ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 171

نادر .. 13 ماه مه 2016..اشتباه ؟!!..
اشتباه کردی که یه زمانی عاشقم شدی ؟(بودی ؟)... منو ببخش اگه دلت رو شکستم یا می شکنم .. آخه گاهی فکر می کنم تو دل نداری ... من هرچی بگم حق دارم ؟ چرا ؟ .. به خدا من تمام حرفاتو هر وقت که یه چیزی گفتی باور کردم . چون توی ذات من دروغ نیست و به تو هم ایمان داشتم یا دارم .. گفتی ازدواج نکردی گفتم چشم .. گفتی به بابات قول دادی گفتم چشم ... قبوله ... گاه میگی به خاطر حرکاتم ازم فراری شدی ...عشق مثل لباس تن آدم نیست ..مثل کلاه گیس نیست ..تو خودت اینو گفتی  که اگه یه بار عاشق شی تا آخر زندگیت مال اونی .. روحت فکرت وجودت مال اونه ... تنهام گذاشتی عیبی نداره ... فقط از این آتیش می گیرم که چرا این قدر دوستت دارم این قدر باورت دارم حتی باور می کنم که تو عاشقمی که تو تا آخر عمرت فقط عاشق من شدی اما حرکاتت رفتارت یه چیز دیگه ای میگه .. من باورت دارم نازنین .. اون روزای اولی که ولم کرده بودی همش تصور اینو داشتم که یکی دیگه جامو گرفته ... و روز تولدم اومدی حرفایی زدی که باور کردم .. نه به خاطر این که دوست داشتم باور کنم بلکه چون دوستت داشتم و دارم صداقت تو رو حسش کردم ... یه روزی از این که روز مرگمو بدونم می ترسیدم حالا دلم می خواد بدونم کی می میرم هرچه زود تر بهتر ... دلت می شکنه ؟ به خاطر قضاوت من ؟ دلت به خاطر شکستن دل من نمی شکنه ؟ معمولا آدما اگه واسه یه چیزی ناراحت میشن واسه اینه که اون چیز و وابسته هاش براش اهمیت دارن . اگه من برات مهم باشم در اون صورته که باید واسه حرفام ناراحت شی ... یعنی بهم اهمیت میدی ؟ یا فقط به قضاوت من اهمیت میدی ؟ چون دوستم داری اهمیت میدی ؟ یا واسه این که دوست نداری کسی تو رو بد بدونه ... اگه ناراحتت کردم منو ببخش ... دوستت دارم نازنین ... دیگه که این جوری نمیشه تو رو دید ... بازم منو ببخش اگه ناراحتت کردم .... سعی می کنم تا وقتی که زنده ام حواسمو بیشتر جمع کنم که خاطر عزیزتو آزرده نکنم . به خدا دوستت دارم ..
16مه غروب و دلتنگی ها
سلام .. نمی دونم چه عاملیه که بازم منو وادار می کنه برات بنویسم .. بازم از حس غروب و دلتنگی هام بگم . نمی دونم چرا حس می کنم یه نیرویی یه انرژی داره از طرف تو بهم می رسه . شاید دارم دلمو خوش می کنم . شاید همون چیزی رو که خودم می خوام دارم به خودم تلقین می کنم . من تو رو می خوام . عشق تو رو .. حس تو رو .. یکی بهم می گفت که به اونی که دوستش داری پیام نده ... تحویلش نگیر .... ولی من این کارو نمی کنم . شاید درست بگه .. شاید اشتباه کنه .. اما من می خوام خودم باشم . همونی که واسه نازنینش می میره .... یه سری مطلب از توی سایت واست فرستادم . سعی کردم از حسم طوری بگم که کلی باشه ... اسم کسی رو نبرم .. احساسات خودمو بگم .... امروز هم مثل روزای دیگه وقت غروب دلم گرفته اما انگاری یه آرامشی میون این گرفتگی ها اومده سراغم ... شاید فکر می کنم که تو هم به من فکر می کنی .. شاید فکر می کنم که واست اهمیت دارم .. شاید فکر می کنم که دوستم داری ... به خودم گفته بودم که دیگه هیچی ازت نخوام . خب نمی خوام . ولی اینو که می تونم بگم . خیلی بهت احتیاج دارم .. خیلی دوستت دارم  .. فقط تو رو ... زن دیگه ای رو نمی خوام ... خیلی خسته ام . این داستانهای سکسی نحس شده ... الان بعد از این پیام یه کمی برم بنویسم زود تر از شرش خلاص شم .. بیشتر بیام سایت با دوستان باشم سرم گرم باشه ...خودت چطوری ؟ نمی دونم به نظرت دارم دلمو خوش می کنم که یه حس قلبی بین من و توست ؟ نمی دونم چرا فکر می کنم یه چیزی می خواد من و تو رو سمت هم بکشونه ... انگار دلت می خواد کمکم کنی ... شایدم دارم به خودم دلداری میدم . دلمو خوش می کنم . ولی کاش دل خوش کنک نباشه .. یه واقعیت باشه .. آخه نازنین من هزاران ساعت با هام بوده..  ساعتی از روز نبوده که من و تو با هم نبوده باشیم . وقتی با دوستان .. برادران و خواهران سایتی درددل می کنم کمی آروم می گیرم . نمی دونم پیامها رو می خونی یا نه ..من چند تایی رو نوشتم . اگه بعضی هاش کمی بوی انتقاد داره منو ببخش .. دیروز یه حس بدی داشتم دلم می خواست زود تر بمیرم .. امروز این حسو کمتر دارم ولی هنوز خوب نشدم ..تو می تونستی و می تونی کمکم کنی اما حالا که نمی خوای من چی می تونم بگم . کسی مجبور به کاری نیست ... یه کاربری به نام نسرین یه حرفی بهم زده که قضاوت کردن عجولانه به صلاح نیست ... البته پس از رد و بدل شدن نوشته ای و قضاوت عجولانه من این پیامو داد ... و من خودم می دونستم نباید در زندگی  عجولانه قضاوت کنم اما شکل عملی کاری بیشتر در آدم اثر می کنه ... اون لحظه به خودم لرزیدم . به یاد تو افتادم . حس کردم با همه عذابی که کشیدم و به من دادی ... من در مواردی زیادی تو رو کوبیدم . تقصیری نداشتم ..  سیستم روحی و عملی و سبک زندگی تو این طور بوده .. روز ها سکوت و ..... دلم می خواست اون لحظه با هات حرف می زدم . برات می نوشتم . با هات چت می کردم . نازنین من تو رو می خوام . اون حس قلبی تو رو . وجود تو رو ... عشق تو رو .. تو جون منی ... می دونم شاید واست تکراری شده باشه از بس بهت گفتم تو قلب منی جون منی نفس منی عشق منی همه کس منی .. ولی همه اینا از ته دل من میاد . تو باید حسش کنی . با صدای قلبت ... دلم گرفته ... عاشقتم . دیوونتم ... چیزی ازت کم نمیشه اگه خبری ازم بگیری .. اما نمی دونم  شاید دارم به خودم امید میدم ..ولی بوی تو رو حس می کنم .. بوی عشق بی منت رو .. بوی تو رو ..همون نازنینی که می گفت نازنین مال نادرشه ... تو مال منی ..مال خودمی .. عشقمی ..همه چیزمی ..همه چیز .... مرگ واقعی من با رفتن تو بود ... دوستت دارم ... نمی دونم .. فقط غصه ات نشه نوشته هامو می بینی ... دیگه این خونه آخرمه ... کاش خونه اول منم بود و تحویلم می گرفتی ... روم نمیشه .. خجالت می کشم ... هنوز یادم نرفته وقتی که اس می دادم بهم گفتی این تلفن کاری توست ..من دیگه اس ندم .. با اس های وقت و بی وقت مزاحمت نشم .. اعصابت رو به هم نریزم ...... نمی دونم . کسی که عاشقمه اینا رو میگه ؟ نادری که یه روز همه چیزت بود .......بگذریم بازم حرفای تو و حرفای آبجی اینترنتی خودمو به خاطر بیارم که گفتین این جور قضاوت نکنم ..نازنین ! دعوام نکنی ها ..من در صحبت با دیگران رعایت می کنم .. فقط از خودم میگم .. همیشه به تو و شخصیت تو اهمیت میدم .. سعی می کنم قضاوت عجولانه نکنم  باشه ... ولی چه تاثیری واسم داره .... بر مزار عشق فاتحه بخونم ؟ عشق نمی میره .. عشق تو توی دل من نمی میره ..من باید در رویاهام هم که شده بغلت کنم .. به یاد جنگل ... به یاد در کنار هم بودن . دوستت دارم . فقط اگه دوستم داری اگه منو می خوای .. اگه امیدی هست که یه روزی برگردی پیشم ..یه وقتی بیا که نمرده باشم . یه وقتی نیا که با مرده فرقی نداشته باشم .. نادری که فراموشت نمی کنه ..هرگز ..

ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر