ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 134

یواش یواش به روز تولدم نزدیک می شدیم .. چند روزی رو دیگه پیام ندادم ..نه این که دیگه نخوام بدم . دیگه از هم پاشیده بودم . اون یا نخواسته پیامهامو بخونه یا  خونده و نخواسته جوابمو بده . دلم گرفته بود .. به یاد می آوردم سال گذشته و فکر کنم دو سال گذذشته اش رو هم نازنین تولدمو تبریک گفته بود منتها  به شکلی خصوصی , طوری که بقیه متوجه نشن . کارش برام عجیب بود .. بقیه دوستان تولد منو در والنتاین علنا و در تاپیک مخصوص تولد تبریک می گفتند . فرقی نمی کرد دختر باشن یا پسر . شب تولدم تا می تونستم اشک ریختم داغون بودم .. کمی هم به کار خونه رسیدم .. زنم و پسرم بهم تبریک گفته یه چیز کوچولویی واسم خریدن . نمی تونستم کامیوترو روشن کنم .. آخه یاد سال قبل می افتادم که رابطه من و نازنین هنوز عاشقونه نشده بود و اون شب همه برام جشن گرفته بودند یعنی کاربرای دیگه به شکلی مجازی ..و نازنین برام گل فرستاد خیلی خوشگل بود .. و پیام زیبایی هم فرستاده بود .. ولی امسال هیچ خبری نبود .. اون فراموشم کرده بود ... خدایا چرا .. دلم طوری درد گرفته بود که آرزو می کردم نفسم قطع شه .. همسرم هم روز به روز لاغر تر میشد .. دیگه چیزی ازش نمونده بود . پزشک عفونی  چند تا آنتی بیوتیک به قرصاش اضافه کرد .. از دستاش گچ بیرون می ریخت رسوبات کلسیم .ورم کرده بود اون ورم شکاف برداشته رسوبات می ریخت . خدایا این چه زجری بود که به اون دادی .. و چه زجری به من که باید شاهد این همه زجر باشم و زجر ها رو به شکل دیگه ای تحمل کنم .. نفهمیدم چه جوری خوابیدم .. فقط می دونم من تبریک بدون نازنینو نمی خواستم . تا اون بهم پیام نمی داد انگار پیام بقیه لطفی نداشت .... صبح که چشامو بازکردم دیدم یه  پیام دارم.. گفتم حتما یکی ازدوستان پسرمه ..ولی در کمال تعجب و ناباوری دیدم پیام نازنینه .. قلبم لرزید .. تمام تنم می لرزید .. پیامو بازش کردم . برای دقایقی می ترسیدم که بخونم . حتما از ازدواجش گفته . فقط خیره نگاه می کردم به پیام .. و تنها چیزی رو که در وهله اول حسش کردم دو تا گل سرخ کوچولوی نازی بود که برام فرستاده بود .. یواش یواش آروم شدم .. به خودم گفتم نادر ! نادر ! نازنین بهت اهمیت داده .. حتما دوستت داشته که  روز تولد تو رو از یاد نبرده .. اگه می خواسته بره دنبال زندگیش دیگه بهت تبریک نمی گفت .. بالاخره کمی آروم گرفتم پیامشو خوندم صحبتی از برگشت نداشت ولی تا حدودی آرومم کرد . نمی دونم در پیام یا جوابیه ای که بهش دادم چرا در اولش نوشتم تولد تو هم مبارک باشه .. شاید تحول اون در بی وفایی رو به تولد تشبیه کرده بودم
پیام نازنین در چهاردهم فوریه 2016 برابر با 25 بهمن بهمن 1394 .. والنتاین ..روز عشق روز تولدم  :
سلام...

ی روز به خاطر تو پا رو عقایدم گذاشتم ، چند وقت بد به خاطر خودم عاشق شدم ، ی مدت بعدش به خاطر از دست ندادن بابام شدم آدم بَده زندگی تو و حالا بعد از مدتها شده شب تولد کسی که هنوز دوسش دارم اما جز تنفر چیز دیگه ای تو وجودش برام نداره.
حق میدم بهش، چون تو صبوری و متانت چیزی برام کم نذاشت... دونه دونه پیامهاش رو که میخوندم انگار ی تیری به قلب عاشقم بود که زهرآگین بود به دروغگو خطاب کردنم،به بی وفا بودنم،به بدجنس بودنمو...
اما خدا هیچ آدمی رو سر دو راهی خواستن و نخواستن نذاره... بگذریم.
خواستم بگم به یادتم و برات آرزوی همیشه خوب بودن و همیشه خوب موندن میکنم... تولدت مبارک

پاسخ من در همان 14 فوریه :
تولد تو مبارک باشه عزیزم .. ممنونم که به فکر من بودی و بهم پیام دادی ... دست گلت درد نکنه ...خدا رو شکر که همه چی یادت رفت این یکی رو یادت موند ... خیلی دلم می خواد یه روزی تو رو بر مزار خودمم ببینم .. برات آرزوی بهترین ها رو دارم .. تو راستی راستی توی سینه ات قلب هم داری ؟ احساس هم داری ؟ تو هنوز عاشقمی ؟ یادت باشه نازنین ! لذت هوس ..کوتاه و زود گذره ... آدم وقتی احساس خوشبختی می کنه که جسمشو در اختیار کسی بذاره که روحشو در اختیارش گذاشته .... تو خوشبختی و من به خوشبختی تو حسادت نمی کنم . چشم نمی زنم ... من لیاقت تو رو نداشتم ... هزاران هزار بار گفتم نازنین مال کیه و تو می گفتی مال نادرشه .. خیلی بی رحمی ... گفته بودم تو رو با هر شرایطی می خوام اما رفتی ... خیلی سنگدلی .. خیلی بی عاطفه ای .. چه جوری می خوای زندگی کنی ... چه جوری می خوای عاطفه ات رو به اونایی که ادعا می کنی دوستشون داری نشون بدی ... حالا هر چی دلم می خواد میگم .. چون دیگه می دونم هیچوقت نمی خوای منو ببینی . تو منو کشتی که مثلا حتی بعد ها که فرصتی هم شد منو مخفیانه هم نبینی .. مثلا عاشقم بودی ... ضجه زدم .. فریاد کشیدم ...  نمی دونم به لوتی میری یا نه ولی چند تا از پیامهامو برات می فرستم .. شایدم دوستم داشته باشی ..نمی دونم همینا عذابم میده .. اون همه انتظار .... چت های نیمه شبانه ... دوستت دارم گفتن ها .. عشقبازی ها .... نازنین همش دروغ بود ؟! نه .... باورم نمیشه .... من دیشب نیومدم سایت .. فقط به خاطر این که عذاب می کشیدم که تو نمیای ..حتی در خصوصی ...به خاطر این که حس می کردم شب تولد من شب مرگ منه ... نگو که از دوری من عذاب می کشی ... برات چند تا از پیامهای جدید خودمو در لوتی که خطاب به توست می فرستم ... وقتی که خرداد بیاد اگه نمرده باشم تولدت رو در سایت تبریک میگم ...خیلی بی رحمی .. خیلی سنگدلی .. بی وفا با همه بی رحمی هات دوستت دارم چون هنوز نمی تونم باور کنم که اون همه از عشق گفتن هات دروغ بوده باشه .... تولدت مبارک نازنین ... تولدت مبارک ! روز تولد تو روزیه که منو کشتی ... اما دوستت دارم ... قسم به اون زیر پیر هن خونی دوستت دارم و قسم به اون جسم بی وفات ....... ادامه دارد ..نویسنده :ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر