ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 197

نادر 26اکتبر
داری به اون چه که می خوای می رسی .. این که من لال باشم و چیزی نگم .. تو هم منو از خودت برونی .. خیلی سخته دیروز عزیز یکی باشی و امروز مثل یک آدامس از دهنش افتاده باشی و دنیا ندونه چه آدم بی وفاییه . چرا دنیا نباید بدونه نازنین سنگدله ؟ چرا دنیا نباید بدونه نازنین بی رحم و بد جنسه .. خدای نازنین که می دونه .. خدایا کمکم کن .. من هم توی خدا و هم نازنین رو دوست دارم نذار کاری بکنم که پشیمون بشم .. خدای مهربون کمکم کن . می دونم نازنین به ریش من می خنده . این دیگه نفسهای آخرمه ... دیگه به آخر خط رسیدم
نازنین 26اکتبر
هرکاری کردم بهت پیام ندم ، نشد . هی گفتم بیخیال اما چندتا حرفت جواب داشت که باید میگفتم بهته.
اول اینکه میخوام بهت ی حقیقتی رو بگم تا دیگه این ذهنت رو مشغول نکنه.
اینکه چرا اصرار داشتم کسی ندونه تو لوتی ، چون اون وقتها که تا خالا شده با اندیشه و ساسان و نازیلا بازی میکردیم تو وقتی میومدی من خداخافظی میکردم ، بچه ها که میپرسیدن چرا ، میگفتم چون ایرانی الان انقدر مینویسه که حوصله ام سر میره . حتی طوری شده بود که ساسان ازش به عنوان نقطه ضعف استفاده میکرد ، تا اذیتش میکردم با سوالهام میگفت آف میشم با نادر بمونی تو تاپیک ها .
دوست نداشتم خالا بدونن همونی که ازش به خاطر پستهای عریض و طویلش ازش فراری بودم حالا خاص شده برام . این از این  که دیگه گیمو چه حرف مفتهایی به خوردت میداده برا من اهمیتی نداره چون ی آدم بی ارزش بیش نیست برام .
دوم اینکه انقدر فکر نکن من به خاطر کسی لوتی میام. که تکه اینطور بود این یکسال اخیرکه نبودم پس چی بود ؟
اگه قرار بود دل در گرو کسی داشته باشم تو لوتی میبودم حتما . اینم از این .
بعدم من زیر قولم نزدم ، تویی که هر بازور خواسته هات بیشتر از دفعه ی قبله . تو بهم گفتی فقط چند وقت ی بار صداتو بشنوم حالا پیام میدی بغلت کنم و فلان و بهمان .
نه تو همیشه حرفات دو تا بوده ،نه حرفات با عملت یکی نبوده. دقیقا یادمه که بهم گفتی هر وقت بخوای میرم که تو چتهات هم قطعا هست چون من مثه توانفدر بیکار نبودم که مدرک جمع کنم
اما خلافش که عمل کردی هیچ ، هنوزم حرفات دوتاست.
دوباره هم بهت میگم من نه تو رو میخوام نه کسی دیگه. اگه هوس بود همون یبار بس بود . من نمیخوام کسی تو زندگیم باشه . چون حداقل دلم خوشه به روزی که آزاد آزاد باشمو دیگه هیچکس نباشه.
تموم شد . من خودم نمیخوام باشی . نمیخوام دوستت داشته باشم ، نمیخوام بهت فکر کنم و...
سعی کن اینو متوجه بشی که هیچکس نقشی در انتخاب من نداره . حتی اگه این نسناس هم بخواد هر فکری داشته باشه نمیتونه عملیش کنه.
انقدرم شناختی منو که بدونی تا خودم نخوام هیچی روم اثر نداره . حالا دیگه خیالتم راحته اینا رو بهت گفتم .
دیگه چیزی نمیگم تا همین حد واقعا نمیخواستم حرفای جرته اون یارو ذهنتو درگیر کنه چون اگه بودم واقعا بودم و نمیخوام زیر سوال ببر
واقعا نازنین عجب دلیل و توجیهی آورده بود . چه علت مهمی ! قبلا هم انگار یه چند تا دلیل آورده بود بعدا هم همین .. بازم جای شکرش باقی بود که یه توضیح منطقی داده بود ..واااااااا .. نمی دونم اینا دیگه کی بودن که از عشق من و اون خیلی مهم تر بودن .. جل الخالق ! عچببببببب ! به حق چیز های ندیده و نشنیده و حالا دیده و شنیده ..من نمی دونم آخرش باید این آدمک خنده رو یدا کنم ..داستان که داره تموم میشه .... ادامه دارد ... نویسنده ....ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر