ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 160

نهم آوریل 2016: سلام عزیزم .. خسته نباشی ....پس این سیمکارتت شده سیمکارت کاری ؟! راستی پس اون وقتا هم که اس می دادم کار اشتباهی می کردم ؟قبلا چیزی در این مورد بهم نگفته بودی .. پیامهام عصبیت می کنه ؟ چرا آخه ؟! من که چیز بدی نمیگم .. من که ازت انتظاری ندارم ...دلم خوش بود به این که تو خواستی با این کارت تا یه حدی از دلم در بیاری .. تموم اون بلاهایی که سرم اومد .. تمام اون فریاد هایی که زدم و نشنیدی .. تموم اون دست به دامن خدا شدن و آه کشیدنها و ناله کردنها ... دلم خوش بود به این که نازنینم داره منطقی میشه ... من بچه حرف گوش کنی هستم ...بهم گفتی یه ذره منطقی باشم .. کدوم منطق ؟! منطقی که خودت درست کردی ؟! چطور دلت اومد همه دلخوشی هامو ازم بگیری .. اون صدای قشنگتو نشنوم اون بوی خوش تو رو حس نکنم .. اون نگاه و چشای خوشگلتو نبینم .. در آغوشت نکشم و فقط به یه بیان احساساتی که بدونم سریع بهت می رسه قانع باشم و همونو هم ازم دریغ کنی ... چقدر دلم خوش بود که منو حس می کنی .. درکم می کنی .. منطقی باشم ؟ پس این هزاران هزار پیامی که بهم دادی تا حالا هیشکدومشون منطقی نبوده ؟ حالا منطقی عمل می کنی ؟ اونی که رو عشقش ثابت قدم بوده .. به عشقش وفادار بوده داره خون دل می خوره منم . منم منم .... یه عاشق هرگز دل عشقشو این جوری نمی شکنه ...حس می کردم تو هم به قولت وفاداری و این جوری می خوای منم آروم شم ... واقعا دوستم داری ؟ چرا این جوری دلمو به درد میاری ؟ منم یه انسانم .. من این دو سه روزه کدوم پیامم بد بود ... گفتم بیام ببینمت ؟ تلفن بزنم ؟ بهم پیام بده ؟  دلخوشی مو که گرفتی ..جونمو بگیر .. هستی مو بگیر .. زندگیمو بگیر ..نفسمو بگیر ..راحتم کن ....مثلا از نظر تو منطقی شدم .. خب منطقی بشم همین جور ساکت بمونی .. حسم نکنی ؟ مگه تو نگفتی عاشقمی .. یعنی من برات شدم مثل یه آدم چاله میدونی لات طرفای میدان شوش ؟! چرا راجع به من این طور فکر می کنی ؟ تو به بابات قول دادی رو حرفت هستی با من زندگی نمی کنی ولی من به پدرت قولی ندادم ...و اگرم پا نمیشم نمیام تهران فقط به احترام توست و این که دوستت دارم ... اگه به خاطر من خیلی کارا رو انجام ندادی به خاطر دل شکسته من با من مدارا کن .. من ساده خوش باور فکر می کردم به خاطر من موبایلتو روشن کردی .. چقدر خوشحال شده بودم .. دلم به همین چیزا خوش بود .. بازم ازت می خوام اگه اسراری هست بهم بگو .. ناگفتنی هایی هست بهم بگو ...  خیلی سخته آدم به حداقل هم راضی بشه اونو بی نهایت ببینه و دلش بشکنه .. تو می دونی معنی دل شکسته شدن چیه ؟ تو می دونی ؟ تو می دونی ... حالا چه جوری عصبی میشی ؟! فکر می کردم یک بار دیگه احساس و عاطفه توی قلبت لونه کرده ؟ مگه من ازت چیزی خواسته بودم ؟ مگه چیزی خواسته بودم .. خدایا ... آهه دل منو نمی شنوی .. ناله منو حس نمی کنی ؟ درد منو .. زجر و فریاد منو ... خدا ااااااااا من ازت نازنین مهربونمو می خوام که یه روزی دلشو نداشت دلمو بشکنه .. یه جور خاصی با هام حرف می زد که هر گز این روزا رو نمی دیدم ..
نهم آوریل 2016: سلام عشقم ! دارم می سوزم و خاک میشم .. تو خودت واسه خودت می بری  و می دوزی .. میگی هر چی نازنین گفته درسته .. ولی نادر نگاهش هنوز به راهیه که تو از اون رفتی و هنوز بر نگشتی ... آه و درد همه حسمو گرفته ...خدایا تو خودت می دونی که تمام عشق من به نازنینم سرمایه ای از صداقت و قلب پاکم نسبت به اون بوده ... نازنین اون دلمو اون صداقتمو زیر پاهاش له کرده منو له کرده .. خدایا فقط به نازنینم نشون بده که با نادر چیکار کرده .. فقط بهش نشون بده معنی دردی رو که نادر داره می چشه .. بهش نشون  بده اون منطقی که ازش حرف می زنه چیه ؟ بهش نشون بده دل شکسته شدن یعنی چه ؟ به من میگی منطقی باشم . خدااااااااااا ... این حرفا چیه تو می زنی ؟ چرا به ناگهان عوض شدی ؟ فقط به خاطر این که پیام منو پدر و مادرت خوندن ؟ ! همین ؟! یه ذره منطقی باش ... خدا فقط مال تو نیست نازنین ... خدا جای حق نشسته و حالا اگه امروز نشد فردا که عدلشو نشون میده ... خدایا فدای اون بزرگیت
پاسخ نازنین : سلام.خدا جای حق درست اما تو از کجا میدونی من همین الان تقاصشو پس نمیدم؟
از کجا میدونی فقط تو زجر میکشی و من خوش میگذره بهم.چقدر خودخواهی تو آخه. فقط خودتو دوروبرتو میبینی فقط... عیبی نداره.
فرق بزرگ من و تو اینه که تو هی میگی و ناله میکنی اما من هم میسوزم هم خجالت زده و شرمنده ام و دیگه جایی برای حرف نیست که بزنم وگرنه سکوتم از رضایت نیست، اما دلم اهل شکایت نیست.
در مورد این همه غرو بدو بیراه و نفرین و ناله فقطی چیزی بهت میگم اونم اینکه این برزخی که هردومون توش دست و پا میزنیم همه اش تقصیر تو و اون اصرارهای کذاییت بود، خوشحال بودی از اینکه بالاخره اصرارهات ثمر داشت اما غافل از اینکه ثمر اصرارهات آفت زده بار اومد.
تموم کن نادر، تموم کن این عذابی که بذام درست میکنی که به عداب الهی راضی ترم بخدا
نازنین یادش رفته بود و اشتباه من بود که حتی تا امروز هم بهش نگفتم مستقیما به خودش نگفتم که این تو بودی که در نقش فرزاد ایکس ایکس ال اومدی سراغم و بعد با آیدی خودت منی رو که بی خیال تو شده بودم برگردوندی .. پس کلنگ عشقمون رو تو زدی ..من رفته بودم بی خیال شده بودم .. هرچند در تاریخ 23 مرداد 94 برای اولین بار من بهش اظهار عشق کرده بودم ولی ده روز بعد به خاطر پیامهایی که فکر می کردم راستی راستی از طرف فرزاد ایکس ایکس اله رفته بودم که بعد فهمیدم بانو نازنین از آیدی فرزاد خان استفاده می کرده به روش نیاوردم و توی ذوقش نزدم .. بعد از این که منو برگردوند دیگه تنور داغ بود باید نونو می چسبوندم و الحق و والانصاف که با تمایل خودش چسبوندم....ادامه دارد ... نویسنده : ایرانی  

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر