ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 227

دیگه حالا هم نازنینمو از دست داده بودم ..هم پدرمو و هم همسرمو . ولی خب نازنین هنوز روی خاک بود و می شد یه جورایی دلبستگی به اونو حفظ کرد تا که شاید یه روزی بر گرده . ولی دیگه هر روزنا امید تر از روز قبل میشدم اون اگه می خواست بر گرده تا حالا بر گشته بود
نادر بیست و پنجم ماه مه 2017 عاشقتم دوستت دارم : سلام برای این که بهم نشون بدی دوستم نداری خودت رو به زحمت ننداز .. به اندازه کافی نشون دادی ..مگه دوست نداشتن به چی میگن ؟این که ببینی  اون که یه روزی اونو حتی در کلام , عشقت می دونستی این جور داره پرپرمی زنه تلف میشه و بی اعتنا ازکنارش رد شی .. بهانه هم نیار که من نادر این جوری بودم و اون جوری بودم نخواه ثابت کنی که من بد بودم و تو بد شدی که من کاره ای نبودم .. چون در عشق ما همیشه این تو بودی که تعیین می کردی رابطه ما ادامه داشته باشه یا نه ..من نه زندگی دارم نه مرگ .. اگه یکی از اینا رو هم می داشتم چه غمی داشتم؟! ندارم هیشکدومو ندارم ..مثل یک روح سرگردانم .. زنم مرده ..پدرم مرده ..نازنینم ..عشق شیرینم مرده ..پسرم بیماره ...با این حالم باید هوای مادر و خواهرم را هم داشته باشم ..یکی باید از من مراقبت کنه ..اما من هنوز به تو فکر می کنم ..چرا ؟ واسه این که نگاهم فقط به اون نازنینی نیست که یک جسم سنگی و بی روح باشه یک جسم تپلی .. نگاهم به اون درون نازنینه که تونست دوست داشتنو بهم نشون بده .. محبت و مهربونی رو بهم نشون بده ..منو با آتیش عشقش بسوزونه ..من اون نازنین گمشده رو می خوام ..تو می تونی پیداش کنی اگه بخوای .. تو می دونی که چه بلایی سرم آوردی اما تمام فکر و ذهنت اینه که به نازیلا به اندیشه  و غیره و ذالک ثابت کنی که این جور نبوده .. نگاه می کنی ببینی اونا در کجای واقعیت هستند چقدر تا چه اندازه از رابطه ما مطلعند و تو با توجه به همون اطلاعات جدید بسازی .. فقط به همین فکر می کنی که منو انکار کنی انگار دنیای تو همین چند نفرند ..تو همیشه حتی اون وقتا هم که عاشقم بودی باز هم به این موضوع بیشتر اهمیت می دادی . این بچه بازیها مهم نیست و من خودت رو دوست دارم همونی که هستی همونی که می تونی باشی همون دختر پاک پاییز .. همون رویای جنگل ... همونی که درآغوشم آروم گرفتی ..هنوز بوی تنت رو احساس می کنم ... می دونم دلشو نداری بهم بگی دوستم نداری می دونم دلشو نداری بگی که عاشقم نیستی چه باشی چه نباشی ..... چون می دونی اون وقت خیلی زود تر از اینا چشامو به روی این دنیای بی ارزش نامردمی ها می بندم .. دنیایی که وفا داری آدما به هم اندازه یه دسته سبزی ارزش نداره و عشق و دوست داشتن در اون بازیچه ای بیش نیست . چون می دونم هنوز یه ذره وجدان و معرفت در حدی که نیای سمتم  و نگی که عاشقمی  دروجودت هست .. برای من خیلی سخته که هر روز عاشق یکی بشم هر روز به یکی دل ببندم .. با همه اینا نیومدم محکومت کنم ..نیومدم التماست کنم ..چون اینا دردی رو دوا نمی کنه فقط اومدم بگم  که من کنارتم با توام اگه با من باشی انگاری دنیا رو بهم دادی اگرم نخوای باشی دیگه چیکار میشه کرد !دعا کن بمیرم تا بیش ازاین خودم و تو رو آزار ندم .. تو حتی اگه در ضمیر پنهانت عاشقم باشی و در عالم خاص خودت دوستم هم داشته باشی من میگم دوستم نداری چون کسی که کسی رو دوست داره این جور زار و پریشون به حال خودش رهاش نمی کنه ..مگه من با تو چیکار کرده بودم ؟ ببند چشاتو ببند دریچه قلبتو ببند که نبینی با من چیکار کردی و می دونم مدتهاست که بسته ای .. یکی بهم می گفت نازنین اگه بدونه دوستش داری براش بی تفاوت میشه عشق و وجود نادر ... یعنی به دروغ بهت بگم دوستت ندارم ؟ و من با همه درد ها و شکنجه هام می خوام کنارت باشم اگه اشتباهی می کنم درموردت بهم بگی ..دلم تنگ شده واسه بغل کردنت ... یعنی همیشه بهم دروغ می گفتی ؟ هیچوقت دوستم نداشتی ؟ من هیچوقت بهت دروغ نگفتم ..من همیشه یه نادر بودم واست .. یه نادری که واسه اون نازنینش می مرد واسه این نازنینش هم می میره هرچند نازنین اگه بدونه کسی دیوونه وار و خالصانه دوستش داره مرگ و زندگی و عشق اون شخص واسش مهم نیست .. دیگه بریدم ..اگه ناراحتت کردم منو ببخش عشق من .. تو  در عالم دیگه ای هستی که نمی خوای عالم منو درک کنی .. فرق بین من و تو اینه که تو گرما و حرارت آغوش ما رو پایان همه چی می دونی و من اونو یک آغاز می دونم .. آغازی برای با شکوهترین عشقی که می تونه در دنیا وجود داشته باشه ..عشق بین من و تو .. دوستت دارم ..دوستت دارم .. پس آغوشتو واسم باز کن تا گرمای عشقو با تمام وجودمون حس کنیم تا فراموش کنیم دلتنگی ها رو .. بوی تنت صدای نفسهاتومی خوام .. عاشقتم حتی اگه با دونستنش بازم ازم فرار کنی.... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر