ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دوست دخترم 14

شام مفصلی واسش تدارک دیده بودم .  اون قسمت از قضیه که مربوط به خودم می شد سبب می شد که دلبستگی  خاصی نسبت به اون داشته باشم ولی اون باید اینو می پذیرفت که حساب من از حساب دخترم جداست . به جای این که لیدا واسم دلبری کنه تا شامو خوردیم فوری یکی از اون فیلمهای لز رو که از قبل آماده کرده بودم واسش گذاشتم . می دونستم که اون باید عظش و هیجانی بیشتر از من داشته باشه .من این چند روزی رو چند بار با همسرم بودم هر چند چنگی به دل نمی زد ولی از هیچی بهتر بود . شاید لیدا هم یه دوست دختر دیگه داشت ولی تقریبا می دونستم این طور نیست . مادرش مراقبش بود و اونم مثل من دلش واسش جوش می زد و اون و شعله می خواستند حسابی اینجا رو به آتیش بکشند . ولی  دختر بیچاره ام تجربه اش زیاد نبود و خوب شد که به دام نیفتاد و مادرش افتاد به تله .  هم خنده ام گرفته بود و هم دلم واسه  دخترم می سوخت . نیمه بر هنه شده بودم .  خودم ازبوی تنم لذت می بردم .  هوس این به سرم زده بود که خودمو بکنم . لیدا اومد نزدیک  من .  -ببینم عزیز تو چرا بیکار وایسادی ؟/؟ دستمو گذاشتم رو صورتش و گفتم تو هم خیلی خوشگل شدی . ببینم این یه هفته ای که شیطون گولت نزد؟/؟ -وقتی فرشته ای مث شما باشه واسه چی شیطون گولم بزنه ؟/؟ -اوخ من فدات شم . تو خودت فرشته ای دخترم . .. دو تایی مون می دونستیم که یکی از یکی زبون باز تریم و اون چه ما رو به هم پیوند میده رفاقت و صفا و صمیمیت نیست . بلکه نوعی کس خل بازیه .  اونم دست کمی از من نداشت . وقتی برهنه اش کردم اصلا دلم نمیومد شورت و سوتینشو که یه حالت توری و بدن نما یعنی کس و کون و سینه نما رو داشت از تنش در بیارم .  اول لبامو گذاشتم رو سوتینش . به رنگ سفید  با تو ر هایی که سینه های خوشگلشو خوشگل تر کرده بود . دیگه نخواستم به هیچی فکر کنم . فقط  به سینه های لیدا فکر می کردم و این که در اون لحظات اون عشقمه . دوستش دارم و باید تا اونجایی که می تونم رضایتشو جلب کنم که هم خودم سر حال شم و هم این که یه حالی به اون بدم . این بار چون می دونست واسه چی اومده اینجا خودشو به شکل بهتر و هوس انگیز تری آراسته کرده بود . اول من زیر دراز کشیدم تا به رسم بزرگی و کوچیکی اون حال دادن اصلی رو شروع کنه   ولی با همه اینها دو تایی مون با هم به پر و پای هم می پیچیدیم . ولی همون اول من وا رفتم . بی حس شدم  . طورب که خودمو به اون دختر سپردم . اون لبای کوچولوشو که رو لبام گذاشت و حرکات موجی و شناوری رو روی کس و داخلش حس می کردم متوجه شدم که بی جهت نبوده که یک هفته رو در انتظارش بودم .  سوتینمو که خودم در آورده بودم . ولی اون شورتمو خیلی فرز و با هوس از پاهام کشید بیرون . ازم فاصله گرفت و در جهت عکس من دراز کشید . نمی دونستم  که می خواد چیکار کنه ولی می دونستم هر کاری کنه لذت منو با خودش داره . اون هر لحظه یک حالت و حرکت نویی داشت . این بار کف پای  خوشگلشو گذاشته بود روی کسم و اونو مثل کف دست روی کس حرکت می داد . -اووووووخخخخخخ جون جون جون  .. بکن . بکن ..  جون تو اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟/؟..لیدا منو سوزوندی . اووووووهههههه نهههههههه نهههههههه یه چیزی باید بره توش .. لیدا می دونی که باید چیکارم کنی . می دونی که باید چیکارش کنی . انگشتای پاشو توی کسم حرکت می داد . اول شست پا و بعد چند تا دیگه رو فرو کرد توی کسم و هر چند لحظه در میون انگشتارو درشون می آورد و با کف و قسمت بالای کف پا روی کسم می کشید . چشامو نمی تونستم باز کنم . -لیدا لیدااااااااااا -چی می خوای شهناز جون -تو رررررررررررو .. یه پهلو کن تا منم پامو بکشم روی کست . -نههههههه اون وقت منم دلم خیلی چیزا می خواد -ولی این جوری می تونی خیلی حال کنی . تا بخوای خیلی چیزا بخوای رسیدی به آخر خواستنی هات . دلم واسش سوخت . اون یک دختر بود . خیلی سخته واسه یه دختر که  بدون گاییده شدن و عبور از مرز کس به نهایت عشق و حال برسه . همیشه حس می کنه به آخر خط نرسیده . بازم یه نیازی درش هست . سعی کردم واسه لحظاتی خودمو فراموش کنم . همون جوری که فراموش کرده بودم که اون با شهناز من احتمالا چیکار کرده .  بلند شده پاهای لیدا رو انداختم رو شونه هام . با کف دستم کسشو مالوندم و بعد اونو خوابوندم . چاره ای نمونده بود جز این که کس کوچولو و نازشو میکش بزنم .. با خودم عهد بسته بودم نا اونو ارضاش نکرده دست از سرش ورندارم -وووووووییییییی وووووویییییی ماااااامااااااان .. شهناز جون .. نههههههه نهههههههه یواش یواش یواشتر . اون هرچی می گفت یواش تر من تند ترش می کردم . دوست  داشتم که همچنان در حال اوج باشه پس از این که لذتش کامل شد بیاد سراغ من . شارژشه و حسابی شارژم کنه . قلق منو داشت . هر قدر هم که خیسی های کس این دختر رو می خوردم بازم تمومی نداشت . پاهاشو از انتها دور کمرم قفل کرده بود و منم تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش و طوری که دردش نگیره باهاش ور می رفتم . خیلی دلم می خواستم یه دستمو می ذاشتم رو کسم ولی الان وقتش بود که چهار دستی به این دختر می رسیدی . بازم دوران نوجوونی خودمو به یاد آوردم و این که باید چه جوری با این دختر رفتار کنم . پاهاش شل شده بود و از دو طرف شونه هام  یواش یواش افتاد روی تخت . صورتمو به صورتش نزدیک کردم . گذاشتم یه دو دقیقه ای به حال خودش باشه .. و بعد با نوازش و بوسه  خواستم که لذتشو کامل کنم . چند دقیقه ای رو توی خماری موند .. وقتی چشاشو باز کرد اولین چیزی که گفت این بود که شهناز جون باید منو ببخشی . .. اون به این دلیل عذر خواهی می کرد که دست از حال دادن به من بر داشته بود .. -عزیزم دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره .  با این حرفم خواستم متوجه دوچیزش کنم هم این که ایرادی نداره و هم این که حالا که ارضا شدی تو هم می تونی  بهم حال بدی . ولی خب بیشتر وقتا عمل لز به این صورته که دو تایی شروع می کنن ولی یکی سکان عملیاتو به دست می گیره و تا آخرش میره و بعد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر