ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 172


13مه..حرفات قشنگه :
حرفات قشنگه ..همون چیزایی که آرومم می کنه ..اما دلم نمی خواد تو ازم ناراحت باشی .. من می دونم سوختن یعنی چه ؟! و دلشو ندارم تو اذیت شی .. هزار بار بهت گفتم واسم مهم نبود گذشته تو ... چون نازنین برای من از روزی که دیدمش حسش کردم بهم گفت بله متولد شد . می خواستم احساس منو از این حرف درک کنی .. خیلی ها بهم میگن ازدواج کن  .. اما هرگز این کارو نمی کنم چون فقط با کلمه ای از تو آروم میشم . چون عشق تو یاد تو بهم نفس میده .. این که بدونم کس دیگه ای جای منو نگرفته ....تو زندگی منی ..... تومال منی نازنین .. تو عشق منی ... یادته همش می گفتی نازنین یا خوبه یا بد بد ؟ منم یه اخلاق عجیبی دارم .. اگه ازت یه لبخند ببینم یه حرکتی که حس کنم واست مهم بودم شاید ده برابر بخوام اون حس آرامش و خوشحالی خودمو نشون بدم ..اگه ازت بی توجهی ببینم بی اختیار دنیا رو سرم خراب میشه می خوام هر جوری شده خودمو از زیر این آوار نجات بدم . تو آخر پیامت نوشتی اگه اهمیت نداشتی آن قدر برااثبات خودم به تو خودمو به اب و آتیش نمی زدم .. راستش به این موضوع هم فکر کرده بودم . کاملا درست میگی ... همین خیلی منو متعجب کرده بود از کارای خودم . با این حال نادر تو .. نادری نیست که بنده سکس و در آغوش کشیدن و به رختخواب خزیدن باشه ...نادر می تونه با همون قصه های جنگل خوش باشه ..می تونه سالهای سال فقط صدای قلب نازنینو حس کنه بدون این که خودشو ببینه .. نادر عشقش به نازنین یک عشق پاکه ..اگه من دوستت نمی داشتم این قدر به آب و آتیش نمی زدم . به خدا هنوز بوی موهاتو حس می کنم .. زیر گوشتو که می گفتی نه .. هنوز طنین صدات توگوشمه که می گفتی نازنین مال نادرشه ... من روح تو رو وجود تو رو حس می کنم . نادر دوستت داره .. راستش خودمم تعجب می کنم تو چطور هنوز به نوشته هام اهمیت میدی که تا منتشر شده می خونی و واکنش نشون میدی ؟ بذار دنیا نخواد که من و تو با هم باشیم ... ولی دلمون که می خواد ... مگه دنیا ما رو به دنیا آورده ؟ خدا ما رو به دنیا آورده .. با زبونت قول دادی  که با جسمت کنار من نباشی .. اگه قلبت مال منه اگه پرنده دلت مال منه هیچوقت از آشیون من پر نمی کشه .. من تو رو هم می بینم ... بذار در رویاهام بغلت کنم ..من مث تو از عاشق شدن پشیمون نیستم . چون تا آخرین نفسم عاشقتم ... دوستت دارم . دردشو هم می پذیرم .. چون تو عمر منی جون منی نفس منی زندگی منی هستی منی .... یادت که نرفته این حرفای من ... من که از گفتنش یه حس تکرار و یکنواختی ندارم .. حالا تو رو نمی دونم . من و تو بازم می تونیم بریم جنگل .. آخه جنگل واسه آدمای عاشقه . واسه اونایی که دلاشونو به هم سپردن ... بیا فقط خودمونو ببینیم ..بی آن که با هم باشیم .. شاید طبیعت و دنیا یه قصه شیرینی واسمون نوشته باشه که با صبر و شکیبایی خونده شه  و ما رو خوشحالمون کنه . بذار سرمو در عالم خیال بذارم رو شونه هات . من حالا از واقعیته که به رویا رسیدم . یه روزی کنار من بودی ... اون لحظه برام به ارزش بی نهایت بود و حالا هم هست . می خوام اون لحظه رو موندگارش کنم . بذار در عالم خیال سرمو بذارم روشونه ات گریه کنم همون کاری که تو بهم یاد دادی . تو چشات نگاه کنم .. بهت بگم ازم فرار نکن قول میدم از این بیشتر طرفت نیام . ازم فرار نکن نازنین .. من که چیزی ازت نمی خوام . بازوهای تپلت ..کف دست کوچولوت .. چشای خوشگلت .. گونه های گرمت .. بوی تنت ... من ازش عشقو حس کردم ... چرا ازم فاصله گرفتی ؟ من ازت نخواستم دختر پیمان شکنی باشی (نسبت به پدرت یا اونایی که قول دادی ) اما قصه شیرین ما می تونست در حد یه داستان بمونه . داستانی که شاید تا اخر زندگیمون ادامه داشته باشه .. شاید یه روزی می تونستی مستقل شی و اون وقت بهم بگی بله ... الان یکی از فامیلامون که یه پسره با یه  زنی ازدواج کرده که 15 سال بزرگ تر از خودشه ... این که خیلی عجیبه ... گفتی خیلی چیزا از سرت می گذره که برات بنویسم اما دیگه نوشدارو پس از مرگ سهراب چه دردی رو دوا می کنه .... نازنین تو تا زمانی که قلبتو وجودت رو به مرد دیگه ای ندادی مال نادرتی ..تو مال منی ..تو عشق منی ..ناز منی ... یادت رفته ؟ خسته شده بودی از شنیدنش ؟ واست یکنواخت شده بود ؟! اگه بدونی جنگل چه قشنگ شده ..حتما خودت رفتی دیدیش .. جنگل در اردیبهشت خیلی قشنگ میشه .. برگها و سبزه ها تازه ان .. آبها تازه ان .. هنوز خاک و غبار رو سبزه ها ننشسته .. تو ناز منی عزیز منی .. حقت نبود من دعوات کنم ؟ نادری که همه چیزت بود به ناگهان اون جور با سکوت روبرو شه ..انتظار داشتی من یک فالگیر باشم که همه چی رو بفهمم پیشگویی کنم ؟ طالع بینی کنم ؟! تو همون نازنینی ؟ پس بذار در عالم خیال دستمو بذارم رو سرت رو موهات .. نوازشت کنم .. دستمو بذارم زیر چونه ات .. بهت بگم تو چشام نگاه کن ... چیزی نگو .. هر چند من از اغوش گرمت می تونم خیلی چیزا رو بخونم .. اما می خوام  راز نگاهتو هم بدونم ... شاید یکی که ندونه .. یکی که قصه منو ندونه بهم بگه نادر الکی خوش .. شاید تو هم بهم بگی دیوونه ....  نادر دیوونه ایده آلیست ... اما عشق تو واسم ارزشش خیلی بیشتر از ایناست ... تقریبا 6 ماه با هم بودیم مثل 6 روز گذشت ..هنوز 4 ماه نشده که ازم فاصله گرفتی انگار 4 سال گذشته ...این که به خونواده ات چی گفتی تا تونستی عشقت رو به من نشون بدی برام خیلی با ارزشه . اما طرز رفتارت طوری بود که اون اولش منو ترسوندی که ازدواج کردی .. یعنی خودت اینو حس نکردی ؟ که من چه حالی میشم ؟! شاید همون اشتباهی رو که من در مورد تو کردم و در بعضی موارد درکت نکردم تو هم درکم نکردی . نمیگم به بقیه بی توجه باش ... پدر مادر ..خواهر ... هر یک ارزش خودشو داره .. اونا هم هر کدوم واسه خودشون عشقی دارن ... تو هم آزادی که عشقت رو انتخاب کنی .. حالا که من ازبس دوستت دارم با همه چی تو کنار اومدم . پس چته نازنینم ؟ گل من ! جون من ! هستی من .. میشه یه روزتوی جنگل  لبامو بذارم زیر گوشت و آروم آروم ببوسمش و میکش بزنم ؟ آرزوی قبل از مرگمه .. حتی راضیم به دیدنت که بیای سر خاکم .. قلبم این روزا گاهی بد می زنه ... اگه بدونم این جوری زود تر می بینمت راضی به مرگم .. ..حرفات قشنگه حس می کنم و باورم میشه که حرفای دلته . مگه الان چه فرقی با گذشته کرده ؟! فقط من تهرون نیومدم .. توی رختخوابت نبودم .. فکر کردی این تمام اون چیزی بود که من می خواستم ؟! من احساس تو رو می خوام . قلب تو رو .. عشق تو رو ... وجود تو رو ... تو هم که عهدت رو نشکستی ... با آبروی کسی بازی نکردی ... بیا نازنینم ... بیا تا با هم به جریان آب رودی نگاه کنیم که داره از کنار سبزه های جنگل از زیر پا مون رد میشه . مثل جریان زندگی من و تو می مونه .. بذار نگات کنم .. بذار بهت بگم دوستت دارم . بذار بهت بگم بدون تو می میرم .. بذار بهت بگم دیوونتم ...من با کت و شلوارم میام جنگل ... بذار موهامو رنگ کنم .. با کت و شلوار و موهای رنگ کرده شاید بهتر قبولم کنی .. البته هنوز رنگ نکردم .. دوستت دارم نازنینم .. یه عیب دیگه تو اینه که همیشه یه لحن پرخاشگرانه ای در کلامت بوده .. به خدا من با هات دشمنی ندارم ..منی که دارم برات جون میدم ..منی که نفسم برای تو میره .. هنوز اون زیر پیراهنو نشستم .. هنوز به این فکر می کنم آیا واقعا دیدمت ؟ یا توی خواب و رویا بودم ؟ ازت ممنونم که بهم اجازه میدی احساسمو برات بنویسم .. کسی چه می دونه هیشکی نمی دونه آخرین روز زندگیش چه وقتیه ؟ اگه بهت بدی کردم منو ببخش نا خواسته بوده .. دوستت دارم .. اینو همیشه یادت باشه ..همیشه ..همیشه .. فقط یادت باشه نادر مرده ترسی نداره .. فکر کنم آبانماه یا اوایل آذر به بعد می تونی رودرختای آرامگاه نارنجای طلایی زیادی رو ببینی .. خیلی دوستت دارم ... خیلی ... نادرخسته و دلشکسته

ادامه دارد ...نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر