ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 160

اوخ جان  این چینی ها از اون چینی های درجه یک بودند . ماساژور ها همه نیمه لخت شده بودند ولی ملکه رو کاملا بر هنه کرده بودند . منم دیگه به این وضع عادت داشتم . دلم می خواست زود تر بیفتم رو زن رهبر چین و همچین کس و کونشو بچینم که شوهرش صدای جیغو بشنوه . ای کاش زمانی که شوهرش هنوز خاصیت مردانگی خودشو حفظ کرده بود می تونستم زنشو بگام . ولی فکر نکنم اینا غیرت سرشون شه . به ملت خودشون که رحم نمی کنند اون وقت چه انتظاری میشه داشت که به ملت ایران رحم کنن. چی میشه گفت . لباسامو در آوردم . سیبر ازبکی اومد طرف من . منو کشید یه گوشه ای . -ببینم کوروش خان حق همسایگی رو به جا نمیاری ؟/؟ یادت باشه یه زمانی   ایران و ازبک یک کشور بودند . ابن سینا متولد کشور ماست .- ولی اون یک ایرانیه اون موقع ازبکستان جزوایران بوده . اون در ایران  به اوج رسید همین جا هم به خاک سپرده شد . -حالا چرا بهت بر می خوره . من اینو گفتم که یادت بیاد حالا هم می تونیم متحد بشیم . -چی میگی سیبر . الان ملکه اینجاست . ببینم نکنه تو هم دختری . -نه من ازدواج کردم و شوهرم همون از بکستان مونده .  قراره تا چند وقت دیگه بیاد این طرفا . خیلی دلم می خواد یه بچه داشته باشم . -با هر بار سکس که بچه درست نمیشه . -دنیا رو چه دیدی ؟/؟ شاید تخمک و تخمدان ما قوی بود . -فارسی رو خیلی قشنگ  صحبت می کنی . -من چند سال در مشهد زندگی می کردم . -اووووووففففف بیا بریم از این طرف .. بیا بیااااااا وقت نداریم .  دلم می خواد بغلت کنم ببوسمت . باهات عشق کنم .. نمیشه .. شلوارشو کشید پایین و روبروم ایستاد . و در حالیکه شلوار منوپایین کشیده بود و درو ازداخل بسته بود بدن خودشو به بدن من چسبوند . اون می خواست که من همین جوری کسشو بکنم . بدون هیچ مقدمه و حال کردنی . ولی چه بدن نازی داشت . کوسش مثل هر کس کوچولوی دیگه ای یه ورم خاصی داشت . ورمی که شبیه به بر آمدگی کسهای شرق آسیا بود . . من به این کسها میگم کسهای یه لقمه ای . البته مشهور به کس گربه ای هستند .  کسهایی که هیجان آدمو زیاد می کنه . یه سفتی و گوشتالودی خاصی دارن که آدم هر چی اونا رو می خوره سیر نمیشه ولی طوری خودشو بهم چسبونده بود و چاک کسشو با کیر من تنظیم کرده بود که کیر من چاره ای نداشت جز این که فرو بره توی کسش .. -آهههههههه .. خودشو چسبوند بهم . نمی دونستم به لبای غنچه ایش که در حال بوسیدنش بودم فکر کنم یا به اون کس تنگش که در حال گاییدنش بودم . خیسی کسش بود که کیر منو به طرف داخل کس هدایت می کرد . دستامو دور کمرش حلقه زده بودم . حس کردم که می خوام آبمو توی کسش خالی کنم . -سیبر جان رو زمین دراز بکش پاهاتو بذار رو شونه هام که اگه آبم اومد حسابی توی کست جا بگیره ..  همین کارو هم انجام دادیم . اونو رو زمین درازش کرده پاهاشو. انداختم رو شونه هام و یه دستمو از وسط و روی پاها گذاشتم رو دو تا پاش و یه دست دیگه رو هم گذاشتم رو دهنش که فریاد هوسش به بیرون درز نکنه .. چقدر بهم حال می داد . هر زنی رو که می دیدم دلم می خواست اونو سیر سیر بکنم ولی الان دیگه حتی فرصت فاکتور گیری هم نداشتم . انگاری کس سیبر مث یه مکش قوی آبمو به طرف خودش می کشوند . -آخخخخخخ سیبر جون سیبر جون . کف دستمو زبون می زد و هر کاری کرد گازش بزنه نتونست . نشون می داد که هوس فشار زیادی به روش آورده ولی دیگه کارش تموم شده بود . تونسته بودم ار گاسمش کنم . و کسش همچنان در حال میک زدن و کشیدن شیره کیرم بود . دلم می خواست روش دراز می کشیدم و خستگی در می کردم . داشت خوابم می گرفت ولی واسه یه لحظه یادم اومد که ملکه یعنی زن رهبر چین منتظره . فعلا که صدامون نزده بودند . ولی یه سر و صداهای عجیبی میومد . سیبر سریع از جاش پاشد و بهم گفت کوروش تو سریع شورتتو بپوش و برو من یه گوشه ای خودمو ردیف می کنم بر می گردم . .. راست می گفت من باید شورتمو  پام می کردم و می رفتم ولی اون .. سه سوته معلوم نبود کجا غیبش زده . در رو باز کردم . چند تا از ندیمه ها اومده بودند . ظاهرا ملکه منو احضار کرده بود . تعجب می کرد که سیبر در کنار من نیست . هنوز کیر من  تا حدودی شق بود و پس مونده های آب کیر شورتمو خیس کرده بودند . با اشاره دست حالیش کردم که می خوام بشورمش . آخه اون همش دهنشو باز می کرد که یعنی کیرتو بده من ساک بزنم . . بعد از شستشوی کیر اونو دادم به ملکه که ساکش بزنه . هنوز با اون هیکلش رو تخت ماساژقرار داشت . ندیمه ها در نزدیکی ما قرار داشتند و به صحنه نگاه می کردند . در همین لحظه رهبر یا رئیس جمهور چین اومد داخل تا ببینه جریان چیه  آیا اوضاع مرتبه یا نه . اونو کیر خودمم حساب نکردم . هر چند کیر من به اندازه هزاران کشور چین ارزش داشت .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

7 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین شب خوش ! وای نات عزیز در داستانهای تک قسمتی پیام گذاشته ...whynot گرامی و دوست داشتنی از تو به خاطر پیام گرمی که فرستادی سپاسگزارم . سال خوشی را برای تو و عزیزانت آرزومندم . سربلند باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم رامین عزیز در داستان عشق و ثروت و قلب برام گل فرستاده ...رامین جان با این که خواننده ها و دوستان و مهربانانی چون تو , برای من گلستانی از گل هستید اما گلهای اهدایی تو چون دنیایی از گل و گلستان گونه بر تارک این مجموعه می درخشد . باشد که با لطافت و احساسی گل گونه پیوند دوستی ها و محبت را پاینده و پایدار سازیم . گل و گلهای نازنین ! خدا نگه دارتان ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم af354نازنین در داستان یکدانه ای برای همه نظرشو اعلام کرده ...af354 گلم از پیام گرمی که برایم فرستادی بی نهایت متشکرم . سال خوشی را برای تو و همه عزیزانت آرزومندم . شاد کام باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم رامین عزیز در داستان یکدانه ای برای همه پیام داده ..رامین جان سپاسگزارم ازت که این روز ها در هر شرایطی به فکر ما هستی . دستت درد نکنه . امیدوارم که به همه آرزوهات برسی ...ایرانی

مونا گفت...

سلام - فقط خوشم اومد با این داستان این کثافتها رو رسوا کردین - مرسی....مونا درداستان به دادم برس شیطان ..سایت لوتی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم مونای نازنین در داستان به دادم برس شیطان نظرشو اعلام کرده ....مونای گرامی و نازنین همراه با آرزوی سالی خوش برای تو و عزیزان سلام گرم مرا پذیرا باش . به خاطر توجهت ممنونم . این اشاره ها فقط گوشه ای از واقعیات هستند . در قسمتهایی از داستانهای فقط یک مرد .ماجراهای مامان زبل و چند داستان تک قسمتی و داستانهای دیگر به این مسئله زیاد پرداخته ام . بهترین راه برای مبارزه با این افراد اینه که من و تو خوب باشیم که اونا بفهن که شعور داشتن بهتر از شعار دادنه . کامروا باشی دوست خوب و با فرهنگ من ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز mo-1225 در داستان به دادم برس شیطان پیام داده ..mo-1225گرامی دستت درد نکنه از پیامی که گذاشتی . درهر حال این طایفه روی شیوخ قرون وسطایی را سفید کرده اندهرچند که اکثرشان مترسکی بیش نیستند . پاینده و پایدار باشی . با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر