مدیرکل هم نیستم.  ول کن دیگر.
حالم بهم میخورد ازت.
آنقدر که انگ با این و اون بودن یا این و اون بودن رو بهم میزنی.
شناسنامه ام که قبلا اسم داشته، حالا بگو چیکار کنم که باور کنی عقد میکنم شنبه.
عکس عقدنامه ام رو بذارم برات؟
برم تو لوتی بگم؟
بگو چیکار کنم،  فقط دست از سرم بردار.
این که راست می گفت یا دروغ می گفت رو خدا می دونه .. آخه یک روز درمیون مجرد و متاهل می شد تازگی ها ...  انگار عقد کردن بچه بازی شده ...  مثلا خیلی منو دوست داشت که ناراحتش کردم از لج من رفت بله رو به یارو گفت ...بابا تو رو خدا یکی بهم بگه این آدمک خنده کجاست ..ها ..ها ..ها ..ها ... ها .. این نازنین ما رو نقطه چین خل گیر آورده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر