ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مامان و زندایی 17

ماهرخ جون تو محشری محشری محشری .. آخخخخخخخ باور کن .. باور کن عزیز در زندگیم هیچوقت تا به این اندازه حال نکرده بودم . هر وقت به اوج می رسم فکر می کنم که این بهترین حال کردن من بوده ولی حالا فرق می کنه . حالا می تونم به جرات بگم تو بهترین طرف سکسی من از روز اول زندگیم تا حالا هستی . چه مرد و چه زن تو از همه شون جلو زدی .. نمی دونم چرا می خوام بازم با تو باشم . می تونی درکم کنی ماهرخ ؟/؟ -آره گلی جون . چون خودم همین حس لطیف و قشنگو دارم . سرمو گذاشتم لای پاهاش و دویاره زبونمو گذاشتم رو کوسش و خیلی آروم میکش می زدم .  به نرمی و با تمام حس و وجودم .  روی زمین دراز کشیده و پاهامونو لای پاهای هم گذاشته دستامونو دور هم حلقه زدیم . -عزیزم چقدر دلم می خواد به همین صورت تا صبح توی بغلت حال کنم . حال کنم و لذت ببرم . لذت و عشق . لز شاید خیلی وقتا بیشتر از سکس با یه مرد به آدم حال بده . شاید تو حس کنی که به یه مرد نیاز شدیدی داری . ولی یه زن بیشتر می تونه درکت کنه . چون می دونه که تنت و روانت چی می خواد . حرفای گلی و آهنگ صداش و اون تواضعش خیلی آرومم می کرد . سرمو رو سینه هاش قرار داده و اون نوازشم می کرد . دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرمو داد بالا . یه بار دیگه منو بوسید . با توجه به این که هر دو مون یه بار ار گاسم شده بودیم و ار گاسم شدن در لز کمی سخت تره می دونستیم که فقط باید حال کنیم و دیگه به فکر اوج گرفتن نباشیم . چند تا زن دور ما رو گرفته بودند . -ببینم اگه دوست دارین بریم یه آخوند بیاریم شما دو تا رو به عقد هم در بیارن . مامان و ثریا و پروین و زن دایی بودند . اینو ثریا خانوم گفته بود . از جامون پا شدیم .. گلی : خیلی حال داد ببینم به شما خوش گذشت ؟/؟ مامان : خیلی زیاد خیلی واسه همینه که گفتیم یه خورده استراحت کنیم و بقیه رو ببینیم و لذت ببریم . پروین : اگه بقیه  بیفتن رو ما چیکار کنیم ؟/؟ -ثریا : هیچی می ذاریم هر کاری که دلشون می خواد انجام بدن . مثلا من الان دلم می خواد یه خورده با ماهرخ جونم ور برم . از اون دور می دیدم که چه جوری به گلی جون حال می دادی . مهسا : ببینم ثریا جون تو که به اندازه کافی حال کردی . -ولی نمی دونی که حال کردن با یه دختر تازه نفس و جوون چه حالی میده . -می تونی با پروین جون حال کنی . -با اون به اندازه کافی وقت و بی وقت هر وقت باباش خونه نیست حال می کنم . حالا دلم خورده به ماهرخ جون . توی ذوق آدم که نمی زنن . اومد کنار من و در حالی که با نوک سینه هام ور می رفت و عشوه می ریخت گفت این طور نیست ماهرخ جون ؟/؟ ببینم  دوست داری یه خورده سر حالت کنم ؟/؟ خستگیتو در کنم ؟/؟ بقیه رفتند که یه دوری بزنن و من و ثریا رو با هم تنها گذاشتند . دلم می خواست  منم باهاشون می رفتم . کمی خسته بودم . ولی چاره ای نبود . باید با این وضعیت کنار میومدم . ثریا جون هم اندام درشت و هوس انگیزی داشت . ولی اون لحظه من اشباع شده بودم . با این حال رو زمین دراز کشیدم و  سر به سوی آسمون دراز کرده به ستاره ها نگاه می کردم . ثریا جون پاهامو به دو سمت بازشون کرد و دهنشو گذاشت رو کوسم . چوچوله مو می ذاشت بین دو تا لباش و اونو به سمت پایین می کشید و ولشون می کرد . اوووووخخخخخ چقدر با حال و حرفه ای این کارو انجام می داد . داشت خوابم می کرد . ولی دلم می خواست به این کارش ادامه بده . خیلی زود تونست دلمو به دست بیاره  ورامم کنه . حالا با چشایی نیمه باز به ستاره ها نگاه می کردم . پاهامو ماساژ می داد ولی دهنشو از رو کسم بر نداشته بود . با موهای سرش بازی کرده سرشو بیشتر به طرف کسم فشار می دادم . از جاش بلند شد و با مالش سینه و بوسیدن من به کارش ادامه داد . هر لحظه بیشتر از لحظه قبل خوشم میومد ولی با خودم فکر می کردم که اون  من و گلی رو با هم دیده که من چه جوری به خانوم دکتر حال دادم شاید این انتظارو از من داره که بهش لذت بدم . بهتره که این قدر خود خواه نباشم . واسه همین وقتی که لباشو گذاشت رو لبام منم با هیجان و لذت بوسیدمش و با حرارتی که فکرشو نمی کردم به این زودی به تنم و زیر و روی پوستم برگرده بدنشو غرق نوازش و مالش کردم . خنکی مطبوعی فضا رو فرا گرفته بود . از جام پا شده ثریا جونو یه پهلوش کرده پای چپمو گذاشتم لای پاش و تا اونجایی که می شد پامو درازش کردم و رو کمرش قرار دادم -ثریا جون دردت میاد ؟/؟ -نه فوق العاده لذت می برم . بی نهایت خوشم میاد . کوس من و کس اون به هم چسبیدند و دوتایی شون رو هم قرار گرفته بودند .  کسمو روی کس ثریا جون حرکت می دادم . -آههههههه دختر دختر .. تو واسه هر بازی یه آسی داری . یه چیزی رو می کنی . خوب می دونستی که حالا به چی نیاز دارم و چه جوری حال بدی . همراه با حرکت کس من روی کس اون اونم باهام همکاری می کرد .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر