ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 217

مدیر کل این بار پیامی داد و ضمن مورد مواخذه قرار دادن من و نازنین آیدی اونو حذف کرد و به من هم تذکر داد و گفت با آیددی جدیدم می تونم مشغول باشم به شرطی که خلاف مقررات رفتار نکنم . آخه در اون سایت روابط بیرونی داشتن کاربران با هم خلاف بود..  نازنین ظاهرا از سایت حذف شده بود .. دیگه با اون کاربری سابق خود نمی تونست آنلاین شه . همون که باهاش خاطره ها داشت . هزاران پیام داده بود .. مدیر سایت گفته بود با توجه به مدارکی که به دست ما رسید برای ما محرز شد که شما دو تا با هم رابطه دارید ... این مدارک رو که من خودم بهش داده بودم ولی خب  این طرز گفتارش منو به یاد اخبار سراسری انداخته بود .. بیشترین آرامشی رو که حس می کردم از این بابت بود که این مشت محکمی بود بر دهان آنان که این قضیه و ارتباط من و نازنین را باور نداشته به او اعتماد عجیبی داشتند ..می دونستم خالی بندی ها و دروغ گفتن های نازنین رنگ و شکل دیگه ای به خودش می گیره و اون کوتاه نمیاد . به این سادگی ها رضایت نمیده . اون با آیدی های دیگه ای میاد .. من و اون هزاران پیام با هم رد و بدل کرده بودیم .. در فضای اینترنتی بودیم .. اما شبا با هم و حس کردن هم می خوابیدیم و صبحها با هم بیدار می شدیم ... ساعت به ساعت جز همین چند ساعت خواب رو از حال و هوای هم خبر داشتیم ..گاه که یکسره با هم بودیم . بنا بر این اگه نازنین صد تا کاربری جدید در سایت افتتاح کرده باشه بی تردید و بدون شک 99 تای اونو می دونم چیه و کدومه ..من حسش می کنم ..من می دونم  سبک نگارششو .. یا طرز حرکتشو .. یه جا سخت میره .. یه جا نرم میره .. یه جا معتدل میره .. یه جا مثل مار زبونشو بیرون میاره و می خواد ببینه جریان چیه تا نیششو بزنه و می بینه که شرایط سخته می کشه عقب و منتظر فرصت میشه .. یه جا خیلی مهربون نشون میده .. یه جا منطقی .. یه جا سخت .. یه جا نصیحت شنو .. یه جا نصیحت پذیر یه جا مخالف یه موضوعیه .. یه جا موافقشه ..من اونو حس می کنم .. بوی اونو .. ذرات وجودشو .. روحشو حس می کنم . می دونم اون الان ازم طلبکاره .. این همه سرم بلا آورده انتظار داشته سرمو بندازم پایین و اون همه عشق و دوستی رو لهش کنم و بهش بگم عشق من هرچی تو گفتی .. زندگی یعنی این هرچی تو گفتی .. وفا یعنی این هرچی تو گفتی .. من قطره قطره حرکت خون .. صدای نفسهای اون و نبض جون اونو حس می کنم ولی خودش نمی دونه .. هرذره وجودشو حس می کنم .. اگه صد تا باشه 99 تاشو حس می کنم .. چون غرق وجودش بودم . بذار فکر کنه اونو نمی شناسم .اون منو از خودش رونده ...به خدا خیلی ظلم کرده در حق من .. خیلی گناه کرده ..ولی می بینم می رسه اون روزی که خدا در همون زاویه ای بهش عذاب بدده که اون بهم عذاب داده ..اون روزو می بینم که پشیمون شده باشه .. . بعضی جاها دلیلی هم ندارم برای دیگران که صد در صد نشون بدم که این همون نازنینه ..ولی قلبم ..احساسم اشتباه نمی کنه ..چرا اون بازم می خواد خودشو غرق من کنه .. می خواد نابودم کنه ؟ می خواد از حالم با خبر شه ؟ چرا با من این رفتار رو کرده و می کنه ؟  اون شاید خیلی جا ها فکر می کنه که من اونو نمی شناسم .. اگه درونشو خوب ندونم هدفشو خوب ندونم و بسیاری از چرا ها رو در رفتارش که به نظرم بیشتر به این می خوره که متاهل بوده اومده سمت من ..ولی بازم صدر صد نمیگم این طور بوده .حداقل مطلب این که می تونم حضورشو در هر قالب دیگه ای حس کنم .. . ولی اینو حق دارم بگم و صد در صد هم همین طور بوده که اون منو پیچونده .. هرگز رو یک حرف نبوده .. حرفش ثابت نبوده .. و خوشم اومد مدیر کل اعلام کرد روابط شما فراتر از روابط عادی و معمولی بوده .. دیگه کاری نداشتم به این که چهار پنج نفر می خوان باور کنن یا نه .. بعد از اون هشت ده نفری از من داستان رو پرسیدند براشون ابهام داشت ... بعد از این که واسه چند نفر توضیح دادم که چیه دیدم هر بار از اول بخوام فکر کنم و بنویسم این جوری نمیشه .. خسته میشم . ممکنه هر دفعه یه چیزایی رو جا بذارم . واسه همین نشستم یه متن طولانی ولی خلاصه شدده تنظیم کردم که به اصطلاح خلاصه ای بود از اون چه از مرداد 94 تا اواخر 95 بر من گذشته بود و وضعیتی که نازنین در اون نقش داشت . اون متن کلیشه ای رو ذخیره کردم و از اون به بعد هرکی در مورد اون زن خاطی از من سوال می کرد من اون متن رو کپی کرده و فقط اون جایی رو که خطاب داشت به کسی که  اسمشو آورده بودم ازمن پرسیده بود در مورد جریان مااون اسم رو عوض می کردم که دو سه قسمت بیشتر نبودآره من نازنینمو می شناسم ..ولی همون که خودم می شناسم برام کافیه .. اون مدام از این شاخه به اون شاخه می پره .. به بعضی آیدی هاش استراحت میده .. سعی می کنه کار بری هاش یه تفاوت هایی هم با هم داشته باشن .. نمی دونم دیگه این زرنگ بازیها برای چیه .. اون اگه منو از سایت و از روی زمین هم محو کنه دیگه کار مهمی نیست ..اون منو از قلب خودش محو کرده ضربه ای به من زده که تا دم مرگ با منه . نمی دونم نازنین با یکی از چهره هاش اینو می خونه ؟ هر چند این جوری هم یه تنوع و لذتی داره . ولی من دوست دارم خودش بیاد . خودش باشه که با من درددل می کنه .. چرا نازنین ؟ چرا باهام این کارو کردی .. به خدا یه روزی برام برسه که خدا بهم بگه نادر این نتیجه شکیبایی توست این خوشبختی و آرامش مال تو .. و نازنینو به پشیمونی و عذابی دچار کنه که تا آخر عمرش حسرت بخوره که چرا منو از دست دداده .. من اون روز رو می بینم که خیلی نزدیکه  ..... ادامه دارد ... نویسنده ... نادر

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر