ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 165

نادر 23 آوریل : بازم نمی دونم چی بگم .... نمی دونم واسه چی ؟ واسه کی گریه کنم .. فقط می دونم از همه چی می ترسم .. ازمرگ از زندگی از بودن و از نبودن می ترسم ..
نازنین 23آوریل : شاید کمی سنگدلانه باشه اگه بگم مرگ حقه و عمر دست خداست چون بی شک من خودم در مقابل عزیزانم این حرف رو مسخره انگار میکنم اما واقعیته .
اینم میدونم که همچین اتفاقهایی تا مدتها روی آدم تاثیر بدش رو میذاره و راهی به در نیست اما خوب باید چکار کرد؟؟؟
ما آدمها با تموم احساسی که خدا بهمون داده، حس وفق پذیر بودن رو هم داریم.پس سعی کن این حست رو تقویت کنی و باهاش نجنگی.
چون باهاش جنگیدن ی کاره عبث خواهد بود ، و به هر حال باید بپذیریش.
ناراحتیت رو با تموم وجودم حس میکنم و ناراحت تر میشم وقتی فکر میکنم میتونستم باشم و نیستم اما نادر ، باور کن نمیتونستم باشم.
برات روزهایی آروم آرزو میکنم.
نادر 23آوریل : سلام .. از دلداری دادنهات ممنونم .. سعی می کنم همون جوری باشم که تو میگی .. اما وقتی که میگی نمی تونستی باشی بیش از هر لحظه دیگه ای آرزوی مرگ می کنم . شاید تنها تو می تونستی یا بتونی نجاتم بدی .. اما دیگه یاد گرفتم از دنیای بی رحم و بی ارزش هیچی نخوام ... فقط آرزوی مردن دارم ..
 نازنین 23 آوریل : وقتی میگی دور از جونت آرزوی مردن داری، شک میکنم بهت نادر !!!
تو مگه نستوه رو نمیبینی الان؟ مگه جلو چشمت نیست؟ ناراحتیش برات مهم نیست یا خودتو زدی به اون راه ، که به خودت اجازه میدی انقدر راحت از مردن بگی؟!
نادر 23 اوریل : چرا می بینم .. می بینم ...آدما باید یه روزی بمیرن .. الان چند ماهه عذاب می کشم . نوید باباییه ..نستوه مامانی ..ولی این جوری نبود که اونا یکی دیگه رو. دوست نداشته باشن .. حق با توست .. اما این روزا نستوه خیلی لجباز شده ... البته با من کل کل نمی کنه ... یه سری زحمتایی مادرش کشیده براش به خاطر اون یعنی مادرش یه کارایی کرده ..داره تمام اون زحمتا رو هدر میده ... دلم خیلی گرفته نازنین . درست یک هفته پیش از این دقایق شمارش معکوس برای مرگ شروع شده بود . فقط در آخرین ثانیه ها  بود که مرگ خبرمون کرده بود .... وقتی فکرشو می کنم که دیگه تو رو هم ندارم ...نمی دونم چی بگم .درکت می کنم نازنین .... خونه می شینم می خوام فرار کنم برم بیرون ..بیرون که میرم می خوام فرار کنم بیام خونه .
نادر 27آوریل : سلام .. دلت می خواد فراموشت کنم .. دلت می خواد دیگه دوستت نداشته باشم ؟ دلت می خواد یادم بره که بین ما چی گذشته ؟! سرمو میندازم پایین .. هیچی ازت نمی خوام .. فقط دعات می کنم .. از خدا می خوام که یه روزی قدرت عشق دروجودت اون قدر زیاد شه که جدایی برات سخت باشه .. همین ...منو ببخش که نمی تونم فراموشت کنم . منو ببخش که شاگرد خوبی نیستم .  بهترین ها رو واست می خوام و این که حسم کنی .. که چقدر دوستت دارم و چقدر دلم واسه بوی تن تو .. بوی حرفای تو و بوی نوشته هات تنگ شده ... به راستی اون نازنین نازنین من کی بود و از کجا اومده بود ؟!یعنی اگه بمیرم می تونم اون نازنینو پیدا کنم ؟!
نادر 30 آوریل : دنیا خیلی بی وفاست نازنین .. تو هم دنیای منی .. همون نازنین عاشق ... من یک آدم مرده ام .. از روزی که تو رفتی من مردم ..شاید نرفته باشی ... شاید ته دلت آن سوی نفرت ها هنوز دوستم داشته باشی ..میگن وقتی همه چی خاک میشه یواش یواش فراموشی میاد سراغ آدم .. شاید منم خاک شده باشم که تو این جور فراموشم کردی .. آتیشم زدی منو دادی به دست باد تا غرق گرداب نا امیدی بشم .. با همه اینها دوستت دارم ..هرگز فراموشت نمی کنم ..فقط یک بار دیگه بهت میگم دنیا خیلی بی وفاست نازنین ..تو هم دنیای منی تو هم دنیای منی ... نادری که واسه دفن شدنش توی خاک لحظه شماری می کنه ... نادری که حتی پس از مرگش هم فراموشت نمی کنه ..دنیا خیلی بی وفاست نازنین تو هم دنیای منی ..تو هم دنیای منی .....تو هم دنیای منی .

ادامه دارد ...نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر