رامین حس کرد کیرش خیلی داغ شده .. خیلی آروم کیرشو رو قسمت بالای کس برق انداخته حرکت می داد .. ویدا : منو ببوس . چرا این قدر زود لباتو از لبای من جدا می کنی ؟
رامین : من خیلی خوشم میاد . نمی تونم جلوشو بگیرم . ابم می خواد بیاد .
-اییییییی اییییششششش .. به همین زودی ؟
کیر رامین به قسمت بالای کس ویدا چسبیده سرش نزدیک نافش شده بود دیگه نتونست جلوی ریزش آبو بگیره -آخخخخخ خیلی خوشم اومد ویدا ..
-ریختی رو شکمم . ایرادی نداره . فقط یادت باشه رامین .. من دارم از قرص استفاده می کنم که تو راحت باشی .. تا دو سال هم بچه دار نمیشیم . حال و حوصله بچه داری رو هم ندارم . می خوام یه خورده با هم حال کنیم . زندگی کنیم و بگردیم . البته اگه تو بخوای .
- راستش منم دل و دماغ این کارا رو ندارم .
-می خواستی اونو ببری سر کار ؟
رامین خنده اش گرفته بود . ویدا هم خندید .
-پسر بگیر با اون دستمال رو شکممو پاک کن . اصلا تحمل نداری . یه خورده به خودت فشار بیار.
-چیکار کنم ویدا ما مردا که مث شما زنا نیستیم .
-باشه قبول می کنم .. چیکار کنم که دوستت دارم . حوصله منو سر می بری . ولی با همه اینا دوستت دارم و می دونم که میشه رو تو حساب کرد . من که فکر کنم این سی سال خد مت تو رو همش باید به انتظار روزی باشم که بشی مدیر کل بانک و مرد شماره یک اون تا دیگه دنبال جاه طلبی نباشی .
-فعلا که یک کار مند ساده ام .
-و یک بی بخار که هنوز اون راهی رو که باید باز کنه باز نکرده و همش لفتش میده . فقط صبح که از خواب پا شدی نری سر کار . سه روز مرخصی داری ها . حواست باشه .
-یعنی من این قدر خنگم ؟
-نه فدات شم من کی همچین حرفی زدم ؟
این بار رامین سفت و سخت ویدا رو در آغوش کشید و لباشو رو لباش گذاشت ..
-آهههههههه رامین زود باش . خسته ام کردی ..
رامین که کیرش با یه بار انزال شل شده بود و کس آکبند زنش هم با سوراخ تنگ و کوچیکش نیاز به فشاری قوی داشت کیرشو در دست گرفته و سرشو به کس ویدا فشار داد . ویدا با این که از این سبک کار خوشش نمیومد ولی دیگه خسته شده بود . می خواست هر چه زود تر از این قسمت کار رد شه و وارد دنیایی شه که بتونه به اوج لذت برسه ولی هنوز شوهرشو خیلی شل و در ابتدای راه می دید . تنها دلخوشی اون می تونست این باشه که همه اینا در اثر بی تجربگی رامینه و اون اولین و تنها زن زندگیشه .
-آخخخخخخ آروم تر .. داره میره ..
بازم سر کیر رامین وارد کس ویدا شذه بود .
-حس می کنی رامین ؟
-آره اینو قبلا هم گفته بودی . تنگی کس تو رو حس می کنم .
-خیلی بی احساسی . بگو . هوستو نشون بده .. الان مردای زیادی آرزوشونه که ازدواج کنن و به این جای کار برسن ..
-اینو فراموش نکن که زنای زیادی هم دلشون می خواد که به این قسمت کار برسن .
-دیوونه . هر چی که من میگم در جا جوابشو تحویلم می دی . بجنب .. بیشتر فشارش بده .. حس می کنم بازم کیرت سفت تر شده . داره مثل اولش میشه .
-ویدا ! چه طوره . درد داری ؟
-نه نهههههه خوشم میاد .
رامین سرعت حرکت کیرشو در کس زنش زیاد تر کرده بود .
-بکشش بیرون ببینم چه جوره ؟
-می سوزه ؟
-یه کمی .. نمی دونم چرا این جوری شدم .
-هول نکن . استرس نداشته باش .
-نه .. خوشم میاد .. دارم می سوزم .. ولی یه سنگینی و خیسی خاصی رو در کسم حس می کنم .
-باشه الان می کشمش بیرون تا اونو حسش کنی و ببینی که چه جوریه .. کار به کجا کشیده ..
-بوش در اومده .. بکش بیرون ..
رامین کیرشو کشید بیرون .. دور و بر کس همسرشو سرخ و خونین می دید .
-چیه پسر احساس غرور می کنی ؟ مثلا که چی ؟ ! خودت رو کشتی تا تونستی رد شی . میگم اگه می خواستی آدم بکشی خیلی راحت تر کارت رو تموم می کردی ..
رامین کس ویدا رو پاکش کرد . برای دقایقی استراحت کردند .. مرد حس می کرد اون شور و حال اولیه رو نداره . فکرش بود پیش پرونده های وامی که به خونه آورده بود و قولهایی که به صاحبان این پرونده ها و متقاضیان تسهیلات داده بود . می دونست که این فکر و حرکاتش اشتباهه . اون یه کار مند تازه کار نبود ولی حس می کرد که این روزا ممکنه به علت نقل و انتقالات چند پست خالی پیدا شده و اون با نشون دادن درایت خودش بتونه یکی از این پستها رو به دست بیاره ..
-آهای رامین حواست کجاست . بهت میگم دیگه به اون صورت سوزش ندارم . کیرت رو می خوام ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر