ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرا ببخش خواهرم 10

اون همونجا دراز کشیده بود و به کیرم نگاه می کرد . نخواستم ازش بپرسم که چی می خوای . نمی خواستم که تحریکش کنم که  واقعیتو به یادش بیاد . شاید اون در جستجوی لذتی بود که فطرتش اونو به اون سمت کشونده بود . لذتی که در همه موجودات وجود داره .  و من ار اونجایی که اون لذت و آرامشو بهش داده بودم بازم این خواسته شو در من جستجو می کرد این که بتونم تامینش کنم . حالا من باید چیکار می کردم . اون که دردش گرفته بود . اون که سخت کون می داد و شایدم هنوز به خاطر کونی که دیشب داده بود و در واقع من گرفته بودم کون درد داشته باشه . من و اونم که هیشکدوم تجربه فرو رفتن کیر توی کسو نداشتیم و نداریم . دستمو گذاشتم زیر کمرش تا باهاش در یه حالت قائمه حال کنم ولی اون انگار از دراز کش خوشش میومد همونی که شب گذشته بهش حال داده بود . متوجه شدم که اون هنوزم یک بیمار سخته . دیگه روش دراز کشیدم . کیرمو گذاشتم لاپاش . خیسی کسش کیرمو داغ کرده بود . و من این کیر رو از بالا به پایین روخط کس فرشته طوری می کشیدم که  با دو طرف لبه های داخلی یا داخل لبه در تماس باشه و با یه فشاری که به چوچوله اش میاره به طرف بالا حرکت کنه . چشاشو بازم بسته بود . فدات شم آبجی . یعنی تو نمی دونی که این کار من بده ؟/؟ که این جوری خودتو  تسلیم من کردی ؟/؟ بمیرم برات .. داداش بدت بمیره .. این بار وقتی لبامو گذاشتم رو لباش اون  چند حرکت از خودش نشون داد . خیلی خفبف . اولش حس کردم که اشتباه متوجه شدم ولی بعد بازم واسه چند ثانیه لباشو رو لبام حرکت می داد . دوست داشت این کارو بکنه . شاید می خواست خوشحالم کنه . شایدم اونو به عنوان نوعی حس و لذت عشق و هوس پذیرفته بود .  سر کیرمو گذاشته بودم بین دو لبه کسش .  قسمت بالای بدنمو بالاتر آورده لبام از رو لباش بر داشته شد . عصبیش کرده بودم .. دستامو گذاشتم رو سینه هاش تا این که آروم ترش کردم . کیرم شق شده بود . داغ داغ شده بودم . هوس سر تاپامو سوزونده بود . دیشب عذاب وجدان شدیدی داشتم ولی امروز اون حس خیلی کم شده بود . شاید به این دلیل که خواهرمو در حد و اندازه و توانایی خودش حشری می دیدم . وسوسه شده بودم .  اون که خیلی مشکل بود حالش خوب شه ولی اگه بعدا خوب شه .. اگه ... فرخ بذار بره .. بذار کیرت راه کسو پیدا کنه و بره . بذار خواهرت و خود تو تا می تونین حال کنین . اون نیاز توست و تو نیاز اونی . تصمیممو گرفته بودم . اون نباید رنگ سرخ خونو می دید . من باید اونو می کردم . اگرم  یه وقتی هوشیاری خودشو به دست می آورد و یه چیزایی یادش میومد نباید  متوجه می شد که این من بودم که دختری اونو گرفتم . در این شرایط بکارت چه به دردش می خورد . فشارمو وارد کردم . کیر من راهشو یواش یواش پیدا کرد .. با حرکت اول و شروع لذت این احساس رو هم داشتم که دارم  یه نیزه ای در قلبم فرو می کنم . هنوز تردید داشتم ولی بازم یه فشار دیگه ای آوردم . به روز های بعدی که باهاش داشتم فکر می کردم . به روز های پر التهاب . روز هایی که من و خواهرم در آغوش هم باشیم .  پیمان عشق و خون و هوس ببندیم . پیوندی نشات گرفته از عقل و فطرتمون .. کیرمو بازم به طرف جلو فرستادم .  چه تنگ و چسبون بود . فکر نمی کردم تا این حد کیف داشته باشه . خواهرم کاملا چشاشو بسته بود . تسلیم من و تسلیم عشق شده بود . آره وقتی لباشو رو لبام حرکت داد حس کردم اونم می تونه . ولی اگه اونم مث من بود مث من فکر می کرد بازم قبول می کرد که عاشقم باشه ؟/؟ قبول می کرد که تن لختشو در اختیارم قرار بده ؟/؟کیرمو کردم توی کسش .. جوووووون رفته بود . دیگه کار تموم شده بود . نصف کیرمو توی کس تنگش فرو کرده بودم . اون یه لحظه به طرف عقب رفت . چشاشو باز کرد و یه فریادی کشید ولی سرعت گاییدنمو کم کردم تا اگه احیانا سوزشی داره کمتر اونو حسش کنه . کف دستمو گذاشته بودم روی کس فرشته .. اون دهنشو باز می کرد و گاهی ناله هایی شبیه به زوزه رو از خودش بیرون می داد . اون حرفایی رو که دوست داشتم به فرشته ام بگم در قلبم در وجودم بر زبون می آوردم .. فرشته من لذت ببر لذت ببر .. شاید که همین تو رو به آرامش برسونه . شاید همین دوای درد هات باشه .. دوستت دارم خواهر قشنگ و دوست داشتنی من .. سرمو به طرف کس خم کردم . چیزی مشخص نبود .مجبور شدم کیرمو بکشم بیرون . روش خون نشسته بود ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت عزیزان ..از اونجایی که امروز مشکل سخت افزاری داشتم نتونستم قسمتهای بیشتری از این داستانو که در واقع به حساب تک قسمتی منتشرش کرده بودم بنویسم . سعی می کنم چند قسمت دیگه شو تا 3 روز آینده آماده کنم و داستان زن نامرئی رو هم نرسیدم واسه این ساعت آماده کنم که اونم برای 4 روز بعد منتشر می کنم .با درود : ایرانی

ناشناس گفت...

سلام استاد
قسمت بود که من بعد از مدت ها، با این داستان قشنگ، کامنت بزارم و از زحمات شما تقدیر و تشکر کنم.

ایرانی گفت...

برای من افتخاریه که وجود دوستان و عزیزان با فرهنگ و نمونه ای چون شما رو در کنار خودم احساس کنم . افتخاری که به من انگیزه میده . شاد و تندرست باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر