ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زاینده رود می خندد

همه جای ایران سرای من است . ایران من برای من است . نصف جهان زیر پای من است . سلام بر زاینده رود,  بر زاینده زندگی .. سلام بر تو که با دیدگانی خشک اشک می ریختی و اینک با چشمانی تر می خندی . . سلام بر خدایگان نصف جهان . بر افتخار سرزمین اصفهان . ببار ای ابر . ببار ای آسمان شهر آزادی ببار ای قلب تپنده ایران زمین ! ببین من امشب با چشمانی گریان می خندم . خود را به تو می سپارم . اشکهایم را به تو می سپارم . امشب ستارگان با تو می خوانند امشب برای تو می خوانند . امشب ستارگان هم آوا با دلهای پر ستاره می خوانند با چشمان پر از اشک شوق .. امشب همه با هم برای تو می خوانیم . ابر ها باریده اند و رفته اند تا صدای ستارگان به گوش زمینیان برسد . امشب همه به میهمانی عشق و نور آمده اند . ای مقدس تر از گنگ مقدس !ای پاک تر از چشمه جاودانی آب حیات ! ما برای تو شادیم و تو برای ما خندانی  . امشب همه با تو و برای تو می خوانند . ببین که امشب دعای دلهای خسته دعای ستارگان دلشکسته به بار نشسته تا یک بار دیگر فریاد بزنیم که قلب سرزمین مقدس من همچنان می تپد . ای قوم به حج رفته چرا آب زندگانی را در ظلمات می جویید ؟/؟ بستر مقدس زندگانی همین جاست . همین جا .. همین که به شما زندگی بخشید و هیچ نخواست . همان بخشنده ای که بر مرگ خویش نمی گریست . بلکه بر این اشک می ریخت که دیگر نمی تواند زندگی ببخشد دیگر نمی تواند در کالبدی خسته روحی تازه بدمد . زاینده من ! آن قوم به حج رفته ای که به آنان حیات بخشیدی با چشمانی بسته در دنیای ظلمانی خویش در جستجوی ظلمات و چشمه آب حیات بودند . سنگ بر شیطان نمک نشناس سنگسار شده رانده شده از بهشت ... جرعه ای از آب تو را می نوشم این است زندگانی جاودان که خود را به تو بسپارم تا به من بگویی که عشق هنوز هم در این سرزمین نفس می کشد . در سرزمین مقدس من .. ببین همه برای تو می خوانند همه برای تو می خندند . جرعه ای از آب تو را می نوشم . شیرین تر و زندگانی بخش تر از آن چه خضر جاودان نوشید . احساس می کنم که با تو جاودان گشته ام .  با تو برای تو , با تو در تو و با تولدی دیگر فریاد می زنم ایران من!  سرزمین مقدس من ! به تخت جمشید تو به خلیج همیشه فارس تو , به خزر تو سوگند که دیگر اجازه نخواهیم داد که قلب زاینده , زاینده رودت را بخشکانند . حتی اگر قطره قطره خو ن قلب خود را نثار دل پاکش سازیم . ای قوم به حج رفته بگذار من بازهم زاینده رودم را آبی و بخشنده ببینم .. آبی تر از آسمان آبی . خروشان تر از دلهای عاشقان آرام . بگذار تا عاشقان , باز هم در کنار تو عهد و پیمان مقدس خود را جشن بگیرند . بگذار تا سر مست از عطر خوش تو دیگر از خدا هیچ نخواهم . بگذار تا همچنان به تو ببالم . به آن که می بخشد و هیچ نمی خواهد . دلم می خواهد  خود را به آب پاک تو بسپارم  تا گناهانم را بشوید . رود مقدس سرزمین من !اینک باید فریاد بر آوریم که هر روز با نفسهای تو جشن می گیریم با خروش تو می خروشیم و با نگاه توست که به آسمان می نگریم . زاینده من ! تو مهرت را از کسی دریغ نداشته ای . حتی از آن نا جوانمردانی که می خواستند مرگ تو را ببینند . تو بیدار گشته ای . آمده ای تا بگویی که باز هم در کنار ما خواهی بود تا بگویی که فرزندان خود را فرزندان این سرزمین , این شهر مقدس را از یاد نبرده ای . آمده ای تا باز هم به عاشقان بگویی که از عشق بخوانند و از وفا بسرایند . آمده ای تا بگویی که در کنار ما خواهی ماند . تا بگویی که باید باز هم جشن بگیریم در کنار تخت جمشید در کنار دریاچه  مقدس و شور اما شیرین تر از جانمان اورمیه پاک . آمده ای تا بگویی خلیج فارس سرزمین ما همیشه فارس خواهد ماند . آمده ای تا بگویی که ایرانی بیدار است ایرانی با خون دل خود با اشکهای خونین خود با روح پر توان آریایی خود و با الهام از اسطوره ابر مرد تاریخ بنیان گذار حقوق بشر کوروش کبیر همچنان برای حفظ میراث های مقدس خود می جنگد . زاینده من ! ما در کنار توییم . . مگر می توانستیم و می توانیم فراموشت کنیم ؟/؟ بخند باز هم بخند,  بیشتر  بخند مگر اشکهای شوقمان را نمی بینی ؟/؟ مگر آغوش بازمان را نمی بینی که می خواهیم خود را به دامان پر مهر تو بسپاریم .. بخند باز هم بخند . بخند بگذار قوم به حج رفته به دنبال معشوق سرگردان باشند . بگذار به جای آب حیات , زهر بنوشند . بگذار تا تاریخ نشان دهد که شعار های ایشان جز بی شعوری نبوده است . زاینده من! زاینده رود شهر مقدس من ! ما می رویم اما تو همچنان خواهی ماند . خواهی ماند تا به فرزندانمان زندگی ببخشی . بگذار بخوانم بگذار بخندم بگذار بگریم بگذار برقصم . زاینده رود من بیدار است . تا صبح و طلوع آزادی با من خواهد خندید تا همیشه .. تا آنجا که جان در بدن دارم تا آنجا که نفسی هست فریاد خواهیم زد رود مقدس سرزمین مقدس من ! خشک باد  ریشه آنانی که خشکیده ات می خواهند .. اما اینک زمان جشن و شادیست . زنده باد زاینده رود من , کودکی من , جوانی من , هستی من , زندگانی من ! زنده و پاینده باد ایران من ,ایران جاودان.من .... بادرود  و تبریک به همه ایرانیان عزیزبه ویژه اصفهانی های دوست داشتنی و خونگرم ومهربان و مبارز ... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

8 نظرات:

ایرانی گفت...

وقتی این متن رو می نوشتم در کنار زاینده رود نبودم اما زاینده رود رو آوردم کنار خودم . حسش کردم . با تمام وجودم . من یک ایرانی ام . بچه هرکجاش باشم فرقی نمی کنه . خاک سرزمین من آب و باد و آتش سرزمین من مقدسه . از نسل کوروش کبیر هستم . افتخار می کنم که یک ایرانی و در کنار شما هستم .اشک خودمو در آوردم . بگذریم دیگه وقت نالیدن نیست . دوستتان دارم همیشه چون زاینده رود زندگی بخش باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز خسته نباشی اگه یه وقتی خواستی این متن رو منتشرش کنی اون تیکه نظر بالای منو هم می تونی زیرش در قسمت نظرات دل نوشته ها آپ کنی . دستت درد نکنه . احساساتی شدم بازم می تونم بنویسم ولی دیگه کافیه شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

ناشناس گفت...
براي دل خودت داستان مينويسي نه مخاطبين.تواين داستان واقعا قراربودپارتي محمود خان باشه تبديل به طنز كردي خيلي وقته داستانهات بي روح شده .

سه‌شنبه ۹ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۱۴:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰ذیل داستان بیست سال بعد 28

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
سلام به دوست عزیز و آشنا .. راستش من وقتی که این داستان رو به در خواست یکی از دوستان می خواستم بنویسم فرصتشو نداشتم . اگه می خواستم مثل حالا چند قسمتی بنویسم یک سال دیگه هم نوبتش نمی شد . آن چنان که داستان اتوبوس هوس را بعد از یک سال شروع کردم . اینو به حساب داستان تک قسمتی گذاشتم . برای خودم خستگی درست کردم . چرا چون یک کار اضافه واسه من درست شد . داستانهای تک قسمتی پنجشنبه به جای خود موند . در عوض این داستانی که شما سلیقه ات نمی گیره به عنوان یک داستان اضافه وقت منو گرفت . به خاطر اون دوستمون که برای ما عزیزه گفتم عیبی نداره می نویسم ولی در کل این که بخواهیم بگیم یک داستان بنویس شبیه پارتی محمود خوان که نمی دونم مشروب می خوردند و از پنجره نگاه می کردند و عین همونو بخواد نوشت خب من کپی می کنم و میارم اینجا دیگه . این چه هیجانی می تونه داشته باشه . درست مثل اینه که بگیم یه فیلمی بسازیم شبیه فیلم سنگام هندی که دو تا عاشق یکی آخر کار می میره . اونی که می میره ایثار گری می کنه .. دلفین عزیز در عرض چند ماه دو تا تقاضای یک جور داشت و من به دو سبک و به دو مدل نوشتم بازم داستان تکراری به نظر می رسه درمورد بسیجی ..چه برسه به بقیه ماجراها . تازه کلی سوژه ابتکاری و جدید در ذهنم دارم ولی بازم به اون دوستم که پیداش نیست احترام گذاشتم . این داستان در سایت لوتی طرفداران زیادی داره و اگه حالشو داشته باشم نظرات اونا رو بذارم متوجه میشی . در هر حال من سعی می کنم تا چند قسمت دیگه تمومش کنم و دیگه جانشینی براش نذارم چون با یه حالت اضافه اومده .جا خوش کرده .به نسبت سال گذشته در همین موقع انتشارات من دوبرابر شده و من باید به درخواستهای خودم و سوزه های مورد نظر خودم بیشتر توجه کنم . منت هم نمی ذارم چون یک نفری واقعا سخته . از سر کار میام چند ساعت می شینم جلو کامپیوتر . کاسبی هم که نمی کنم هیچ کلی هم هزینه اشتراک اینترنت دارم و میگم مهم نیست . اینجا ما دوستانه داریم فعالیت می کنیم و به خاطر علاقه به شما و نویسندگیه از این که نظر خودت رو اعلام کردی ممنونم و منو خیلی مصمم تر کردی که به خودم هم توجه داشته باشم واین قدر خودمو خسته نکنم . چون وقتی یه نظر دادن این قدر سخته چطور یه نویسنده ای بتونه حتی معمولی هم بنویسه از عجایب روز گاره .. همان طور که این داستان به عنوان تک قسمتی اومده و به عنوان دنباله دار جا خوش کرده سعی می کنم زود تر کلکشو بکنم . تا داستانهای دیگه رو با کیفیت بهتری بنویسم البته از نظر شما .. شاد و سربلند باشید ...ایرانی

سه‌شنبه ۹ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۵۶:۰۰ (GMT+۰۴:۳

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوستان از آنجایی که فایل ستون نظرات در صفحه اول که آخرین نظراتو نشون می داد خراب شده و درست نمیشه من دو تا نظر بالا رو از داستان بیست سال بعد 28 کپی کرده تا در جریان کار باشید که با چه مشکلات و علاقه ای در خدمت شما هستم و اگه در آینده از تعداد داستانها کاسته شد به علت کمبود وقت و افزایش کیفی سایر داستانها درکم نمایید و همچنین با تز بعضی از دوستان آشنا گردید . سپاسگزارم ....ایرانی

m گفت...

درود به تویی که نمیشناختمت اما در دل و جانم جای گرفتی.

گلم ، دوستم ، رفیقم ، شفیقم ، داداشم نمیدونی قلمت چه بازی با دلم کرد 2 مرتبه متن زیبا و قشنگت را خودم خوندم و برای بار سوم به اتفاق خانواده و هر بند و سطر را که میخواندم بغضی گلویم را میفشرد و اشک بی امان از چشمانم سرازیر تا جایی که فرزندانم نیز متاثر شدند .
باز هم ازت سپاسگزارم برای همه چیز برای دوست داشتن هایت و دوستی هایت .

قربونت برم : آره داداش

ایرانی گفت...

بادرود به آره داداش دوست داشتنی و مهربان و با احساس خود! من هم متن خودم را چندین بار خوانده ام و به خاطر عظمت این بزرگ رود و زاینده رود های این سرزمین مقدس ایران عزیزمان اشک ریخته ام .بازهم مشخص نیست که چه بلایی بر سرش خواهند آورد فراموش نکنیم مغولان هم رفته اند اما ایران عزیز مان همچنان استوار مانده است . ننگ بر شما روبه صفتان آهو نما که به بهای نفسی بیشتر نفسها می ستانید اما زاینده رود ها همچنان نفس می کشند آنان که جان می بخشند جاودانه اند وآنان که به ستمگری جان می ستانند چون مردگان بی نفسی بیش نیستند . نمی گویم مرگ بر آنان.. می گویم ننگ بر آنان که نمی دانند چه می خواهند و چه باید بخواهند . من هم از تو سپاسگزارم آره داداش گل و مهربان و نازنین وخوبم..به خاطر همه خوبی هایت و به خاطر آن که نوشته ها یا احساسات مرا برای ایران مقدسم درک می کنی . ایران و ایرانی برقرار وپاینده باد ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز رامین گرامی در دل نوشته ها و متن زاینده رود می خندد برام پیام گذاشته ... رامین جان خسته نباشی . جای جای ایران سرای من است . به دلیل امنیتی نمی تونم بگم زاد گاهم کجاست . مهم ایرانی بودنه . وقتی می شنوم تخت جمشید رو می خوان بفرستن زیر آب .. زاینده رود و دریاچه اورمیه رو خشک کنند . میراث های فرهنگی و تاریخی رو نابود کنند دلم می گیره . ازت ممنونم که با تمام احساست این نوشته پر احساس منو خوندی . درود بر تو هم وطن عزیز و درود بر هر ایرانی آزاده ....ایرانی

 

ابزار وبمستر