ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 200

نادر25 اکتبر: خود خواه کیست ؟
سلام نازنین ...برای این که بتونم لحظه لحظه های 15 ماه اخیرمو برات تعریف کنم باید دوباره لحظه به لحظه در اون لحظات زندگی کنم .. حسشون کنم ... تا بگم خود خواه منم یا تو . منی که جز حقیقت و صداقت چیزی بهت نگفتم ..وقتی هم که از روی درد در بهش بگو یه چیزی نوشتم اونو پیرهن .... کردی .. از همون روز اولش با اون بر نامه ها که از عشق گریزانی .. فراری هستی و ای کاش در آن روز ها تمام روز نوشت ها تو خونده بودم ... موضوع فر زاد که پیش اومده بود من رفته بودم چون خود خواه نبودم . چون تو و اونو گذاشتم به حال خودتون . خود خواه منم یا تو ..؟ برگشتی و گفتی که واقعیت نداره .. از اون به بعد با هم گرم شدیم .. بار ها و بار ها دلم برای خیلی چیزا تپید . من محبت می خواستم .. روز تاسوعای  پارسال یادته ؟ وقتی که همدان بودی .. چه رفتاری با من داشتی ؟ و خیلی رفتار های دیگه . من همه این ها رو تحمل کردم . خود خواه منم یا تو .. بهت گفتم گذشته ات برای من مهم نیست .. حقیقت اینو که چقدر سن دارم بهت گفتم .. خود خواه منم یا تو ؟ و تو در بر هه ای از زمان خود خواه نبودی ... اینو در حرفات از صدای قلبت شنیدم . گفتی نادر اینا برام مهم نیست .. و من تشنه بودم . می خواستم هر روز یه کوچولو هم شده زمزمه محبتت رو بشنوم . نمی خوام روز شمار تاریخ تحویل بدم .. اما لحظه به لحظه .. و 6 ماه طوری با هم بودیم که انگار 600 ماه با هم زندگی کردیم . من حست کردم و تو هم همین طور . تنها چیزی رو که از رابطه مون باور دارم همین حس لحظه های داغه . لحظه هایی که تو و من دروغ هاتو فراموش کردیم و با صداقتی به نام عشق به آغوش هم خزیدیم . از سیما و مسی و اون یارو گفتی ... داستانهایی که هنوز هم نمی دونم چند درصدش درسته .. فقط می دونم تنها کسی که تو زندگی تو درست نیست منم .. به اوج عشق رسیدیم . بهانه ها آوردی . شاید راستشو گفته باشی . شاید دلایل دیگه ای هم داشت دوری از من . دندون سازی رفتن پسرم رو بهونه کردی .. بعد گفتی سیمکارتت دست مادرت بود . و من همه حرفاتو باور کردم . معلوم نیست با کی مشورت کردی که مخت رو زدن .. شاید هم منطقی کار کردی . من خودم بهت گفته بودم ازت بزرگترم .. یکی دیگه که باهات مشورت کرد همه چی ریخت بهم ... شاید با خواهرت شاید با دوستت زری یا یک همکارت مشورت کرده باشی .. چهار بهمن 94 طوری از رنج و اندوه حرف زدی و همه در ها رو به روی من بستی که حس کردم جسمت رو با عذاب در اختیار یکی دیگه قرار دادی و عذاب وجدان گرفتی .. 3 هفته به من جواب ندادی . تولدم رو تبریک گفتی . گفتی به خاطر بابات که قول دادی با هیچ مردی نباشی این کارو کردی . و بعد دیگه رفتی که رفتی ..منو با درد هام تنها گذاشتی . منو با هزار فکر و خیال تنهام گذاشتی . بازم حرفاتو باور کردم . دلمو به این خوش کردم که بعد از من دست کسی بهت نرسیده . بعد از من کسی بهت نگفته عاشقتم . بعد از من به کسی نگفتی عاشقشی .. دلم پر بود . بدون این که ازت اسمی ببرم از بی وفایی یکی در سایت می گفتم . و همون بهونه ای شد که برام زنگ بزنی در اسفند 94 .... چرا ؟ چرا نازنین .. هنوز برات  مهم بود که توی سایت کی تصور چی رو داره ؟ چرا ... عشقی قدیمی داشتی ؟ تو که می گفتی من اولین عشقتم . تو که می گفتی قبل از من کسی تو زندگیت نبوده .مگه مجازی غیر از نامها و آیدی ها چیز دیگه ای هم هست . من تنها لوتی رو که تا حالا از نزدیک دیدم تویی . چرا این قدر نگران بودی ..منو میان هزاران  اما و اگر کاشتی .. نمی خوام سرت رو درد بیارم . یه زمانی با تجزیه و تحلیل هایی فکر کردم مدیر سایتی  ..گفتم شاید به خاطر مسائل ایمنی از من دوری می کنی . خوشحال شدم . گفتم موضوع مرگ و زندگیه . من براش می میرم . عیبی نداره ... فکر کردم شاید عارف  باشی .. گیمو  باشی ... گیمو  از این می گفت که تو به نسترن و عارف  و گیمو و کارلی حسادت می کنی ... از حرفاش تعجب کردم .. حس کردم داره منو به سمت تو می کشونه . اولش چنین تصوری نداشتم .. ولی اسیر ضد و نقیض گویی شده بود ... مگه من چی هستم کی هستم نازنین ..؟ منم یه آدمم . تحمل یه آدمو دارم . از رویا می گفت ..منم سربسته می گفتم . دلم می خواست تو می خوندی ..می خوندی و متوجه می شدی هنوز عاشقتم .. داستان عارفوو هم که صد بار برات گفتم . وقتی گفتم مالی زن داره یکه خوردی ؟ چرا اون با اعتماد به نفس از تو یاد می کنه ؟ چرا یهو اومد سمت تو . از کارات سر در نمیارم . نمی خوام وقتتو بگیرم .. امروز بودم حموم .. هوا کمی سرد شده .. حموم همون حس و بوی پاییز قبلو می داد همون زمستون قبل .. قبل از این که بیام تهران برای دیدنت . لحظه ها منو این جوری به یاد تو میاره . من تنها چیزی رو که ازت باور می کنم صدای قشنگ توست ..آغوش گرم توست .. اون لحظاتی رو که با هم بودیم . اونا دروغ نبودن .. سکوت تو به من دروغ نمی گفت . سکوت تو صدای قلب تو بود . عشق تو بود . نازنین من درسته حلال و حرام سرم میشه ولی در این مورد خاص برام مهم نیست که درچه حالی !..من سهم خودمو از بد بختی ها و عذاب خودم می خوام . روز قیامت هم جوابگوی این نامردی خواهم بود که بین من و تو جدایی انداخته . من تو رو می خوام . هر طوری که شده باشه . در هر جایگاهی که باشی . تو از عذاب می نالی از این روز های سخت . واسه چی می نالی ؟ ننال .. من می خوام با تو باشم .. من حق خودمو از عشق می خوام .  باید صدای گرمت رو بشنوم . حتی اگه شده هر چند وقت در میون یه جایی همدیگه رو ببینیم . در آغوشت بگیرم .. ببوسمت هر کاری می خوام باهات بکنم . یادته .. قرارمون چی بود .. واسه یه بارم شده ....تو می گفتی نه ..من می گفتم آره .. فقط نادر می تونه .. حتی اگه فقط من نتونم  فقط من نباشم ولی باید باشم . من دوستت دارم . من عاشقتم و تو اگه به نامردان روز گار خیانت کنی این گناهش به اندازه گناهی نیست که در حق من کردی و می کنی .. بیا به آغوشم در اون لحظاتی که با منی همه چی رو فراموش می کنیم . تو میشی همون نازنین . همون نازنین .. همونی که روح فرشته در جسمشه . نازنین مسخ شده برای من . من اون نازنینو می خوام . قبولش دارم . با این رویا که  تو برای منی . فقط مال منی . من این تصور رو از تو خواهم داشت . نمی دونم کجا و کی و چگونه .. اما تو باید نازنین گذشته رو بهم نشون بدی . من و تو به هم نیرو میدیم به هم عشق میدیم .. دیگه واسم هیچی مهم نیست . جز خود تو . من خسته شدم . واقعیت هایی که هزار بار تغییر می کنن  مهم نیست .. حقیقت فقط یک چیزه و اون دل من و توست . این که بخوای ساعتی رو دور از چشم بقیه با من باشی برات کاری نداره ؟ چیه نکنه پیش اونایی که آزارت میدن و باعث جدایی تو از من میشن عذاب وجدان پیدا می کنی ؟ شاید بودن تو با من درست نباشه اما از گناهانت کم می کنه ..من دوستت دارم و خود خواه نیستم . حس کردن تو .. برای دقیقه ای لمس کردن تو این حق منه . حق من از زندگی .. از عشق از صبر ... خاله کیلویی چند ؟! پسر خاله کیه ؟! من اینا رو نمی فهمم .. شعور ندارم .. من فقط تو رو می بینم .. روح نازنین عاشق رو احضارش کن بذار توی تنت .. بذار بغلت کنم . طعم شیرین عشقو با هم بچشیم . من خسته ام .. بیا آرامش هم بشیم . چرا در این آشفته باز تا این حد سایت باید برات مهم باشه ؟ این جور من آبروم بره ولی تو همش از این بگی که نادر نگو .. نگو .. من چیزی نگفتم .. بعد از این بگی به هیچوجه از دیدار ها مون نگو .. گیمو  می گفت که  اونایی که میگن به کسی چیزی نگو برای اینه که با دیگران باشن .. از یه طرف منو امید وار می کرد و از طرف دیگه یه چیزایی رو می گفت که عقلم نرسیده بود یعنی به خاطر ایمان به تو .. عشق به تو .. باور به پاکی تو اصلا به این چیزا فکر نمی کردم هنوزم نمی کنم . نازنین من پاک تر از این حرفاست . خواستنی تر از این حرفاست . دست از تو بر نمی دارم . امروز یا موقع ورود به مدرسه یا موقع خروج یه زنگی برام بزن . من و تو باید همون نادر و نازنین باشیم . هر طوری شده باشه ... من نازنین متاهل و مجرد دیگه حالیم نیست . اگه نازنین متاهل بوده  شهریور 94 هم بوده ... خودش گفته که اون بازیها رو در آوردن .... .. پس بهمن 94 چیزی رو عوض نکرده .. انتقالی نسناس  به تهران چیزی رو عوض نکرده ..و این تویی که باید شهامت داشته باشی و منم  کنارتم .. پس من و تو با هم خواهیم بود .. وقتی با همیم فقط از هم دیگه حرف می زنیم . من برات صبر می کنم . تو هم یه موجود سرد باش نسبت به دیگران . حالا اگه می خوای به پدرت و پسرخوانده ات محبت کنی مسئله دیگه ایه . ولی اون قدر سرد باش نسبت به بقیه که بالاخره یه روزی آزاد شی و عشق ما شرعی هم بشه .. اما حالا عشق ما انسانیه .. و تو می تونی کنار من باشی .. با من باشی ... دوستت دارم . پس بیا و بازم همون نازنین شیرین من باش . نمی تونم نداریم . چطور کسی رو که به  گفته خودت دوست نداری حاضر نیستی عذاب بدی ولی منی رو که با هم زندگی کردیم .. توی خون و جون هم بودیم و هستیم حاضری عذابش بدی . بودن با من .. رابطه با من یک نیاز روحی برای ماست .. بگو دوستم داری ..میگم دوستت دارم . صدای تو رو می شنوم و آروم میشم . من که ماههاست دارم در بازی زندگی شکست می خورم . بذار حس کنم یک بازی و نمایشی در نمایش به وجود اومده که در اون بازی دو قهرمان دو عاشق به عشق هم می رسن .. نازنین عاشقتم . تو نفس منی .. جون منی .. عشق منی .. عمر منی .. هستی منی .. فلب منی ..مال منی .. هرچی هست باشه ... این بار وقتی که تلفنی ازت می پرسم نازنین مال کیه .. تو بگو مال نادرشه .. تو بگو ..همه چی حله . دیگه هیشکی نمی تونه من و تو رو اذیت کنه .. و تو باید به خاطر عشقمون عصیان کنی و من تلاش می کنم هیشکی از رابطه عاشقانه مون چیزی نفهمه .. با همه چی کنار میام . و من و تو فقط از خودمون حرف می زنیم . از خودمون میگیم . وقتی که با همیم کاری به کار بقیه نداریم . وقت تعیین نمی کنیم . هر وقت شرایط جور بود همدیگه رو در آغوش می کشیم . نازنین ما زنده هستیم و زندگی ادامه داره . نیاد اون روزی که حسرت این روزا رو بخوریم ... خدا نگه دار تو . منتظر تماس تو هستم .. مثل پارسال که دم در کلاس برام زنگ می زدی ... می بوسمت .. .به یاد وقتی که پشت گردنت رو می بوسیدم شونه های تپلت رو نوازش می کردم .. پس دیگه از مانع و موانع نگو .. عشق هیچ مانعی رو نمی پذیره ... نادر عاشق
نازنین 25 اکتبر
زور !
انقدر زور شنیدم که یاد گرفته باشم اهمیتی ندم.
پس تو هم بگو ، منم میشنوم
در مورد روز نوشتها نمیدونم چی خوندی که برات عجیب بوده ، دیگه هم برام مهم نیست
در مورد دروغها هم ، آره من دروغ گفتم، خوبه؟
حالا میخوای اعدامم کنی ؟
چی دروغ بوده ؟ من اگه متاهل بودم  چطوری اونروز اون اتفاق افتاد ؟ اون.....چی بود پس ؟
مهم نیست ، باو کردن نکردن ثابت کردن نکردن اهمیتی نداره برام .
دیگه هم لوتی منو نمیبینی که فکر کنی برام اهمیت داره.
دیگه هم نازنین مرد ، تموم شد
سیمکارتم رو هم یر راهم میندازم سطل آشغال که خیال جفتمون راحت بشه
منم که اون دنیا تکلیفم مشخص میشه
خدا نگهدار تا همیشه
این همه نشستم واسش روضه خوندم اینا رو تحویلم داداین همه زحمت کشیدم معلوم نبود چی نوشت و تحویلم داد . خیلی ها ممکنه بهم بگن نادر جان اون خب نخواسته ولش کن برو دنبال زندگیت .... ولی در جواب اونا باید گفت به همین سادگی ؟ من تا حدود قسمتهای 120 باهاش از یک رابطه خوب و داغ نوشتم .. هزاران ساعت با هم بودیم . جس و روحمون با هم یکی شده بود .. زندگی که وقت تلف کردن نیست .. اون همه انرژی و حرکات مثبت رو بی خیال شیم همین که یکی رفت به سوی حرکت منفی بگیم آها این درسته .. حالا انتخابش درسته .. حالا می تونسته و می تونه منطقی بلشه .. بدی  بیشتر ما آدما اینه که برای اعمال منفی خودمون بیشتر توجیه میاریم . ....ادامه دارد ... نویسنده :ایرانی.

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر