ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 179

نادر .. ششم ژوئن 2016..نمی دونم کجایی
دلم از دنیا گرفته .. از دست آدماش .. از دست اونایی که یه روزی وقتی که بغلشون می کردم و نوک بینی مو می ذاشتم رو صورت و گونه هاشون بوی عشق و زندگی رو حس می کردم .. اونایی که بهم زندگی می دادند و حالا کنارم نیستن . خیلی تنهام . یه عده بهم میگن صبر داشته باش .. صبر کن .. شکیبا باش .. هر چی خدا بخواد همونه .. یه عده درکل میگن نباید در مورد حوادث زود قضاوت کرد برد بار بود ... چیزی برای زود و دیر قضاوت کردن نیست .. هرچی هست واقعیته . واقعیت دختری که عشق و احساسشو .. هستی و وجودشو بهم داد و منم هستی و عمرمو بهش دادم .. اون قلبشو بهم داد و منم قلبمو بهش دادم ..من دیگه هستی مو قلبمو از اون دختر نگرفتم .. اما نازنینم قلبشو ازم گرفت . نگو قلبتو ازم نگرفتی ... تو اگه دوستم داری چه جوری می تونی منو پریشون ببینی از یک محبت دریغ داشته باشی ! گفتم ازت چیزی نمی خوام . عاشق اونه که ببخشه .. فقط می خوام بهت بگم که شاید دور و برت خیلی ها باشن که دوستشون داری یه جورایی بهشون وابسته ای . به این که چی شد و چی نشد که تو امروز این جوری شدی کاری ندارم . فقط این سوال پیش میاد که تو چه جوری می تونی به عزیزانت عشق بدی وقتی که وجودت سرشار راندن و طرد کردن آدمی بوده که قبل ازمرگش بار ها واست مرده و هنوزم داره می میره .. چقدر دلم می خواد پیامهای سابقت رو برات بفرستم ... قصه های نیمه تمام جنگل رو برات بفرستم ..  تا خودت ببینی در تو هیچ حسی بیدار میشه یا نه .. ؟ با همه اینا بازم دوستت دارم .. بازم صبر می کنم . بازم به خودم میگم امید وار باشم ...آخه هیچی نمی بینم . حتی صدای سکوت رو هم نمی شنوم . می خوام به تو نزدیک شم .. اما تو خودت رو قایم کردی .. دلم می خواد شونه هاتو بگیرم تو چشات نگاه کنم بگم عاشقتم بگم منو به چی دادی ؟ ازت بپرسم قیمت من چقدر بوده ؟ به اندازه شاخه گلی که پرپرش کردی ؟ به اندازه درخت پوسیده ای که ریشه اش هم داره می پوسه ؟ به اندازه ای که یه روزی بیای و یه خط قرمز بکشی رو همه هستی و زندگی من .. اما من نازنینمو دوست دارم .. کمرم خم شده .. از دیشب تا حالا چیزی نخوردم .. باید برم بیرون جون ندارم .. هر بار میگم نادر برو گمشو ..نادر برو بمیر ..نادر بی خیال شو ... اما نمی تونم .. نمی تونم . من نمی تونم جواب این سوالو پیدا کنم که چطور میشه اونایی که عشقو در آغوش هم پیدا می کنن اونایی طعم شیرین خوشبختی و آرامشو در آغوش هم و از آغوش هم می چشن این جور بینشون فاصله می افته . من این طور نخواستم نازنین .. می دونم خیلی چیزاست که نباید بدونم . می دونم شاید تو نمی خوای آخرین ضربه دشنه رو هم به قلبم فرو کنی ... خنجر نامردمی ها بار ها رفته توی دلم و کشیده شده بیرون .. بارها به حالت مرگ افتادم .. هرچند در روز هزاران بار می میرم ..اما امید به دوباره داشتنت منو سر پا نگه می داره .. نگو که ضعیفم .. نگو که سستم . اگه جای من بودی اگه عاشق بودی می دونستی که من چی میگم و چی می کشم . من ثبات دارم . من مردانگی خودمو نشون دادم . عشفمو وفای خودمو نشون دادم .... و الان 9 ماهه 10 ماهه و در واقعه 3 ساله که همینم . نازنینمو دوست دارم . کنارش می مونم . با سختی هاش و با سختی های رابطه عشقیمون کنار میام .. نکته همین جاست که من می خوام بدونم چه بین ماست ؟! تو الان ازم فاصله گرفتی .. این فاصله ها زشتند .. به خدا زشتند .. به هر شکل و بهانه ای که باشه فاصله بین من و تو نفرت انگیزه .. با هیچ چیز قابل توجیه نیست .. این ثبات و دوام و مردانگی و عشق و وفای منو می رسونه که همچنان هستم و از عشقمون میگم . نازنین تو هر مشکلی که داشته باشی من تنهات نمی ذارم . کنارت می مونم . اگه ناله می کنم اگه داد می کشم اگه می سوزم و انتقاد می کنم این ذره ای از شعله های وجود منه .. این ذره رو هم اگه بیرون ندم خاک میشم .. به خدا همین کوچولو  فقط یک مشتی از خروار آتش وجود منه .. فکر نکن بی جنبه ام . من خیلی سختی کشیدم واسه عشقمون .. این حاصل شکیبایی ما نیست . من واقعا ایستادم و خواهم ایستاد .و برای تو خواهم جنگید اما تو هم باید نشون بدی که در کنار منی و دوستم داری . نشون بدی که از من فرار نمی کنی . دوستی می گفت تو باید قوی باشی و مردانگی خودت رو نشون بدی و با شکیبایی همه چی حله .. اما من باید بدونم تو همراه منی .. تو هم می خوای ..و می دونم که عشق تو سر سری نبوده .. من گاهی پرت و پلا میگم اگه هر کی جای من بود تا حالا کارش به تیمارستان یا قبرستان کشیده بود ..  این  باید برات مهم باشه که عشق نادر به تو چه جوری به اون استقامت داده که امید رسیدن به تو سرپا نگهش داشته ولی عذاب و رنج داره استخونامو خرد می کنه . ازت خبری ندارم . دلواپستم .. من نمی خوام خدای نکرده سرکوفتت بزنم بگم چرا این جوری شده چرا اون جوری شده ..من حق خودمو از عشق می خوام . از اون نازنین مهربون .. از قلبش .. به خدا اگه حقمو به من بدی من جونمو بهت میدم تا تو راحت شی .. تا تو نفس بکشی ..  حاضرم یک بار دیگه در آغوشم بگیری و من توی بغلت بمیرم باور کن راضیم نازنین ..تو راحت میشی ... نمی دونم دیگه چی بگم .... خدایا غرور بیجا رو ازمون دور کن .. .. دیگه خسته ام از زمونه و بازیهاش ... اون زندگی که تو درش نباشی واسه من یه پول سیاه هم ارزش نداره ... شاید بگی نادر ! تو نازنین بد رو واسه چی می خوای ! .. در جواب میگم نازنین من یه روزی بهترین و عاشق ترین بوده پس بازم می تونه بهترین و عاشق ترین باشه .. شایدم بهترین و عاشق ترین باشه و من شعورشو ندارم که حسش کنم . فقط همینو می دونم نازنین من هرچی باشه می تونسته و می تونه با یک پیام دنیا و زندگی رو واسش شیرین و خواستنی کنه اما این کارو نمی کنه .....
قسمت 180 رو جا گذاشته بودم که بعد از قسمت 185 آوردم ..و ارتباطی هم به قسمت قبل و بعدش نداره

ادامه دارد ... نویسنده : ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر