ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 190

روز ها از پی هم می گذشتند .. ده روز بیست روز یک ماه دوماه .. ایمیل های من رنگ تکرار به خود گرفته بود . خبری از نازنین نبود . .. یکی از این روز ها فکر کنم اواخر تابستون 95 دقیقا خاطرم نیست دیدم یکی از مذکران سایت به نام مالی که رابطه خوبی هم باهاش داشتم در سایت تقاضا داده که اسم نازنین رو بذاره توی امضای خودش .. به اصطلاح اونایی که نسبت به هم محبت خاصی رو حس می کنن از این کارا می کنن . البته نازنین باید رضایت خودشو اعلام می کرد . از این کار این دوست خوبم تعجب کردم و اونو حمل بر این قرار دادم که شاید یک دوستی ساده باشه . اما ناراحتی ام از این بود که چی شد که به خودش اجازه این کارو داده .چی شد که نازنینی که هارت و پورت می کرده من با ش و م و م و ف و چند تای دیگه در افتادم و اجازه خود نمایی به کسی ندادم و توی نادر تنها کسی بودی که مرا در آغوش کشیدی و ..... صداش در نیومد .. اونی که منو به خلوت خودش برد رضایت نمی داد که من همچین تقاضایی بکنم .. با یکی از دوستای مالی صحبت کردم و در خصوص رابطه ام با نازنین مسائلی رو بهش گفتم .. خلاصه به گوش نازنین رسید و همین بهانه ای شد تا پس از چند ماه واسم زنگ بزنه ..  مهر ماه بود .. خیلی ناراحت بود ولی انگار ازم انتظار داشت که یه جوری قضیه رو فیصله اش بدم که کسی نفهمه من و اون با هم بودیم یا با هم رابطه خاص و داغ و اون جوری و دیدار داشتیم . من وقتی موضوع زن و بچه دار بودن مالی رو به نازنین گفتم اون یکه خورد .. بعدا قضیه براش ثابت شد ..ولی از اون روز به بعد مالی باهام بد شد .. انگار ارث پدر طلبکار بود .. نازنین بهم قول داد که بامن حرف بزنه ولی من توی سایت طوری عنوان کنم که انگار رابطه ای باهاش نداشتم .. واقعا نمی دونستم اون واسه چی داره این کارا رو می کنه که حتی حاضره دوباره با من دوست شه یا به اصطلاح یه نون بخور و نمیری توی کاسه ام بندازه که من اونو لو ندم .. من قبول کردم .. در واقع نازنین به خاطر همین مسئله یکی از روزای اول مهر ماه 95 بود که یک روز باهام ساعتها تلفنی حرف زد .. نمی دونم راستشو نمی گفت . منم می ترسیدم زیاد سوال پیچش کنم . گاه به نظر می رسید شوهر داره و زیرآبی هم میره .. گاه فکر می کردم هنوزم دوستم داره .. وقتی  بهش می گفتم بهم بگو دوستم داری یه دوستت دارم بگو ..می گفت نه نادر نمی تونم ..نمی تونم .. این یعنی چه ؟ گناه ؟ وابستگی ؟ وابستگی به عشق بوالهوسانه ای دیگر .. یا وابستگی به مردی که قبلا هم شوهرش بوده یا تازگی ها شوهرش شده .. هرچه بود اون همه کلام و گفتار چه بود .. اون همه حرفاش  یعنی حرفای عاشقونه اش به من ..اون همه کاراش یعنی کارای عاشقونه و هوس انگیزانه اش  دروغ بود ؟ از اون جایی که که مشتی  خواب آلوده رو دور خودش جمع کرد و بعد ها دید که گند دروغ هاش در اومده گفته که من آن زمان مجبور بودم که با یکی دوست شم که منو از منجلاب بکشه بیرون .. چه کشکی چه دوغی ! چه آشی ! کدوم منجلاب که من ازش خبری نداشتم . من که هر چه می دیدم پاکی بود و گلستان .. یادم نمیره رفتم از خونه بیرون تا راحت باهاش حرف بزنم .. چه سیلی اومد یک سیل وحشتناک .. به یک ساختمون نیمه کاره پناه بردم .. آب دورشو گرفته بود .. هر لحظه امکان غرق شدنم می رفت ..آب داشت میومد بالا و من همچنان با نازنینم حرف می زدم . واسم مهم نبود ..من همچنان بالا و بالاتر می رفتم محاصره شده بودم .. من و نازنین ساعتها حرف زدیم . صداش آروم بود .. حالا که فکرشو می کنم حس می کنم نیاز قوی تری داشته که اون جور باهام آروم بر خورد می کرد . چون به قولش وفادار نموند و چند روز که پشت هم واسم زنگ زد فاصله ها رو بیشتر کرد و فراموش شدم بعد دوباره اومد سمتم .. دلش می خواست یه جورایی  برم سایت و رابطه مونو انکار کنم .. فکر کنم به خیلی ها به دروغ گفته بود که ما با هم رابطه ای نداریم و این جوری می خواست خودشو خلاص کنه ... منم به خاطر عشقی که به اون داشتم و به خاطر این که باهام خوب باشه زیر بار این خفت رفتم . منی که اهل دروغ نبودم .... ادامه دارد ..نویسنده ... ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر