ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 50

بهترین سالهای جوانی خودمو تنها با دخترم و در اون خونه کلنگی می گذروندم . دوستان که چه عرض کنم همکارای زیادی پیدا کرده بودم . یواش یواش تجربه من زیاد تر می شد . دیگه مثل روزای اول هیجان و هوسی نداشتم . شاید هر یه ماه در میون اگه یه کیر کلفتی می دیدم که باهام مدارا می کنه به هیجان میومدم و ازش لذت می بردم و اونم باید خودمو می کشتم تا به ار گاسم برسم .روزایی بود که من و نیلوفر از ترس حمله موشکی همدیگه رو بغل می زدیم . اون فقط منو داشت . گریه می کرد . نمی دونست مردن چیه . من به خاطر اون ناراحت بودم .یه مدت سر و صدای حملات موشکی خوابیده بود و دوباره از نو شروع شد . نیلوفر من کلاس اولشو تموم کرده بود که اونایی که جنگو ادامه داده بودند دستور داده بودند که جنگ تموم شه . جام زهر سرکشیده شد و تا اثر کنه دو سالی طول کشید . یعنی از سال 66 تا 68بازم می شد یه جورایی زندگی کرد . گوشه و کنار دزد وجود داشت ولی یه سری دزدایی که سرشونو مثل کبک کرده بودند زیر برف از 68 به بعد ماهیت پلید خودشونو نشون دادند . منم دیگه علاوه بر کاسبی می دونستم قاپ بعضی مردا رو چه طور بدزدم . هر چند اونا هم می دونستن اهل حالم . تابستون سال 68 بود و نیلوفر من کلاس دوم خودشو تموم کرده بود . قربونش برم خیلی خوشگل شده بود . هم شبیه من بود و هم باباش . هنوز سرد و گرم روزگارو نچشیده بود و من باید یه جورایی باید به فکر این دختر و آینده اش می بودم . یه مختصر پولی جمع آوری کرده بودم . خوب دور و بر خودم گشتم تا ببینم با کدوم رئیس بانک راحت تر میشه کنار اومد . کدومشون بیشتر اهل حال هستند . نزدیکی خونه مون یه بانکی رو که رئیسشو هیز تر و خوش تیپ تر دیده بودم انتخاب کردم . اسمش بود کمال . همون اول یه چراغ سبز بهش نشون دادم . اون موقع یکصد هزار تومن وام تعمیرات مسکن می دادند . قسطش هم ماهی حدود سه هزار تومن بود . می خواستم این پولو واسه دخترم بذارم کنار . خاطرم جمع باشه . -آقای رئیس من شوهرندارم و به این پول نیاز مندم -ببخشید خانوم پس قسطشو می خواین چطور پرداخت کنین -خب درسته شوهرم ازم جدا شده رفته امریکا چون من همسر دومش بودم و به هر حال نمی شد که منو نگه داشته باشه . ولی نفقه می فرسته هزینه دخترشو میده .. خواهش می کنم . با یه لبخند و یه چشمک کارو تموم کردم . خودش اومد ارزیابی . عشق به یکصد هزار تومن داشت منو دیوونه می کرد . کمال با این که خیلی چشم چرون و هوس باز بود ولی خیلی مرد بود . مرد از این نظر که با مرام بود . دلسوز بود . البته اون زنم داشت و از این نظر نسبت به زنش نامرد بود . اون درست ده سال ازم بزرگتر بود . من 28 بودم و اون سی و هشت ولی کمتر نشون می داد . حتی بابت ارزیابی هم ازم پولی نگرفت . حال و هوای خونه منو که دید دلش واسم سوخت -ببینم خیلی سخته بی پدری بچه بزرگ کردن . -من هم مامانشم و هم باباش . اون روزی که واسه ارزیابی اومد صبح بود . یه روز گرم تابستون . من نیلوفرو گذاشته بودم کتابخونه یا همون کانون پرورش فکری تا یه خورده مطالعه متفرقه در حد و اندازه های خودش داشته باشه . دلم می خواست فکرش باز شه . هر روز این کارو نمی کردم . ولی اون روز بیشتر به خاطر این که یه حالی به این رئیس داده باشم این کارو انجام دادم . دلم می خواست صحبت در مورد تنهایی من ادامه داشته باشه .. دو تا از دگمه های بلوزمو باز کرده و سینه های بی سوتینو انداختم تو دیدش . سینه هام اون شادابی گذشته رو نداشت . یه خورده داشت شل می شد . کبودی دورش زیاد شده بود . هر چند نمی ذاشتم مردایی که باهام حال می کنن نوکشو و خودشو زیاد میک بزنن و تو چنگشون بگیرن ولی همه شون حرف گوش کن نبودند . بعضی ها هم به زور این کارو می کردند و موارد ی هم بود که من از بس به هوس میومدم خودم از اونا می خواستم که سینه هامو بخورن . از اینا شاید ماهی یه بار اتفاق می افتاد . در هر حال اون روز من و اون هردومون به مرادمون رسیدیم . هردومون دوست داشتیم اغفال شیم . .گذاشتم که سینه هامو بخوره . نمی شد نذاشت اگه این کارو می کردم شاید می فهمید که من یک زن بد کاره هستم . مثل بیشتر مردای عاشق پیشه با بوسه شروع کرد . دلش می خواست که من لذت ببرم . بهم حال بده .کاری کنه که دوست دختر یا دوست زن اختصاصی اون بشم . منم واسه وام و این کاراش دیگه مجبور بودم به سازش برقصم . وقتی سینه هامو  میک می زد و دستشم همون موقع گذاشت لای پام و کوس خیس شده امو تو چنگش گرفت دیگه از حال رفتم . شوق و ذوق پول و وام هوسمو زیاد کرده بود . بیشتر از کمال واسه رفتن به روی تخت عجله داشتم . اونم مدام به ساعتش نگاه می کرد . هم دوست داشت باهام حال کنه و هم این که فقط به معاونش سپرده بود که  یکی دو ساعتی کار داره و اگه مرکز متوجه می شد که اونا رو در جریان نذاشته شاید توبیخش می کردند . ولی وقتی کیرشو گذاشتم تو دهنم دیگه همه این استرسها رو فراموش کرد و اعصابش آروم گرفت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم خسته نباشی همه داستانها رو خوندم عالی بودن مرسی
راستی داداشم یه داستان سکس خانوادگی هم بنویس که مثلا پسره واسه مامانش یفرو میاره یا مامانه واسه پسرش یا دختره برای باباش ویا باباش واسه دختره کلاسکس خانوادگی که تو خونشون مهمونیهای سکسی میگیرن باهم سکس میکنن با غریبه ها سکس میکنن از اینجور داستانها البته داداشم ادامه دار باشه دمت گرم

ایرانی گفت...

با سلام خدمت داداش دلفین گلم . ممنونم از پیشنهادت . البته در حال حاضر که نمیشه داستانی رو اضافه کرد و تازه اتوبوس هوس رو بعد از یک سال درخواست شروع کردم ولی حتما برای چند ماه آینده یه داستانی در این مورد می نویسم البته یه چند تا داستان به در خواست خودم هم دارم که یک تنوعی بشه .. مثلا قصد دارم داستان فقط یک مرد را در سی قسمت دیگه تموم کنم تازه میشه حدود سه ماه ونیم دیگه و اون جانشینشو تعیین کردم به اسم پسران طلایی .. حدود دوماه دیگه هم داستان خانم مهندس تموم میشه جانشین اونو از یک سال پیش تعیین کردم به نام شیطون بلا .. یه سری داستانهایی هست به عنوان مامان بخش بر چهار ..بابا بخش بر چهار ..که حتی مامان بخش بر چهار یک قسمتشو نوشتم ولی چون نمی تونم و نمی رسم ادامه ندادم .یک داستان در ذهنمه به نام من دو تا دارم که اگه بتونم خوب بنویسم تا حالا سوژه شو در جایی ندیدم که اینم وقت نمیشه .و چندین داستان ابتکاری دیگه . .این داستانهایی رو هم که الان هست اکثر اوقات اصلا معلوم نیست چه جوری می نویسم .خیلی از داستانها کیفیتش پایین اومده و من میگم امروزه رو تموم شه دفعه بعد بهتر می نویسم به نظرم بهتره تا این داستانها تموم نشده و یک تنوعی و جانی دوباره به این داستانهاو مجموعه مطالب ندادم به داستانهای دیگه فکر نکنم . حتی یک داستان غیر سکسی در ذهنم دارم به اسم آقای رئیس جمهور که البته خاطرات یک رئیس جمهور خارجیه به ایران خودمون کار ندارم البته زاییده ذهن خودمه نمیشه که نوشت یعنی وقت نمیشه ..دیگه با این همه سوژه فراموش شده ابتکاری خیلی بعید می دونم که به موقع بتونم درخصوص سایر درخواستها انجام وظیفه بکنم . یه داستان عاشقانه سکسیه که یکی حدود چندین ماهه ازم خواسته اونو نمی دونم چیکارش کنم . .. حالا موندم با این پیشنهاد قشنگ تو چیکار کنم . جز این که بگم دستت درد نکنه که همیشه با منی و به فکر تنوع بخشیدن به داستانهای این مجموعه ای . واقعا دستت درد نکنه شب خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

درمورد داستان فقط یک مرد این نکته رو اصلاح کنم که چهل قسمت دیگه تمومش می کنم نه سی تا . شب خوش ....ایرانی

 

ابزار وبمستر