ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فراموشی 13

عمو اینا یه 2 ,3 روزی موندنو بعد رفتن اما سارا موند آخه دانشگاه هفته دیگه شروع میشد قرارم شد بش شهرو یاد بدم تو این چند روز.خودمم خوشحال بودم از بودن سارا .
-علیییییی
-ها ها چی شده کسی چیزیش شده?!
-نه حوصلم سر رفت پاشو دیگه
-یا خدا!سارا اول صبحی اینجوری بیدارم کردی که بگی حوصلت سر رفته?!بابا تخم کردم که نمیگی سکته کنم?!
-بادمجون بم آفت نداره
-عجب رویی هم داری,یکی طلبت.حالا بپر بیرون میخوام بخوابم.
-علیی?!لوس نشو دیگه.خودم تنها میرم بیرونا.
-باشه برو منو چه!
-پس غیرتت کجا رفته?!
-اونجور که تو منو از خواب بیدار کردی غیرتم الان تقریبا رفته تو کونم.
-بی ادب  بیشعور,واقعا که؛ایشش
دیگه جوابشو ندادم سرمو کردم تو متکا گرفتم خوابیدم.
چشمامو وا کردم یه نیگا به ساعت انداختم!اوه 12:30 بود چقد خوابیده بودم سابقه نداشت.
رفتم دستشویی و سر و صورتو یه آبی زدم .
صدای کسی نمیومد یهو چشم افتاد به سارا
-به سلام دختر عمو بقیه کجان?!
جوابی نداد,فک کنم قهر باشه هه
-سارا?! دختر عموی خوشگل?!
جواب بده نیست انگار
-هوی چرا جواب نمیدی
سارا-ها?چیه!من دیگه با تو کاری ندارم !
-من بات کار دارم.
سارا-غلط کردی
-حالا بقیه کجان?!
سارا-زن عمو و محمد رفتن مدرسش جلسه داشتن غذاتم رو گازه برو کوفت کن.
-بد اخلاق
به به غذای مورد علاقم زرشک پلو.2تا بشقابی زدم تو بدن که صدای گوشیم درومد.
-بله!
پدرام-سلام داداش چطوری?
-فدات روزی چند بار حال میپرسی تو!
-خایمالیش به تو نیومده.میگم که علی!
-جانم?
-علییی(با ناز)
-هوم!
-علیرضااااا!
-کیر خر,خب باز کن گالرو دیگه کیر اسبو علی
-آها حالا شد,راستش با سمیرا دعوام شده میشه بش بزنگی آشتیمون بدی!
-باز چه گندی زدی پدرام?
-هیچی جان تو
-جون عمت مثه آدم بگو چیکار کردی!
-راستش به یکی از دوستاش شماره دادم فهمید
-کس خل نفهم حقته بات قهر باشه دختره به این خوبی و خوشگلی با تو ی کیره خر دوسته دیگه چی میخوای!
-خودم میدونم جان داداش آخرین دفعه بود
-اون که بله.باشه حالا بش زنگ میزنم غروب باش قرار میزارم همون کافه خودمون زمانش معلوم شد بت میگم
-نوکرتم علی حرف نداری داداش
-عر عر من دیگه برم
-باشه علی پس منتظرم بای
-بای
گوشیو قطع کردم گذاشتم رو اپن
-چقد با ادب با دوستانتون حرف میزنید شما
-عجب خانوم شما که تا 2مین پیش میگفتی با من دیگه کاری نداری حالا فال گوش منم ایستادی!
-برو بابا صدات بلند بود به من چه؛حالا کی بود!
-رفیقم بود با جی افش بحثش شده گفت آشتیشون بدم
-حتما دوستاتم مثه خودتن
-دلتم بخواد
یهو به ذهنم رسید سارا رو هم غروب همراه خودم ببرم
-راستی سارا توأم با من میای!
-کجا علی!
-آشتی کنون دوستم دیگه اسمش پدرامه
-هوم!باشه میام ببینم با کیا میگردی
-مگه زنمی تو!
-من غلط کنم
-تو که نداری بخوای بکنی
-باز نفهم شدی!
همینجور یه بند تو سر و کله هم زدیم تا بابام اومد و بعدشم مامان اینا اومدن.

نویسنده : (ali2agh (az4ever..... نقل از : سایت لوتی

7 نظرات:

ایرانی گفت...


آره داداش نازنین سهراب جان هم در داستان هوس اینترنتی نظرشو اعلام کرده ...سهراب عزیز و دوست داشتنی و نازنین . سال نو رو بهت تبریک میگم خوشحالم که این داستانها نظرتو جلب کرده و به من افتخار داده اونا رو مطالعه می کنی . این داستانها رو نویسنده ای می نویسه که در اصل عشقش به عشقی نویسیه . عشقش به دوستان خوبی مثل شماست که امیدوارم بعضی از دوستان ؟! بذارن این دوستیها پا بر جا بمونه . مطالب غیر سکسی و عاشقونه رو هم می تونی در بخش خاطرات و داستانهای ادبی مطالعه کنی که به نظرم خیلی فنی تر و قابل تامل تر نوشته شده . از پیشنهاد ارزنده ات هم بی نهایت سپاسگزارم . شاید در قسمتهای آینده از آن استفاده کردم ولی فعلا به خاطر تنوع بخشیدن به داستان فضا را تا حدودی عوض کرده طناز رابا آن غرور همیشگی اش به یک مهمانی دوستانه خانوادگی همکاران مهرداد می کشانم و در آن جا ماجراهای خاصی را به وجود می آورم . همیشه و برای همه هم گفته و باز هم می گویم به خاطر شماست که می نویسم و به خاطر شماست که بعضی از دوستان ؟!راتحمل می کنم چون در جامعه ای زندگی می کنم که نه شهرت آن به کار می آید و نه می توان بهره ای مالی داشت . وشما عزیزان و دوستی با شما نازنینان از هر سودی برایم سود مند تر است . امیدوارم بعضی از دوستان ؟! ارزش این دوستیها را درک کرده که بایدزمینه برای این رفاقت های لوتی منشانه فراهم باشد .وگرنه چه من باشم چه نباشم لوتی هست . قبل از من بوده و بعد از من هم خواهد بود ..... پس امیدوارم شما عزیزان به بخش داستانهای و خاطرات ادبی هم سری بزنید . چون داستانهای سکسی همه جا هست و به نظر من آنچه که این سایت را از بقیه وبلاگها مجزا می سازد محتوای غنی بخش ادبی آن است خود من سهم بسیار اندکی در آن بخش به نام دل نوشته های ایرانی و چند داستان جداگانه درتاپیکهای دیگرهمان بخش را دارم اما مطالب و نوشته ها و آثار بسیارغنی از دوستان و نویسندگان بزرگ در آن قسمت به چشم می خورد که من تاسف می خورم که چرا دوستان در آن قسمت نظر نمی دهند . خود من فرصتشو نداشتم و ندارم وگرنه همه شو واو به واو می خوندم .برای تو آرزوی موفقیت در هر زمینه ای را داشته منتظر پیامهای گرم بعدیت هستم . با احترام : ایرانی

جمعه ۵ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۳۰:۰۰ (GMT+

ایرانی گفت...


آره داداش خوبم جوانمرد نازنین در داستان هوس اینترنتی پیام داده ...جوانمرد جان ممنونم ازت .. پیامهای جوانمردانه و لوتی منشانه ات دلگرمم می کنه . شاد و پیروز باشی ....ایرانی

جمعه ۵ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۰۲:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز آزد فور اور گرامی در داستان آبی عشق پیام داده ... آزد فور اور نازنین من چند ساعت قبل از پاسخ شما قسمت 12 و 13 داستان فراموشی را با استناد به هر دو نام منتشرکردم و روزی حداقل دو قسمت از اونو میذارم . بازم برات آرزوی موفقیت می کنم خیلی دلم می خواد بیشتر باهات حرف بزنم و بگم که چقدر خوشحالم که دوباره شروع به نوشتن کردی و حرفایی در این مورد ولی از ذقایقی دیگه به مدت هفت هشت ساعتی رو دور و بر کامپیوتر نیستم . در هر حال امید وارم در تمام کارهای زندگیت مثل نویسندگی موفق باشی و حالا بقیه حرفا برای بعد . روز خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز خسته نباشی من یه هفت هشت ساعتی رو شاید نباشم .. ممکنه یه نیم ساعتی انتشار داستان شب به تاخیر بیفته . به خاطر همه تلاشهایی که می کنی ازت ممنونم . موفق باشی ...ایرانی

m گفت...

با درود
بعضی از پیام ها را بعلت اینکه دوستان فکر می کنند بنده حقیر نویسنده ی این داستان های زیبا هستم بدون هیچگونه ویرایش ( خطاب آره داداش ..... ) منتشر می کنم .
سعی من هم بر اینه که در اولین فرصت هایی که پیش میاد هم داستان ها را و هم نظرات را به سایت لوتی منتقل کنم امیدوارم اگر کاستی در این امر هست دوستان به بزگواری و مهربانی خود مرا مورد بخشش خود قرار دهند و نیز میدانم که دوستان عزیزی همچون سهراب گل بسیارند که نه تنها نظر نمیدهند بلکه حتی عضو انجمن هم نیستند امـــــــــــــا پیگیر مطالب بکر و ناب شما دوست و استاد ارجمندم هستند .
امیدوارم همیشه تنت به طبیبان بی نیاز و دلت خرم باشه .

دوستت دارم : آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم اولا به خاطر همه زحماتی که می کشی ازت ممنونم و ارزش کار تو حتی بیشتر از کار یک نویسنده می باشد . من و تو نداریم و دوستی بادوست صادقی چون تو برام افتخاریه . با وجود همه مشکلات باز هم با نهایت جدیت به من و دوستان و این مجموعه توجه داشته این از هر چیزی مهم تر است کهد خالصانه خود را وقف دوستان و دوستیها می نمایی . در هر حال هر کسی مشکلات و مسائل خاص مربوط به خودش را داشته با این همه من احساس می کنم که تو شب و روز در کنار این مجموعه و دوستانی . برای تو عزیز که بی ریا تلاش می کنی و برای سهراب خان و سهراب های نازنین آرزوی بهترین ها را داشته حتی برای دوستانی ؟!که دوست ندارند این دوستی ها را ببینند دعای خیر می کنم . دوستشان دارم تا که شاید خود و دوستانشان را صمیمانه دوست بدارند . با درود بر تو و همه دست اندرکاران این مجموعه با هر اندیشه و احساسی . دلهای شما پر عشق و محبت باد . شاد و خندان باشید ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم آزد فور اور در قسمت بحث درخصوص داستانهای سکسی برام پیام گذاشته ... az4ever مهربان و با احساس ! خسته نباشی . شما که استاد مایی یا ساده تر بگم تو که استاد منی . خیلی حرفا دارم ولی الان با اجازه برم چند تا داستان بنویسم . در هر حال تو که همه فن حریفی و من چیزی ندارم که بخوام در خدمت تو نازنینم باشم ولی فقط اگه زیاد نظر ندادن دلگیر نشو . دلیل نمیشه که به داستانهای زیبایت اهمیت نمی دهند . خیلی ها این داستانها رو پیگیری می کنند . بعضی ها می ترسن نظر بدن . بعضی ها تنبلی شون میاد . بعضی ها جسارتا نمی دونن چی بنویسن یا عادت به نوشتن ندارند . ولی دست همونایی هم که باهات همراهی می کنند درد نکنه .مثلا داستان فقط یک مرد حاوی پیامهای خاصیه علاوه بر این که نوعی تخیل درش به کار رفته و می خواد از قدرت بر تر آریا بگه یه روند خاصی رو باید طی کنه . در این داستان حتی یک بمب خبری هم ترکوندم ولی یا هیشکی متوجه نشده یا اونو شوخی فرض کردن یا به دلایلی نمی خوان در موردش بحث کنند حالا بگذریم ..یه داستانیه که خیلی خیلی کم براش نظر دادن . چند روز پیش که یه قسمتش جا موند یکی درجا اشاره کرد که آقا اینو جا گذاشتی .. پس نشون میده که به این داستانها هم توجه میشه چگونه نوشتن , به چگونه خواندن و چگونه تمرین کردن و چگونه احساس کردن و اندیشیدن بر می گردد . ولی آنچه که مهم تر از همه اینهاست این است که در عرصه رقابت ها با اعتماد به نفس به خود و آگاهی به تواناییهای خود با تمام وجود از موفقیتهای دیگران شاد مان گردی . در درجه اول به این فکر کن که در چه جایگاهی هستی و برای موفقیت بیشتر چه باید بکنی . من اینو موقع تقلب دادن در امتحانات آخر ترم های دانشگاه به خوبی حس کردم . هفت هشت نفر دور و برم می نشستند بدون هیچ گدا بازی و حسادتی به اونا تقلب می دادم . حتی یه بار یکی که از خودش هیچی ننوشته بود وهمه رو من بهش رسونده بودم ازمن بیشتر شد .معلوم نبود استاد ورقه رو چه جوری تصحیح کرده . حسرت هم نخوردم . ولی حتی خدا در این کار نادرست بازم دوستم داشت و شاگرد اول می شدم .چون حسد و غرور رواز خودم دور کرده بودم . سعی کن با آدمهای حسود و مغرور به مهربانی رفتار کنی و مسیر حرکت خود را از یاد نبری . اگر از اصلاحشان نا امید شدی آن وقت از ایشان دوری کن و آن قدر اعتماد به نفس و قدرت خود را بالا ببر که نیش آنان برایت نوش گردد . فرصت و مدت زمان فراغت خودت را در نظر بگیر و بنویس . من یه خورده شلوغش کردم ولی تو فعلا به کیفیت بیشتر توجه کن تا کمیت . دست گرمت را می فشارم و باز هم با تمام وجود برای تو موفق , آرزوی موفقیت بیشتری می کنم . بخوان , بیندیش وبنویس . پاینده باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر