ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان سکسی , بسیجی جوانمرد


من نمی دونم چرا در جامعه ما یه سری همش دوست دارن در کار دیگران سرک بکشن از فضولی خوششون میاد . تازه جون خودشون فکر می کنن که دارن ثواب هم می کنن . آدم تو خونه خودش هم آسایش  نداره . آدم با یکی 20 سال بزرگتر از خودش ازدواج می کنه که 20 سال هم زود تر می میره همینه دیگه . شوهرم وقتی می مرد شصت سالش بود و من چهل سال داشتم . حالا یه دوسالی از این جریان می گذره . من و پسرم عمید که تازه هیجده سالش تموم شده  با هم زندگی می کنیم . من حتی وقتی هم که باباش زنده بود عادت داشتم کنارش تقریبا لخت تو خونه بگردم . راحت باشم . مثل بعضی مادرا نباشم که پیش بچه شون روسری از سر نمی گیرن و دامنای تنگ و چسبون نمی پوشن . یه خونه ویلایی بزرگ با کلی تجهیزات داشتیم که خدا بیامرزی همه رو به اسم من کرده بود با چند باب مغازه و دو تا ماشین . تابستون و زمستون این زن همسایه بغلی که خونه اش بلند تر از خونه ما بود و از پنجره اتاقش داخل خونه مون سرک می کشید دیوونه ام کرده بود . همش می خواست ببینه این طرف من و پسرم داریم چیکار می کنیم . از اون  مومن های  جون عمه اش با حجاب و سابقه دار بود . چند سالی رو ازم بزرگ تر بود . اسمش هم بود عذرا خانوم . همسایه های دیگه می گفتند اون از همون اول انقلاب  فضول و جاسوس و شلاق زن و لو بده بوده . منم  بد تر می کردم . هر وقت می دیدم اون داره منو موقع شنا دید می زنه همین یه شورتی رو که به عنوان مایو پام بود از پام در می آوردم . از دست این عمید هم امون نداشتم . تازگی ها خیلی شیطون شده بود . وقت و بی وقت خودشو بهم می چسبوند . اوایل فکر می کردم از روی محبت و علاقه هست ولی وقتی که خوب دقت کردم حس کردم که این پسره هم در قاطی داشتن دست کمی از عذرا خانوم نداره . یه بار منو که با یه مایو تنگ یه تیکه ای داخل استخر بودم  بغلم می کنه . خودشم یه شورت پاش بود .  شورتش هم طوری خیس خورده بود که انگاری کیرش زنده و خالص زده باشه بیرون . پسر حداقل یه مایو رو می پوشیدی دیگه . طوری خودشو بهم چسبوند و بغلم زد که اصلا فکرشو نکرد که من در مورد اون چه فکری می کنم . امان از دست تو عمید ! بد تر از این , این که طوری بغلم زد و پاشو از همون ناحیه کیر به بدنم چسبوند و طوری چشاشو بسته بود که انگاری من و تمام دنیا هم چشامونو بسته ایم . یک آن لرزید و من حرکات انفجاری ریزش آب کیرشو داخل شلوارش حس می کردم . یه دیوونه این جوری یکی هم اون جوری . منم خودم کم دیوونگی نداشتم . هوس سکس با یه غریبه به سرم افتاده بود . می دونستم اینایی که الان ادای بسیجی و بسیج بازی رو در میارن نود درصدشون زرنگند و می خوان زرنگ بازی در بیارن و ده در صدشون کس خلن . اون کس خلا رو که نمیشه آدمشون کرد باید یه جایی سرشون به سنگ بخوره یا این زرنگ ها یه سوتی بدن که اونا متوجه بشن . اون وقت اونا یا زرنگ میشن یا آدم . دلم می خواست این نود در صد رو یه جوری کیرشون می کردم . خلاصه کلام این عذرا خانوم ما همه بچه ها شو سر و سا مون داده بود و تنها با شوهرش زندگی می کرد . یه صندلی راحتی کنار استخر گذاشته بودم و هر بار که حس می کردم عذرا خانوم شلاق زن فضولیش گل کرده میرفتم روش دراز می کشیدم و دستمو از لای شورتم می ذاشتم روی کسم و باهاش بازی می کردم . این عذرا فضول از همون بالا دستشو  به حالت تاسف این طرف و اون طرف حرکت می داد . این که چرا من این جوری هستم . خاک بر سر شما که آبروی هر چی دین و ایمونو بردین . خونه مردمو چرا دید می زنی .. یه روز که لخت داشتم توی استخر خونه ام شنا می کردم یک آن دیدم پشت سر عمید وارد خونه شد . می دونستم  حال و روزشو . ولی حوصله کل کل کردن با اونو نداشتم . از طرفی می خواستم یکی از همین مومن های قلابی رو کیر کنم و شاید به کمک اون نیاز داشتم . همچین توپش پر بود که من یه لحظه فکر کردم نکنه اون صاحب خونه باشه . -ببینم زن تو خجالت نمی کشی که پیش پسرت این جوری می گردی . یه حجبی یه حیایی .. ایمانت کجا رفته .. -اون موقع که تو بچه های مردمو شلاق می زدی پرید رفت . -یعنی من این قدر پیرم ؟/؟ -فکر نکنم زیر پنجاه باشی . می خواستم چند تا بیشتر بارش کنم گفتم ولش . .. -اگه یه وقتی شوهرم از اون بالا تو رو این جوری ببینه چی میشه .. دلم می خواست وقتی که این حرفو زد اونو دو دستی بچسبم و پرتش کنم توی آب -عذرا خانوم کسی مجبورت نکرده اونجا وایسی و به خونه مردم سرک بکشی . تجسس گناه کبیره هست . -ولی خیلی از علما گفتند برای حفظ اسلام نیازه . نمی دونم کدوم حضرت بود که گفت جاسوسی برای حفظ اسلام است . خیلی سخت بود بفهمم که این جزو کس خلاست یا زرنگ ها . یه  فایل هم باید باز می کردم که مخلوطی از زرنگا و کس خلا باشند . شایدم خودشو به کس خلی می زد . هر چند از فیلم بازی کردن پیش این جنده های اسلامی خوشم نمیومد ولی حس کردم باید با همون رنگ خودشون اونا رو نقاشی کرد . یعنی با این انسانهای بیشرم باید که منافقانه بر خورد کرد . منتها در جهت ریشه کن ساختن این عوضی ها . -عذرا خانوم فکر نکنین که من دین و ایمانم ضعیف شده . من هم یک زنم . شوهرم اون وقتا که زنده بود کیرش کیر نبود که به دردی باشه.. -واااااییییی عاطفه خانوم . خدا مرگم بده . گناهه چرا این جوری حرف می زنی -چه گناهی مگه شما هر شب از شوهرت کیر نمی خوری . تازه دو سال هم ازت جوونتره .. در هر حال تا زنده بود همون کیر نصفو نیمه اش یه دردی رو دوا می کرد ولی همون نصفه حالا زیر خاک آب شده . من باید چیکار کنم . منم آدمم دیگه . برم صیغه شم ؟/؟ صیغه یک مرد زن دار یا مجرد .. بالاخره یک مرد با ایمان که باید پیدا شه به داد من برسه . شما این دور و برا مرد با ایمان سراغ ندارین ؟/؟ مثلا خودش مومن باشه زنش هم مومن و درک کنه مسائلو . البته زنش می تونه همسر دائم باقی بمونه و من صیغه ای بشم . رنگ از رخساره عذرا پریده بود . حس کرد که منظورم شوهرشه .. -عاطفه خانوم نه .. من کسی رو نمی شناسم -مطمئنی .. اعصابشو خط خطی کرده بودم . حاضر بود جون و دین و ایمونشو بگیری ولی نظر بد به شوهرش نداشته باشی . منم که خیلی از عذرا خوشگل تر بودم وکم سن تر . می تونستم لقمه خوبی واسه اون باشم . هر چند همچین قصدی نداشتم که با شوهره رو هم بریزم . -خب عذرا خانوم میگن اگه همسایه گرسنه باشه و طرف سر به بالین بذاره  بخوابه گناه کرده . زیر کیر شوهرت می خوابی به فکر بیدار ها هستی ؟/؟من دوست دارم یه مرد بسیجی یه فرد با ایمان مذهبی مثل آقات نه این که خودش باشه ها بیاد و یه کار حلال با هام انجام بده .. عذرا خانوم ماتش برده بود . نکنه این زنیکه بیفته گردن شوهرش .. فوری فکری به خاطرش رسید . دوستش اکرم واسه پسر بسیجی خودش امان خیلی ناراحت بود . از این که چرا نمی تونه واسش زن بگیره . ممکنه به انحراف کشیده شه .. .لحن مهربانانه تری به خود گرفت . -عاطفه خانوم اگه اون بسیجی بیست سالش باشه ایرادی نداره که ؟/؟ .. گل از گل من شکفته بود . ولی به زور جلو خوشحالی خودمو می گرفتم . -نه چه اشکالی داره . بالاخره جوانان ما هم باید یه روزی پخته شن . ما به عنوان یک امت واحده باید به جوانان خودمون انرژی بدیم . -من اول باید واسه مامانش زنگ بزنم . مامانش مدیر بر نامه های اونه . اون بدون اجازه مامانش آب نمی خورده . رفت یه گوشه ای  که فقط خودش و اکرم بشنون که چی داره میگه ولی من خودمو طوری بهش نزدیک کرده بودم که متوجهم نشد و صدای هردو رو می شنیدم صدای اون طرف خیلی قوی پخش می شد .-الو اکرم جان یه  زن جا افتاده خوش بدن و سکسی به تورم خورده حرف نداره . می تونی واسه چند روزی برای پسرت صیغه اش کنی . یه ماهی بدون تیغه . اصلا نیازی به مهر و این حرفا نیست . تمام بر نامه ها  رو می تونی همین جا انجام بده . -عذرا جون کی می تونم ببینمش . این امان , امان ما رو بریده . میگه من حتما زن می خوام . بد جوری شهوت زده به سرش . همش می زنه تو سرش و آهنگ واویلا واویلا رو می خونه . میگه برم لبنان اونجا فراوونی زنه -خواهرم اونو اونجا نفرستی ها وقتی برگرده خواجه بر می گرده .. عذرا یه لحظه منو که دید دستپاچه شد و خداحافظی کرد . فردای اون روز  تو همین خونه خودمون وعده گذاشتیم . اون شب عمید خودشو به تن نیمه لخت من می چسبوند و کیر شق می کرد -مامان مامان می خوای شوهر کنی ؟/؟ دیگه منو دوست نداری ؟/؟ مامان شوهر چی داره که من ندارم . -پسر تو که دیگه بچه نیستی الان هیجده سالته . ولی من خودم شنیدم که عذرا خانوم می گفت اونی که قراره شوهرت شه 20 سالشه و ..-پسر تو نمی دونی یه زن چی می خواد من که نمی تونم بگم تو شوهرم باش -ولی از کجا می دونی که نمی تونم -خیلی پررویی پسر به کی رفتی نمی دونم . دیدم ناراحت شد بغلش زدم و اونم از این وضع استفاده کرد و خودشو بهم چسبوند . عشق به این که بالاخره با یکی ار تباط سکسی بر قرار می کنم و فانتزی سکسی با یه جوان هیجان منو زیاد تر کرد و دیگه نفهمیدم عمید با من چیکار کرد . فقط خودشو اون قدر به من مالوند که فهمیدم آبشو تو شلوارش خالی کرده .. روز بعدش عذرا و اکرم خانوم با هم اومدند . اجازه دادم هر طوری که دوست دارن با هام حرف بزنن . بذار فکر کنن رئیسن . اکرم تا منو دید یکدل نه صد دل عاشق تن و بدن من شد . آخه سینه هایی به این درشتی باسن برجسته پاهایی کشیده شکمی فانتزی و اندامی موزون در این دوره و زمونه کجا گیر میاد .. اکرم : عذرا جون عاطفه جون دختره ؟/؟-نه بابا پسرش تقریبا همسن پسر توست . -پسرم تجربه سکسو نداره . من خودم باید همین جا باشم و دستورات لازمو بهش بدم . -ببینم اون قبول می کنه که تو حضور داشته باشی . اصلا عاطفه خانومو قبول می کنه ؟/؟ -رو حرف من حرف نمیاره . النظافه من الایمان . عاطفه خانوم اون یه تیکه موی بالای کستو بگیری بد نیست . دستامو داد بالا و گفت زیر بغلت هم که مو داره . پسرم خیلی مشکل پسنده -اون که تا حالا چیزی پسند نکرده . -فرقی نمی کنه من و اون نداریم .   در ضمن اون از کس و کون چیزی نمی دونه من باید همین جا وایسم خودم بهش آموزش بدم و بار اول شاهد سکس باشم . دلم طاقت نمی گیره . یه عمریه بچه بزرگ کردم نمی تونم بی تفاوت باشم . همین یه پسرو دارم . -ببخشید باباش هم میاد جریانو از نزدیک می بینه ؟/؟ -نه باباش واسه دختراش کلاسای آموزشی میذاره . منم مسئول این پسرم شدم . به هر حال باید مبارزه کرد -ببخشید می خواین منوبه  صیغه امان جان در بیارین . کی خطبه می خونه -من خودم واردم . همین جا صیغه یک بار مصرف می خونم . -یعنی با این صیغه فقط میشه یک بار سکس کرد ؟/؟ -نه یه نصفه روز .. بعد من پسرمو می برم و دوباره هر وقت که  اومدیم یه خطبه دیگه می خونیم . در ضمن  یادت باشه یه چادر مشکی مخصوص بذاری سرت اگه خواستی بریم بازار برات بگیرم به عنوان عروس گلم .. -نه مادر شوهر جان من خودم دارم . به نظرم اومد این مادر شوهربسیجی رو یه جایی دیدم . انگاری دبستان با هم همکلاس بودیم . ولی اون منو به جا نیاورد . تمام سوراخ سنبه های بدنمو دید زد فقط به کسم چراغ قوه ننداخته بود . هر جا رو که نگاه می کرد به عذرا خانوم هم می گفت که اونم بیاد یه دیدی بزنه . -ببخشید امان جان هم که تشریف بیارن همین بر نا مه ها هست ؟/؟ -خب پسرم عمری رو غرق ایمان و مذهب بوده اون چه می دونه کس که از وسط باز میشه مسیر کیر به کدوم سمته -باورم نمیشه بسیجی جان بر کف تا حالا کیر بر کف نشده باشه . عمید پسر گل من یه گوشه ای قایم شده بود و با حسرت موضوع رو تعقیب می کرد . روز بعدش این امان خان و عذرا خانوم و اکرم خانوم با هم تشریف فر ما شدند . منم چادر مشکی رو انداختم سرم ولی گفتم ببخشید عروس چادر سفید سرش می کنه . همش که نباید عزاداربود -حرف نباشه . این فرق می کنه صیغه با عقد دائم فرق می کنه .. چند تا ورد خوند و مثلا ما محرم شدیم . عذرا : اکرم من برم ؟/؟ من و پسرت نا محرمیم . -نه تو باش . تا وقتی که امان رو لختش نکردیم تو باش . الان باید خوب بهش بگیم چیکار کنه . من و اون پسر بسیجی که خیلی هم خوش تیپ بود و ته ریش هم داشت زیر چشمی به هم نگاه می کردیم . چادر از سرم در آوردند و کاملا لخت جلوی اون پسره قرار گرفتم . امان تا منو لخت دید دستشو گذاشت جلو شلوارش و با کیرش ور رفت -پسر م . این زنته . مثل این که عادت کردی . تو که اهل گناه کبیره نبودی استمنااز گناهان بزرگه . چی بهش می گن عوام ؟/؟ -جق جلق زدن مامان . -تو که از این کارا نکردی .. -مامان بس کن . وادارم نکن دروغ بگم . -وای من بچه تر بیت نکردم توی آتیش جهنم بسوزه .. توبه کن توبه کن . از این به بعد عاطفه خانوم که هست دیگه نباید جق بزنی . تو پنج دقیقه هم نمی تونی صبر کنی ؟/؟ مبارزه با نفس جهاد اکبرت کجا رفت . آبروی بسیجی رو نبر دیگه .. منم واسه این که امان زیاد ناراحت نشه دستمو گذاشتم روی کسم و باهاش ور رفتم . که مثلا این یک امر طبیعیه -اکرم خانوم هر مالشی معنای جق زدن رو نمی ده . امان جان پسر متدین و خیلی با شعوریه -یعنی مادر شوهرت بی شعوره ؟/؟-خواهش می کنم من جسارت نکردم . منو رو زمین خوابوندن و دوباره راه سوراخ و طرز فرو رفتن کیر توی کس رو هم به این پسره آموزش دادند . عجب گیری افتاده بودیم . من خودم بهتر به این آموزش می دادم . اصلا آموزش سکس همراه با عمل بهتره . این جوری این بسیجیه بیشتر گیج می شد . رفتم  روی یکی از اون صندلی خوابیده های کنار استخر دراز کشیده لاپامو باز کردم تا این خانوما بهتر آموزش بدن . هنوز طعم شوهر جدید رو نچشیده دو تا مادر شوهر نصیبم شده بود . اکرم  به نوک سینه  هام اشاره کرد . -امان جان پسر گلم با دو تا انگشتات نوک سینه های عاطفه خانومو مالشش بده . تیز میشه . وقتی خوشش بیاد این حالت بهش دست میده . بسیجی خجالتی یه چیزی در گوش مامانش گفت .. مادره گفت ای شیطون . باشه من الان درستش می کنم . اکرم اومد بهم گفت که امان دوست داره من قمبل کنم یه آموزش هم حرکات و رزم اولیه رو از ناحیه کون هم ببینه . یه اشاره ای به امان کرده و خیلی آروم بهش گفتم آدم از زنش که خجالت نمی کشه . بد بخت کیر داخل شلوارش ورم کرده بود و کاری نمی تونست بکنه . اکرم طوری باهام رفتار می کرد که انگاری این اونه که باهام ازدواج کرده . کونمو به طرفشون قمبل کرده بودم . اونم اونو از وسط بازشون کرد و داشت واسه پسرش تشریح می کرد . -دیگه اینا رو باید بدونی چیه . عذرا : چه می دونه بیچاره تا حالا از این راه که نرفته . پسر چشم و گوش بسته و با ایمانیه . سرش  تو لاک خودش بوده . یه پاش خونه هست و یه پاش مسجد و یه پاش هم  توی خیابونه و داره دنبال خلافکارا می گرده .. اکرم : ببینم پسر منو جزو چهار پایان کردی ؟/؟ -عذارا : نه اینی که من گفتم سپاهه نه چهار پا . اکرم کف دستشو رو کس من کشید و خیسی اونو به پسرش نشون داد . -این نشون می ده که عاطفه جون نیاز جنسی داره . منتظرته .. دلمو برده بودن . مدتها بود که سکس نداشتم و اینا نه منو درک می کردند نه این جوان بیست ساله خجالتی رو . ایمان زیادی کس خلی هم میاره دیگه . -خب امان جان از این طرف هم می تونی راحت کارتو بکنی .. -اگه سوالی داری می تونی همین الان بکنی . پسر جان بر کف بسیجی اومد جلو و با دو تا دستاش کونمو بازش کرد و انگشت اشاره شو گذاشت رو سوراخ کونم -مادر جان برای این حکمی هست ؟/؟ -عزیزم تا اونجایی که من می دونم جایز نیست . در این مورد باید دید دستور مراجع مختلف چیه ولی این بابات همیشه یک تبصره ای برای من می آورد . -پس راه حلی داره ؟/؟ -برای کون من نقشه چیدین ؟/؟ اکرم : زن که رو حرف شوهرش حرف نمیاره . در اسلام زن باید که مطیع باشه .. نکنه راستی راستی فکر کردن که من زن عقدیشون شدم .اومدن یه چیزی خوندن و رفتن و خودشون هم نفهمیدن چیه . -مامان من واسه امتحان دادن آماده ام . اکرم یه نگاهی به عذرا خانوم انداخت و  من هم که  از رو عادت و ادبمه که گاهی وقتا به اون و هم به اکرم میگم خانوم ولی حیفه اسم خانوم رو اونا گذاشتن ..عذرا یه نگاه عجیبی به اکرم کرد وگفت می دونم من الان میرم تا گناه نکنم ولی اکرم جون خیلی مراقب این پسر بسیجی باش . ایمانشو مثل خودت قوی کردی حالا نوبت چیزای دیگه شه . . قبل از این که عذرا از خونه بره بیرون و تعجب می کردم که چطور رضایت داده بره تا شاهد این فیلم سوپر نباشه پسرم عمید رفت جلوشو گرفت و زار زار گریه ..-پسر جان نکاح یک سنت مقدس اسلامه  . تازه امان خان هم یه جوان خوبیه . -پس من چی که جز مامانم هیشکی دیگه رو ندارم . یعنی اون بابام میشه ؟/؟ فقط  دوسال ازم بزرگتره .. -خب اون از الان تا دوازده ساعت دیگه باباته . این از کرامات یک بسیجیه که به موقعش می تونن بابا ی یتیمان هم بشن .. وقتی فاصله شون زیاد تر شد دیگه صداشونو نشنیدم . دلم واسه پسرم می سوخت . ولی باید منو درک می کرد . لحظاتی بعد این پسره اومد و رو کونم سوار شد . یه نگاهی به دور و برش انداخت و مامانشو ندید . یه نفسی به راحتی کشید . -امان جون من راستشو بگو تازه کاری ؟/؟ خیلی هیجان زده بود . نتونست یا نمی خواست که جواب منوبده کیرشو مالید به سوراخ کونم و تا بیام  یه چیزی بگم اونو فرو کرده بود توی کونم . بهم مهلت نداد تا ببینم کیرش چه شکلیه و بتونم یه لذتی  هم از تماشای کیرش ببرم . -آههههههههه .. آههههههههه .. -چیه امان خوشت میاد ؟/؟ آخرش کار خودتو کردی . فکر نمی کنی که یک زن اونم بار اول بیشتر دوست داره از کس بهش حال بدی ؟/؟ اون که منو تنها گیر آورده بود یواش یواش داشت زبونش باز می شد  -عاطفه جون . حس می کنم پاداش مبازه با نفس خودمو گرفته باشم . سوراخ کون من هم اونو نا امید نکرده بود . هیجان این که تا چند دقیقه دیگه کیرشو فرو کنه توی کسم یه لذت خاصی رو در من به وجود می آورد که بتونم از کون دادن لذت ببرم .. -آهای امان جان . خوب متوجه نمی شم تو الان کیرتو کجا فرو کردی ؟/؟ از این فاصله من نمی تونم خوب ببینم .که کیرت توی کسه یا کون . خطا نکرده باشی . تازه بهداشتی نیست .. اکرم خانوم همه چی رو زیر نظر داشت . سرمو که بالا کردم از اون بالا دیدم که عذرا خانوم از خونه خودشون همه چی رو زیر نظر داره . عجب گیری افتاده بودیم . جنده ها همچین مصیبتی ندارند که من داشتم . اکرم نمی دونست که عذرا داره نگاه می کنه . -ببین امان سیاست داشته باش . راه بیفت بریم طرف اتاق . این که درست نیست -آخه مامان ناراحت میشه . -من که با مامانت از دواج نکردم . تازه از این به بعد قراره هفته ای چند بار زنت بشم . آفرین پسر خوب . یه نگاه به اون بالا بنداز عذرا جون هم داره من و تو رو می بینه . این محرمه ؟/؟ خیلی گناه می کنی . حیفه اون جوون رعنا و رشید و با ایمان و یک بسیجی متدین و رزمنده جان بر کف بدنشو به یک نامحرم نشون بده . خیلی بده . تازه من زنتم اجازه نمیدم بهت . به چه حقی باید کیرتو یه نامحرم از اون بالا ببینه . اونو بردمش اتاق ولی حس کردم عمید داره جریانو می بینه . دررو از داخل قفل کردم . رفتیم توی اتاق خواب و در اونجا رو هم بستیم و حالا این رزمنده اسلام شجاعانه تر افتاد روی من . این بار کسمو هدف گرفت .. منم کسمو حرکتی داده گذاشتم رو دهنش .  کسمو روی صورت و لباش حرکت دادم تا یه آموزش کس لیسی درست و حسابی بهش داده باشم .. -عاطفه جون خوبه ؟/؟ راضی هستی ؟/؟ -آخخخخخخخ نمی دونی وقتی زن آدم از آدم راضی باشه چه ثوابی براش نوشته میشه . یه حس خوبی در من به وجود اومده بود . حس باز گشت به دوران جوانی . اون موقع که 20 سالم بود یه چهل ساله داشت منو می گایید حالا که چهل سالم شد ه بود واین سنو ردش کرده بودم یه کیر بیست ساله داشت تر تیب منو می داد . چه جالب . اصل خاصیت جا به جایی در ریاضیات . عاطفه عاطفه لذت ببر کیف کن . بی خیال پسرت بی خیال اون دو تا زن فضولی که اون دور و برت هستند .. طوری فریاد می زدم و کیر کیر می کردم که می دونستم همه دارن صدامو می شنون .. از تماس دستای امان با کونم لذت می بردم . سینه هامو به خوبی می خورد . با تنم ور می رفت .منو به آخر هوس رسونده بود . حس می کردم که دیگه نزدیکه ار ضا شم نمی دونم آیا متوجه شد که در حال ارگاسمم یا نه ولی همین جور حس می کردم که یه جریانی در بدنم به راه افتاده که داره طول ار گاسممو زیاد می کنه . در همین لحظات اونم نتونست یا نخواست جلوی ریزش آبشو بگیره . محکم کمرشو چسبیدم . من دیگه به عواقبش فکر نکردم . حس کردم که نیاز دارم . نیاز به این که آبشو توی کس تشنه ام خالی کنه .. . عمید پشت در اتاقمون بود و چند بار با دست به پشت در زد . مامان مامان بیا اینو اکرم خانوم داده . بیا میگه این لازمه .. . لعنتی چرا نمی ذاره ..ما حالمونو بکنیم . در اتاقو باز کرده خودمو کنار کشیدم تا سرمو ببینه و تن لختمو نبینه هر چند در محوطه و کنار استخر منو لخت دیده بود . دستشو دراز کرد و دو تا کاندوم دستش بود -اینو اکرم خانوم داده گفته بدمش به بابا امان واجبه حتما برای ایمنی لازمه .. نمی دونم چی شد که سرشو جلو تر آورد و آب کیر امان رو که از کسم در حال خالی شدن بود دید .. خیلی دلم واسش سوخت . -عزیزم اینو ازت می گیرم ولی به اکرم خانوم بگو دیگه خیلی دیر شده چون نوش دارو بعد از مرگ سهراب اومده . این بار واسه این که بیشتر بهش حال بدم تا از این صیغه های موقت در موقت داشته باشیم رفتم رو کیرش نشستم و سوراخ کونمو گذاشتم روش . یه سرویس  به این شیوه منو گایید و بعد هم اومد پشتم قرار گرفت و از این طرف هم حال کرد .. امان نه چاق بود و نه لاغر ولی باهاش حال می کردم . وقتی که این بار توی کونم خالی کرد در جا خودمو کنار کشیدم و کیرشو گذاشتم توی دهنم .. چقدر قیافه اش خوشگل شده بود وقتی که رفته بود توی خماری . در هر حال وقتی کارمون تموم شد عذرا و اکرم و عمید رو دیدیم که دارن کنار استخر با هم حرف می زنن . البته عمید داشت زار زار گریه می کرد و از بی پدری و از بی زنی و بی مادری می نالید . اکرم و عذرا هم همراه با عمید اشک می ریختند . عذرا بعدا برام تعریف کرد که عمید گفته که مامانش به جای این که به فکر اون باشه که حالا یه جوونه به گناه کشیده نشه اول رفته دنبال جور کردن واسه خودش . اون شب عمید باهام حرف نزد . حتی طبق عادت که خودشو به من می مالید و تو شلوار خیس می کرد این کارو نکرد . حتی جلوش سکس می گشتم اونو بغلش می زدم ولی انگار نه انگار . -من دیگه مادرت نیستم ؟/؟ -تو یک مادر هوسبازی . این حرف اون مث یه خنجری بود که به قلبم فرو رفته باشه . صبح روز بعد دیدم که اکرم و عذرا و امان در خونه مونو زدند . معلوم نبود این عذرا واسه چی خودشو نخود هر آش می کنه . دو تا زن منو کشیدن کنار و گفتند عمید پسر یتیمیه و یتیم نوازی در اسلام ثوابش زیاده . انگاری از دیروز به جیگرمون کارد کشیده باشن . اگه می تونستی هوای پسرتو هم داشته باشی خیلی خوب می شد . ما تصمیم گرفتیم واسه این که همه راضی باشند و دل  یتیمی نشکنه و پسر منم راضی باشه یه بر نامه سکس دو تا پسرا رو با تو پیاده کنیم .. -یعنی چه . یعنی من با دو تا پسر ؟/؟ امان پسر با ایمانیه . یعنی رضایت میده ؟/؟ آخه اون الان دوازده ساعت صیغه به سر اومده .. -دخترم ! (حالا تو نگو ما هم سن بودیم )عیبی نداره جای دور نمیره . رضایت بده پسرم برای این که قدم خیر برداره هر کاری می کنه . میشه حالا یه خطبه ای دوباره خوند وتو و امان رو صیغه کرد . تو و پسرت که محرم هستید . خود به خود همه چی حلال میشه . اگه یه غریبه می خواست بیاد و تو رو با امان شریک بشه حرام بود ولی حالا که پای پسرت در میونه عیبی نداره . نمی دونی چقدر دلم سوخت وقتی اون زار زار گریه می کرد . امان هم میگه هر چی عاطفه جون بگه من حرفی ندارم . -با پسرم هم حتما حرف زدین  -حسابی اون که با دمش داره گردومی شکنه . اصلا به روش نیاورده سیاستشو پیش تو نگه داشته . ولی میگه اگه مامان نخواد چی ؟/؟ اون و امان طوری رفیق شدن که امان میگه هر چی که تجربه کسب کرده در اختیارش میذاره .  خلاصه من و امان و عمید سه تایی مون تک و تنها شدیم . این بار دو تا زنو ردشون کردیم و از خونه بیرون فرستادیم . ولی می دونستم که عذرا اکرمو می بره خونه شون و از اون پنجره بالا ما رو زیر نظر می گیرن . با این حال گفتم به درک باشه . دیگه دو تا زن با هم جیک شده بودند و حلال  و حرام هم کنار رفته بود . و دیگه نامحرم و محرم رو کنار گذاشته بودند و به ثواب اخروی و یتیم نوازی فکر می کردند . وقتی من و دو تا پسرا کنار استخر تنها شدیم تعارفات شروع شد . امان : اول شما بفرمایید برادر .عمریه در کنار شما بوده واسه شما زحمت کشیده . ما در مقابل شما صاحب زن نیستیم . -بابا امان ! امکان نداره تا شما کیر جلو نذارین یعنی پا پیش نذارین قدمی بر دارم . اگه محبتهای شما نبود این مادر کجا بود که هوای منو داشته باشه -پسرهه بی نمک کاری نکن که بهت کس ندم ها . من کم به تو محبت کردم ؟/؟ این جوری جلو پسر مردم ویک بسیجی با ایمان آبرومو می بری ؟/؟ یه اشاره ای به کسم کرده گفتم من چقدر باید به خاطر این یه تیکه گوشت خجالت بکشم . رفتم طرف کیر پسرم و کف دستمو دورش حلقه زده گفتم شما مردا همش باید به فکر این باشین..؟/؟ امان : عمید اول برو از دل مادرت در بیار . رضایت اونو جلب کن . چون این کار ثوابش از همه چی بالاتره . تو که نباید دل مادرتو درد بیاری . بهشت زیر پای مادرانه . اون برات زحمت کشیده..عمید اومد منو بغلم زد و دو تایی مون به شدت گریه می کردیم . امان هم که خیلی احساساتی شده بود نتونست جلو گریه شو بگیره . پسرم که شرمنده اخلاق بسیجی جوانمرد شده بود خودشو انداخت توبغلش و گفت بابا امان نوکرتیم . کی میگه بسیجی بده . کی میگه بسیجی نامرده . ازبس این ضد انقلابیون منافق پشت سر شما شایعه پراکنی کردن ما هم دیگه باور کردیم . شرمنده ایم -دشمنت شر منده باشه .. از پسرا اجازه گرفته و رفتم سریع یه آرایش مختصری کردم و اومدم . دهن دو تایی شون از تعجب وا مونده بود ولی بازم به هم تعارف می کردند . -پسرا ایثار گری هم حدی داره منو که نباید فراموش کنین . کنار آب و سکوی استخر پسرمو رو زمین درازش کرده رو کیرش نشستم . از اون طرف امان کون پرست هم کردتوی کونم . واسه اولین بار بود که کیر عمید جانو توی کسم احساس می کردم . چه احساس خوب و قشنگی بود . از این که دیگه احساس ناراحتی نمی کنه خیلی خوشحال بودم . اون بالا اکرم و عذرا که از این نمایش فیلم هندی احساساتی شده بودند همچنان با دستمال در حال پاک کردن اشکهای خود بودند . -اووووووففففففف عمید عمید پسرم . چه کیییییییررررررررری .. کی این قدر بزرگ شده مادرت خبر نداشته .. واسه این که امان ناراحت نشه مجبور بودم از کیر اونم که توی کونم رفته تعریف کنم . ولی می دونستم که این بسیجی درک و شعورش خیلی بالاست . و از این که من از کیر پسرم تعریف کنم ناراحت نمیشه . -امان جون تند تر کونمو بکن . کیف کن . لذت ببر . دو تایی مقاومتشون زیاد شده بود . پسرم که به اندازه کافی از پشت شلوار در یه حالت شبه جق منو گاییده بود و این امان هم که دیروز هم خو دش هم منو سیر کرده بود . پیوند اتحاد ما سه تا لحظه به لحظه محکم تر می شد دو تایی شون دستاشونو گذاشته بودند رو سینه هام و منم دستامو گذاشته بودم رو دستای اونا . چه صحنه با شکوهی . از امان خواستم که کیرشو بذاره توی کسم . تا دو تا کیر با هم وارد کسم باشه و این دو تا کیر در اثر تماس با هم وحدت کلمه ای بین امان و عمید به وجود بیارن که نا گسستنی باشه .. -آخخخخخخخ پسرا پسرا بیشتر از خود سکس این محبتهای سکسی منو به هیجان میاره دوستتون دارم . اون بالا عذرا و اکرم چه سوتی می زدند . به هیجان اومده بودند از این که دو تا کیر رو توی یک کس می دیدند . با خودم گفتم هنوز کجاشو دیدین . این بار ازشون خواستم دوتایی بکنن توی کونم . به زحمت این کارو انجام دادند ولی دیگه حرکت نمی تونستن بکنن . -حالا بریم توی آب . منو بردن داخل آب . چه صفایی داشت . این بار امانو بغل کرده و کیرشو فرو کردم توی کسم و عمید هم از پشت کمرمو گرفته بود و کونمو می گایید . -آههههههه نهههههههه پسرا پسرا . باید ارضام کنین . دیگه طاقت ندارم . هوس دارم . یه بار ارضام کنین بعدا هر کاری دوست دارین انجام بدین . دوباره کنار استخر دراز کشیدم و پاهامو به دو طرف باز کردم . دو تا سر اومد طرف کسم .. با این که خیلی کیف می کردم و لذت می بردم ولی ازشون می خواستم که یکیشون رو کسم زوم کنه . امان اومد رو سینه هام و نوکشونو میک می زد . پسرم عمید هم کسمو می خورد .-عمید عزیزم کسسسسسسم کسسسسسسم دوباره کیر می خواد کیر کیر کیییییییییررررررررررر . پاهامو بازترش کرده و عمید کیرشو فرو کرد توی کسم .-امان جان یه دقیقه برو بپرس شوهر عذرا خانوم خونه نباشه .. چون هوس کرده بودم اون فضا رو بلرزونم .. چند لحظه بعد بر گشت و گفت نه اونا اون بالا تنهان و توی خونه کس دیگه ای نیست . فریاد زدنو شروع کردم تا سکس بیشتر بهم بچسبه .-آخخخخخخ عمید  کسسسسسسسسسسسسم کسسسسسسسسسسم کیییییییررررررت گازششششش بگیر بگیر .. جووووووووون .  شروع کرده بود به بوسیدن ملایم تمام بدنم و نوازش کردنم -آها آها آها خوبه خوبه ولم نکنین بچه ها ادامه بدین داره میاد داره میاد . آبم داره میاد . دارم حال می کنم . حال می کنم . حال می کنم . اوووووووففففففف اوووووووووففففففف دستمو رو سینه عمید گذاشته و با آخرین زورم چنگش می گرفتم .از هوس زیاد دلم می خواست سرمو بکوبونم به لبه های استخر .. -آههههههه آههههههههه داره می ریزه . عمید مامانتو سر حالش کردی . مال من ریخت . حالا یه کاری کن مال تو بریزه ..-اوووووخخخخخخ مامان مااااامااااااان کیرم کیرم . چه باحالی مامان چقدر مزه میده . کیف داره . همیشه بهم بده . پسر خوبی میشم . -بریز دیگه خالیش کن از تشنگی مردم .. -چقدر داغه -مامان اومد اومد اومد ..-عمید این همه پرش کیر داری ؟/؟ چقدر آب داری -این از برکت گاییدن مامانه دیگه.-زود باش کیرتو در آر بذار توی دهنم امان جان تو برو کیرتو بذار جای کیر عمید آبتو خالی کن توی کسم نترس کجا بود بار دار شم . عمید کیر خوش طعمشو فرو کرد توی دهنم و امان هم گاییدن کسمو شروع کرد . چه مزه ای می داد کیر خوردن و دو تایی کیر خوردن . کیر پسرمو تمیزش کردم و اون رفت سراغ لبام و بوسیدنم . امان هم توی کسم خالی کرد و کیرشو کشید بیرون و به طور خود کار همون کیر رو فرو کرد توی دهنم . لحظاتی  بعد دو تا پسرو صداشون زده گفتم و با انگشت به منی هایی که در حال بیرون ریختن و پس زده شدن از کسم بودند اشاره کرده و گفتم پسرا شما خیلی با محبتین . به هم دست دوستی و پدر و پسری و بهتره بگیم برادری دادین . ایثار گرین . اما این آب کیر رو می بینین اینا رفتن تو هم و یه اتحاد قشنگی رو به وجود آوردند . اتحاد از این که دو تا پسر غرور خودشونو زیر پا گذاشته تا نشون بدن که خود خواه نیستند . با ادغام آب کیرتون در داخل کس من یک پیوند خونی هم بین شما ایجاد گردیده . یهو دیدیم یه صداهایی از اون بالا میاد . انگاری که تظاهراتی شده باشه . عذرا خانوم و اکرم جان دو تایی  دستای مشت کرده شونو رو به آسمون گرفته شعار می دادند بسیجی ,عاطفه ,  عمید جان !پیوندتان مبارک ! ... پایان .. نویسنده .... ایرانی   

13 نظرات:

ایرانی گفت...


احمقانه ترین داستانی بود که در عمرم خونده بودم ! اما واقعی ترین داستان روز اجتماع و گواه حقیقت حماقت پسر ایرانی !!! پسر ایرانی که مشکلش این نیست که نمی فهممه ! درد پسر ایرانی اینه که فکر میکنه می فهمه !!!!

همه دخترها براش کس هستند ! پسر ایرانی که به سوراخ فابریک میگه عشق ! و با دست نخورده ازدواج میکنه !!!
پسر ایرانه که نمیتونه به دختره اوپن عشق بورزه و بااون ازدواج کنه !! چون می بینه که دست خوردست !!!
اما چون نمی تونه تشخیص بده که دختر ایرانی باکره چند بار از کون داده این براش ملاک دست نخورده ایست !!!
دختر ایرانی که خواهر دیگران رو به پیچوندن برادرش تشویق میکنه و می بره میکنه !!! نمیدونه همون موقع خواهرش پیچوندش و داره میده !!!

پسر ایرانی که خشمش تو زور بازوشه !!! چون از توان برابر عاجزه عشقش رو با کشیده ننشون میده !!!!
و ....... تنبیهش رو با درد کشیدن ......... به نظرم بهروز حداقل تاوان اون کشیده رو پرداخت کرده !!!
عحب خدا به کار اومده !!!

و دست آخر هنوز پسر ایرانی نفهمیده ...... نفهمیده !!!
هات داف از سایت لوتی در داستان سیزده طلسم شکن

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز هات داف گل در قسمت داستانهای پیوسته سکسی و سیزده طلسم شکن پیام داده ....هات داف گرامی خسته نباشی من ازت می پرسم کدوم داستان سکسی احمقانه نیست ؟ بازم به خودم امیدوار میشم که احمقانه ترینشو من نوشتم که یه سری از واقعیات اجتماعی رو بر زبون آوردی . دوست خوب من هرچی رو که نوشتی من کاملا یا تقریبا با تو هم عقیده ام یعنی واقعیات اجتماع ما هستند نباید باشند ولی هستند . البته اینو هم فراموش نکن زنهای خیانتکار هم زیاد داریم و من که خودم خلاف نیستم ولی بعضی ها رو می شناسم که با زنای شوهر دار رابطه دارن .نمی دونم چرا این قسمتو جا گذاشتی ؟ چیه همچین چیزی نیست ؟ من که حرفاتو باور کردم پس تو هم باور کن . شاید یکی از دلایلی که من در 14 سالگی عاشق شدم و پس از ده سال بدون کمترین خلافی عشق پاک من به بار نشست همین مشکلات اجتماعی بود که می خواستم از درون باهاشون مبارزه کنم . به این چند تا داستان سکسی نگاه نکن . بیشتر داستانهای سکسی رو یادم میره اصلا چیه . یه بار خلاصه خوندمش تا یادم بیاد چی نوشتم . ولی ندای عشق ..معراج عشق , عاطفه عشق , و این نوشته آخری عشق و ثروت و قلب اینهاست که نباید فراموش شن . این داستانها شاید یه جنبه سرگرمی و تفریح و تحریک موقت سکسی رو داشته باشند . ارزش اونو نداره که خودتو ناراحت کنی . آره دوست خوب من .. یه دوستی داشتم که دویست سیصد تا دوست دختر داشت یک دفعه نه .. به کبیر و صغیر و محارم و غیر محارم رحم نمی کرد ولی آن چنان تحت تاثیرش قرار دادم که به یکی دل بست و کارای بدشو ول کرد . ولی اون یکی رفت و با یکی دیگه ازدواج کرد و دوستم افسردگی گرفت . اصلا نمیشه رو چیزی حساب کرد . خود منم اعتقاد دارم در شرایط مساوی و عادلانه به دخترا میشه اعتماد بیشتری کرد . اگه یک زن عشقو با تمام وجودش حس کنه ..حس کنه که یکی هست که واسش تب کنه ..به خاطرش می میره . اون پسر هایی که چنین بیشرمانه و خود خواهانه فکر می کنند نباید اسم مرد روشون گذاشت . اونا نامردن . لذت عشقو نمی فهمن . اما همه دخترای باکره که گفتی چند بار ...میدن درست نیست . تو که از همه خبر نداری . اگه در میان 100 تا یه 99 تا یقین داشته باشی همون یک نفر را هم نباید قاطی ماجرا کنی . خب حرف زیاده . ممنونم از پیامت . منتظر پیامهای داغ تو هستم . راستی جسارتا پیام شما را در یه وبلاگ دیگه که مسئول مستقیمش من هستم منتشر کردم تا خواننده های ما هم با افکار و نظرات شما آشنا بشن . شاید با این گفته های منطقی من و شما عده ای بیدار شن . سپاسگزارم با احترام : ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم لاست لرد عزیز در داستان انتقام میسترس برام پیام داده ....لاست لرد جان عزیز و دوست داشتنی ! باور کن منم دوست دارم با فاصله کمتری این داستان رو آپ کنم ولی داستان خیلی زیاد شده . هر چی هم به خودم میگم از تعداد دنباله دار ها کم کنم زیاد می کنم . فعلا هفته ای یک بار می خوام منتشر کنم . سه چهار قسمت باید بگذره تا از یه سری حواشی و مقدمات رد شیم تازه برسیم به اون حال و هوای میسترس اسلیوی . البته من در این چند داستانی که در این مورد نوشتم نخواستم داستانو فقط منحصرش کنم به این که میستر یا میسترس فقط یه شلاق بگیره دستش و اسلیو خودشو بگیره به باد کتک . البته از اینا هم زیاد میذارم و سر جای خودش هست ولی اگه همراه با این یه سوژه و ماجرایی هم باشه که حتی مخالفین این گونه داستانها رو به طرف خودش بکشونه بد نیست . یعنی یک تیر و دو نشان . هرچند قصد داشتم از چند وقت دیگه این داستانو شروع کنم ولی می دونستم امیر حسین عزیز دیگه ریادی دلخور میشه . از تو هم بی نهایت ممنون و متشکرم . منتظر پیامهای داغ داغ بعدیت هستم . البته اگه وقت کردی و حوصله شو داشتی . با احترام : ایرانی

az4ever گفت...

چیزی ندارم بگم ؛فوق العاده بود عالی بود..احساسی ترین نوشته هایی بود که خوندم مجبورم کرد چند باریو از پای مانیتور بلند شم و برم یه آبی به دست و صورتم بزنم.
چه درس بزرگی داشت این داستان؛نمیدونم چرا کسه دیگه ای نظر نداد اما داداش بدون حرف نداشت.
تو این دنیا چی بهتر از خوشحال کردن دیگران وجود داره!میلیاردها میلیارد داشته باش اما چه فایده وقتی باعث خوشحالی دیگران نشه.
ایرانی دوست عزیزم ممنونم که پیشنهاد خوندن این داستانو بهم دادی
az4ever از سایت لوتی ..ذبل داستان عشق و ثروت وقلب

ایرانی گفت...

آره داداش گلم پاسخ من به پیام az4everنازنین در ذیل داستان عشق و ثروت و قلب.... az4everعزیزم ! نویسنده داستان زیبای فراموشی ! از این که وقت گرانبهایتو صرف مطالعه این اثر من کردی بی نهایت سپاسگزارم . احساس پاک و خالصانه ات را می ستایم و از خدا می خواهم به ما توان و اراده ای دهد که آن گونه باشیم یا بشویم که می گوییم یعنی حرف و عملمان یکی باشد . در هر حال به لطف و محبت آره داداش گل وسایر استادان و مسئولین پرتلاش همچون مهسای نازنین مدیر محترم داستانهای ادبی رمانهای زیادی از من در این بخش منتشر شده ..باسپاس مجدداز تو نویسنده محبوب و خوش قلم : ایرانی

نويد گفت...

سلام ايراني

اين داستان فكر كنم تكراري بود آره ؟؟
انگار قبلا خودت نوشته بودي .
ولي باز هم ممنون :)

اون نظري كه بالا نوشته شده بره خودته؟؟؟
(احمقانه ترین داستانی بود که در عمرم خونده بودم ! اما واقعی ترین داستان روز اجتماع و گواه.....)

ناشناس گفت...

داستانهات به درديك مشت جلقي بي خاصيت ميخوره.دست ازاين داستانهاي مامان وپسر يابسيجي وخانوادگي بردار.

ایرانی گفت...

با سلام خدمت نوید جان عزیز .. اون نظر بالا از من نیست از هات داف در سایت لوتی بوده بابت داستان بابت سیزده طلسم شکن . چون کپی کردم آوردم این ور یادم رفت از طرف اون بنویسم ولی در زیر پیام توضیح دادم . جوابشو در زیر من دادم . در واقع اون انتقاد هم ازمن نداشت از جامعه می نالید . از مردان می نالید . منم محترمانه جوابشو دادم و اینو هم خواستم بهش نشون بدم که من از انتقاد بیمی ندارم و منطقی بر خورد می کنم به شرطی که محترمانه باشه .. این داستان تکراری نبود . خودم حس کردم شبیه اونو نوشتم . دلفین عزیز چند بار به طور مشابه یک داستانی رو ازم خواست و منم هرچی بهش گفتم انگار شبیه اونو قبلا نوشتم این داستانها مشابه شده بازم علاقه داشت به این داستان منم انجام وظیفه کردم .ولی داستان جدیده . حرکات بسیج بازی شبیه قبلی ها شده . می تونی نظرات ماجراهای مامان زبل 40 رو بخونی کاملا مشخصه که من اونجا چی گفتم . ولی دیگه سعی می کنم به این سبک خیلی خیلی کم بنویسم .شاد و پیروز باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

دوست ناشناس گلم این داستانها رو بعضی ها دوست دارند .. داستانهای سکسی این قدر ارزش نداره براش بحث کنی . همون قدر که تو برام قابل احترامی ..هستند عده ای که بار ها و بار ها تقاضای این داستانو ازم کردن و من بعد ار 4 ماه داستان درخواستی اونا رو نوشتم هنر نکردم .به ذیل داستان ماجراهای مامان زبل 40 و تقاضای آن توجه کن . تازه من طوری نوشتم که عیب زیادی نداشته باشه . خب دیگه احترام به شما عزیزانه دیگه . این داستانها رو ولش . نفس عمل رو بچسب . باور کن من از خدامه این داستانها رو ول کنم . برم متن هایی رو بنویسم مثل زاینده رود می خندد .. باید از دلفین عزیزم معذرت هم بخوام که دیر شده . ممنونم از تماست دوست خوب من ....ایرانی

ناشناس گفت...

نه اصلا اينطوري نيست توكل داستانت گير دادي به مزخرفات به دادم برس شيطان .نمونش زياده سعي كن داستان جالب نزديك به واقعيت سكسي بنويس نه اينكه به درخواست يك مشت جلقي توجه كني اينطوري ارزش نويسندگيت پايين ميادمن مخالف داستان سكسي نيستم اما واقعا بااين چرنديات ذهن جوانامسموم ميشنداين خودترويج سكس خانوادگي توسط نويسنده اي كه ادعا ميكندبراي دل دوستان وقت ميگذاردمينويسدنه عزيزجوان تازه بالغ حشري با اين چرنديات تحريك ميشه دم دستش براي سكس غيرخواهرومادرش كس ديگه اي نيست.واقعاتاسف داردبنيان خانوادهها ضعيف سست ميشود.سكسي بنويس اماتا حال داستاني به سبك ميتراوآرش نوشتي.هركي به هركي باافتخار ميگي قهرمان داستان خواهرديگرش واردداسان شده.ممنون سپاسگذارم.

ایرانی گفت...

دوست خوب آشنا همان طور که دهها بار گفته ام داستان سکسی یعنی داستان سکسی . از نظر من داستان سکسی ها نه خود سکس .. داستان سکسی زن و شوهر و دوست دختر و دوست پسر و مادر و پسر و پدر و دختر و....غیره و ذالک هیچ تفاوتی با هم ندارد . اگر قرار بر بیمار شدن و بودن روانهاست هر روانی که بخواهد وابسته به این داستانها باشد بیمار است . حال این سکس اروتیک باشد هارد سکس باشد میسترس اسلیوی باشد تمام آنها اثر تحریک گنندگی موقت دارد . شاید طنز هم باشد . یکی از روحانیون در منطقه ای در آن واحد با چند زن طرف شد خب یعنی این ها را به داستان کشیدن یعنی دور از واقعیت نوشتن ؟/؟ تمام سکس ها تخیل است و من اگه بخوام توضیح بدم میشه برای صدمین بار . شاید بعدا جند تا از پاسخ های گذشته ام را کپی کنم بذارم . هیچ فرفی نداره تو سکس زن و شوهری بنویسی یا پدر و دختری . سکس سکسه .. بد یعنی بد ..و من همیشه این را خواهم گفت .چون زن و شوهر و دوست پسر و دختر و همه برای خود احترام دارند . بسیار اشتباه خواهد بود که بگوییم چون مادر مقدس است داستان فانتزی او را ننویسیم و از سکس دوست دختر پسر بگوییم . یکنواخت می شود . به نظر من شما در گوناگونی داستانها آن داستانهایی را که می پسندید بخوانید . اتفاقا من شیوه بسیار جالبی را انتخاب کرده ام خود را اسیر داستانهای متفرقه کرده ام تا بالاخره هر کسی در میان این سی تا داستان دو تایش را بپسندد همان کافیست . نعوذ بالله زبانم لال ما که از خدا بالاتر نیستیم . به او ایراد می گیرند به من که بنده ناچیزش هستم که دیگه جای خود دارد . همین دیروز یه بنده خدایی می گفت ولش کن حرف اونایی رو که میگن از سکس با مامان ننویس . اتفاقا بیشترین طرفدار را داستانهای سکس پسر با مامان دارد . ولی ترجیح می دهم در این زمینه تصمیم گیرنده خودم باشم و تعدیل بنمایم . همه شما برایم ارزش دارید و داستانهای سکسی ارزش ندارند . قابلیت ندارند . به خدا اگه به خاطر دوستان نبود و یه خورده شل بودن خودم تعطیلش می کردم عاشقانه و ادبی می نوشتم . از نوشتن همه داستانهای سکسی ذاتا خوشم نمیاد . همه شون باعث عذاب وجدانند . هیچ فرقی هم نمی کنه .. اون جوان بالغی که میاد این سایتها با هر داستانی تحریک میشه . برایت آرزوی موفقیت کرده و امید وارم من و شرایطم را درک کنی . یا همه یا هیچکس ..چون سکس نویسی در هر شرایطی منفور و زشت است ولی حالا گیر افتادیم دیگه . افکار و خلاقیت و عشق در زاینده رود می خندد وجود داره . در عشق و ثروت و قلب وجود داره .. در معراج و ندای عشق و عاطفه عشق وجود داره .. این خالی بندیهای پدر و دختر و مادر و پسر دیگه همه می دونن خالی بندی و مشتی توهمه .. به جای بحث کردن در این مورد بیایید در مورد متن فریاد ندا بحث کنیم که هر سطر اونو میشه تو ضیح داد چی بوده .. اونجا که به ندا میگم تو معشوقه معشوق و محبوبه محبوب گردیدی . ..معشوقه و محبوبه نداست . معشوق و محبوب خداست . .. موسیقی و سادگی کلام ..ترکیب واژه ها ..موازنه در نثر .. احساس در عبارت ..در همین چهار تا کلمه ساده خدا وند این توانایی رو به من داده ..البته تا مدتی محبوب رو معبود نوشته بودم که بعد یهو محبوب رو ترجیح دادم . هزاران مطلب از این دست وجود داره ..یا مثلا در مقاله زاینده رود اونجا که میگم زاینده رود با چشمانی خشک اشک می ریختی و با دیدگانی تر می خندی یا می خندیدی ..اصلا نمی دونم کسی به سادگی و تضاد زیبای این عبارت فکر کرده ؟ زاینده رود خشک بود .. چشم خشک و آدم خشک که گریه نمی کنه حالا پر آب شده و می تونه گریه کنه ولی از ته دلش می خنده .. اشک اولی به معنای ناراحتی بوده و ایهام به اون داشته و خندیدن با چشمانی تر یعنی رسیدن به خواسته و مراد ..به آب زندگی و حیات بخشی .. هر جمله اشو می تونم تفسیر کنم وگرنه یه مشت داستان تخیلی سکسی نا کجا آبادی که ارزششو نداره . در هر حال باز هم همه مدل داستان خواهم نوشت دوستتان دارم ...ایرانی

نويد گفت...

داستانها يا فيلمهاي سكس با مامان و عمه و زندايي و خاله و لزبين و شيميل هايي كه با دختران سكس دارن بيشترين طرفدار و بينندرو دارن ؛ هم توو ايران و هم توو كشورهايه ديگه .

اگه دوستان يه كم سرچ كنن توو سايت هاي سكسي متوجه ميشن .

من هميشه فكر ميكردم ايرانيا جق ميزنن يا فيلم سوپر ميبينن ؛ ولي توو سايت بي بي سي يه گزارشي بود كه نوشته بود اكثر پسرهاي بين 18 تا 24 سال در يكي از شهرهاي انگليس فكر كنم لندن بود دقيقا يادم نمياد در هفته حدوده 30 ساعت فيلم سكسي نگاه ميكنن !!!!!!

با بعضي هاشونم مصاحبه كرده بودن فكر كنم هنوزم گزارشه توو بي بي سي باشه .

ايراني هرچي كه دوست داري بنويس . اينجور نظرها رو هم پاك كن ؛ از اين نظرها و ادمها توو شهواني پره .
به همه ي داستان ها هم ايراد ميگرن و فحش ميدن .
نميدونم دنباله چي هستن انگار يكي به زور اوردتشون توو اين سايتها . من خودم نه به مادرم نگاه چپ دارم و نه به خواهرم ؛ ولي اين كه يه نفر داستانه سكسه مادر يا خواهرشو مينويسه چنان لذت و هيجاني بهم ميده كه انگار دارم واقعا سكس ميكنم :D


راستي من تازه متوجه اتفاق زاینده رود شدم و مقاله رو تازه خوندم خيلي كار خوب و قشنگي كردي كه بلافاصله اين مقاله رو نوشتي ممنون ايرانيي :-))

ایرانی گفت...

نوید جان خیلی خیلی ازت ممنونم که با نوشته های گرم و دلگرم کننده ات بازم انگیزه منو برای ادامه راه و نوشتن داستان بیشتر کردی . هیچ انسانی نویسنده ای یا هر کسی که هر کاری می کنه نباید انتظار داشته باشه که کار هاش بی عیب باشه . حتی اگه عالی هم باشه بازم سلیقه ها فرق می کنه . مثلا من از قصه ها و داستانهای غم انگیز خوشم نمیاد . حتی اگه بهترین داستانهای دنیا باشه .یعنی اگه خوشمم بیاد اعصابم خرد میشه بخونم . البته این هفته یعنی دو روز دیگه یک داستان عاشقانه غم انگیز منتشر می کنم شاید برای تنوع ویک واقع نگری از آدمایی که می تونن به هم برسند اما چگونه ..اسم این داستان هست می خواهم با تو بمیرم .البته این مربوط میشه به عشقی خالص .. سکسی رو هنوز وقت نکردم بنویسم . من هم مثل تو همچین احساسی در مورد داستانها دارم . البته داستان شی میل را از 13 روز دیگه ادامه خواهم داد . من در این داستان علاوه بر دختر و شی میل دیگه از مرد هم استفاده خواهم کرد که هم تنوع داشته باشه . یعنی شی میل با دختر شی میل با شی میل و شی میل با مرد و مرد با شی میل ..من نظرات مخالف رو به چند دلیل پاک نمی کنم . چون آدما همه برای من محترمند حتی اگه با نظرشون مخالف باشم .. بعد این که اعتماد به نفسم زیاده که بتونم جوابشونو بدم و همیشه هم میدم .. خیلی راحت هم میگم هر آدمی ضعف داره اگه ویکتور هوگو می خواست امروز بیاد و این جور داستان بنویسه و به این سرعت و حجم و در عرض چند مدت یه کوه داستان بنویسه دیگه اسمی ازش نبود و خیلی پایین تر از امروز من قرار می گرفت . از طرفی راجع به هر نوشته ام خیلی راحت می تونم نقد و بررسی کنم . هر داستانی رو .. خیلی راحت می تونم بگم نقطه ضعف و مثبت داستانم کجاست . به راحتی آب خوردن .. حالا اگه تفسیر نمی کنم هم به خاطر فرصتشه هم به خاطر این که چون رو ندای عشق تفسیر کردم دلم می خواد تک بمونه ولی شاید یه روز حداقل بقیه آثار غیر سکسی و حتی سکسی رو هم نقدی براش نوشتم . کاری که ندیدم کسی انجام بده . طوری اشکال خودمو می گیرم که حتی بهانه جویان هم به عقلشون نرسه بنابراین واهمه ای از انتقاد ندارم . حالا چراعیبها رو حلشون نمی کنم اون دیگه به خاطر وقت و فرصت و اینه که دیگه باید به داستانهای زیادی رسید و این عیبها لای داستانهای سکسی محو میشن و اگه هم نشن اون ارزش و نما رو ندارن داستانهای سکسی هم اون ارزش و قابلیتشو نداره که این قدر سرش چونه بزنیم ... متشکرم که متن زاینده رود رو خوندی . امیدوارم که یه فکری به حالش بکنند و دوباره خشکش نکنند . بی نهایت ممنون و متشکر و سپاسگزارم نوید جان همچنان به نوشتن سکس با محارم ادامه خواهم داد و داستانهای متفرقه هم خواهم نوشت . بادرود بسیار ...ایرانی

 

ابزار وبمستر