ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 55

-حق با توست جمشید . باشه باشه . هر چی تو بگی . هر چی تو بگی گوش می کنم . گوش می کنم . گوش می کنم . اگه دوست داری تنبیهم کن .. شلاقم بزن . شلاقو از بالا فرو کن توی سوراخم .. توی کسسسسسم .. کسسسسسسم .. یه دستمو محکم فشار می دادم به لوله سیفون و یه دست دیگه ام هم رو دیوار بود .. -اوووووووففففففف جمشید محکم تر .. -یواش تر .. کیرمو می کشم بیرون و خودمم میرم بیرون .. حالا اون داشت واسه ما دور می گرفت و ناز می کرد . حق با اون بود .  عادت کرده بودم . عادت کرده بودم به خوردن کیر تازه . به تنوع . به حال کردن . چهار تا پسر توی خونه چه کیفی می تونست داشته باشه . هیجان اون چهار تا کیر منو بیشتر سر حالم می کرد و نمی دونستم با این لذتها چیکار کنم . تنها نگرانی من این بود که نکنه پسرا در پی من باشن . همه چی رو می تونستن تصور کنن جز این که در این فضای پایین و جای دنج و دستشویی ته پارکینگ وسیع در حال کس دادن باشم . با هر ضربه ای که جمشید به ته کسم می زد هر لحظه فکر می کردم که آبم می خواد بریزه . ولی خیلی لذت می بردم . .. چه مزه ای میده .. از وقتی که وارد این فاز شده بودم و عشق و حال کردن رو شروع کرده همچنان پریود بودم ولی دیگه اون سرخی سابق رو کیر نمی نشست . دیگه هم خیالم نبود که مردا از بوی خون چندششون میشه یا نه . خودشون که داشتند حال می کردند . من چرا بی خود لی لی به لالاشون بذارم . خودشون که کشته مرده کس منن و حتی خون کس منو لیس می زنن . -جمشید خوبه همین جوری خوبه .. در همین لحظه صدای در دستشویی بغلی اومد . ظاهرا یه زنی هم بود که بوی عطرش اون فضا رو تضمین کرده بود .. دیگه خود به خود دو تایی مون ساکت شده بودیم . شدت ضربات کیر جمشید هم کمتر شده  . من کونمو با یه حرکتای رو به عقب رو کیرش تنظیم می کردم . دستشو گرفتم و انگشت درازه شو به سمت سوراخ کونم هدایت کردم .. این جوری کیف بیشتری به من می داد طوری به دیوار پرس شده بودم که  کاشی ها به سینه هام فشار می آورد و اونم واسه خودش یه حال دیگه ای داشت . خیلی خوشم میومد .. اون با همین کارش تونست سریع تر ار گاسمم کنه .. خیلی آروم بهش گفتم که حالا می تونه بریزه توی کسم .. کیرشو فرستاد تا ته کسم و به همون صورت نگه  داشت و تمام کیرش رفته بود توی کسم . بیضه هاشو روی کونم حس می کردم . و پرشهای نرم کیرشو که  منی هاشومی ریخت توی کسم . چشامو بسته بودم تا در اوج هوس  نهایت لذتو ببرم . متوجهش کردم که فعلا کیرشو نکشه بیرون  .اون بغل دستی هم دیگه قضای حاجتش تموم شده رفته بود بیرون و ما دیگه راحت می تونستیم حرف بزنیم .  از کیفم که یه گوشه ای آویزوونش کردم دستمالی بر داشته و دادم به دستش .. حالا دیگه کیرشو بیرون کشید و تمیزم کرد .. -نههههههه داری چیکار می کنی دیرمون شده .. خواهش می کنم . پسرام پدرمو در میارن ولی اون سر کیرشو چسبونده بود به کونم .. -دلمو نشکن ار غوان .اگه من این کونو نکنم هر شب خوابشو می بینم که چرا فرصت به این خوبی از دستم رفته . -یواشتر یواشتر اگه جرم بدی من چه جوری برم دستشویی . این چه کیریه که هر چی آب پس میده انگاری قوی تر و سفت تر و شق تر میشه -خب معلومه چرا واسه این که خشک میشه .. با هم خندیدیم . دردم میومد . همون جور خشک کرده بود توی کونم . به خودم فشار می آوردم و تحمل می کردم که اون حالشو بکنه . دیگه چاره چی بود . جناب دلش می خواست و تا این جای کار بهش حال دادم و بی انصافی بود اگه نمی خواستم بازم بهش حال بدم . خب دیگه چیکار می شد کرد . یه دستی رو که رو سینه و یه دست دیگه ای رو که رو کسم قرار داده بود بر داشت و دو تا دستاشو گذاشت رو قاچای کونم . -ارغوان دلم واسه این کون تنگ میشه . من نمی تونم امشب با هاش خدا حافظی کنم -پسر خوبی باش و به حق خودت قانع باش . من که نمی تونم دقیقه ثانیه زیر کیر تو باشم . ولی چقدر خوشم میاد این جوری با قاچای کونم بازی می کنی و بهش حال میدی و لذت می برم . از این بهتر نمیشه . خیلی مزه میده جاااااااااان . نمی دونم چی بگم . فدات شم . نمی دونم به خاطر درد زیاد بود یا این که سوراخ کونم جا باز کرده که دیگه احساس دردی نداشتم. فقط لذت کون دادن بود و دوست داشتم کیرش بیشتر فرو بره توی کونم . سرمو بر گردوندم طرفش .. -آها .. بیا لب لب لبتو بیار .. می خوام گازش بگیرم و خونشو بمکم .. .. راستی پسر از خون کسم چه خبر .. -من که خون ندیدم . همش کون بود و جون .. -فدای جونت . بیار اون لبتو .. لبای جمشید که رفت رو لبام یک بار دیگه زیر سوراخ کون  و دور کسم یه حس آتیشی داشتم .. -ببینم می تونی می کشی ؟/؟ داری که یه چند قطره ای هم توی کونم خالی کنی ؟/؟ خیلی به خودش فشار می آورد . شیره شو خیلی کشیده بودم ولی یه ده دقیقه دیگه هم کونمو گایید تا چند قطره ای رو اونم به زحمت توی کونم خالی کرد . خیلی خسته شده بود . کمر منم درد گرفته بود از بس سراپا ایستاده بودم . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر