ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرا ببخش خواهرم 15

درست همان طوری شد که دکتر می گفت . انگار او فرستاده ای از طرف خدا بود .کارش واسه من یک معجزه بود . روحیه و طرز حرف زدن خواهرم بهتر شده بود . خیلی از کارای خودشو خودش انجام می داد . بعد از هفت روز این تغییراتو درش دیدم . روز هفتم از صبح تا غروب فقط به یک منوال بود . باورم نمی شد . از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . گریه ام گرفته بود . به زمین و زمان متوسل شده بودم . چشم ازش بر نمی داشتم . فقط می خواستم حالتشو ببینم . کاش می تونستم مغازه رو تعطیل کنم و پیش اون باشم .اون هشیار شده بود . یعنی من دارم خواب می بینم . ؟/؟ به همین سادگی ؟/؟ این مشکلی رو که این همه بزرگش کرده بودیم و دور خودمون می گشتیم به همین راحتی داشت حل می شد ؟/؟ سالها رنج و عذاب من و خواهرم .. دردی که پدر و مادر منو از پا در آورده بود ... فرشته طوری رفتار می کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده . اصلا چیزی به نام بیماری وجود نداره  . اگه بهش موضوع رو نمی گفتم اون اصلا خیلی چیزا رو نمی دونست .. حرکات و رفتارش منو به یاد فرشته چهارده ساله مینداخت . گویی زمان به عقب رفته اون از همون موقع شروع کرده بود . حتی سر شام خودش سفره پهن کرد و همه چی رو مرتب کرد . مثل چهارده سالگیش .. دلم می خواست تا صبح بر بالینش بیدار می نشستم . بیدار بودم و می دیدمش که چطور به زندگی بر گشته . یک ساعت از وقت خواب ما گذشته بود . اون در کنار من با من از بابا و مامان می گفت . از روزای خوبی که در کنار هم داشتیم . از روز گار ی که بر وفق مراد آدم نیست . حس کردم که یه چیزی رو گم کرده دارم . لحظاتی بود که فرشته رو بغل می زدم .  نگاش می کردم . بوش می کردم . بوسش می کردم و اونم خیلی آروم بود و چیزی بهم نمی گفت . می دونستم خیلی خوشش میاد . و بعد  بین من و اون دیگه فاصله ای نبود . وقتی این فاصله های ظاهری رو با برهنگی پرش می کردم و از بینش می بردم انگار من و اون یک روح می شدیم در دو جسم . فرشته روبروی من یه پهلو دراز کشیده به من نگاه می کرد . انگار دیگه حرفی برای گفتن نداشت . -حالا اگه می خوای بهم پشت کنی بخوابی این کارو بکن .. آخه من و اون عادت نداشتیم روبروی هم و صورت مقابل صورت بخوابیم .. حالا فقط می تونستم موهای مشکی و بلند رو شونه هاش ریخته رو ببینم . احساس نیاز می کردم . نیاز به این که اونو در آغوش بکشم . لبامو بذارم رو لباش . بهش بگم عاشقشم . دوستش دارم . از بس بهش فکر کردم دیوونه شدم . بهش بگم هوسشو دارم . دلم می خواد همون کاری رو بکنم که ماهها بود انجامش می دادم . همون کاری رو که تا انجامش نمی دادم نمی تونستم خواهر خوشگلمو خوابش کنم . ولی نه .. نه ... بذار  از میون عشق وهوس همون عشق و علاقه من نسبت به اون باقی بمونه . اون داره وارد یه دنیای دیگه میشه .دنیایی که من براش اون ارزش گذشته رو ندارم .  بهتره این قدر خوشحالی نکنم که کار خراب نشه . برای خوش بودن وقت زیاده . باید زندگی کرد . باید شاد بود . امید وار بود .من در لحظه های سخت زندگی فرشته رو تنها نذاشتم .اون نباید بدونه که من باهاش چیکار می کردم .اون نباید از من متنفر شه . اون نباید فکر کنه که من فقط واسه هوس بود که دوستش داشتم. بهتره که اصلا به فکر اون روزای خوش نباشم . اون روزا مثل غبارایی بود که در باد گم شد . نباید به اون فکر کنم . به لحظه هایی که دیگه باید اونو به رویا ها بسپرم . رویایی که این بار واقعیت نمیشه  . اون حالا همه اون چیزای هوشیاری خودشو به یاد میاره . واسم از درساش می گفت . خنده ام گرفته بود . انگاری زمان متوقف شده اون تازه از خواب بیدار شده بود . بدون این که بهش دست بزنم چشامو رو هم گذاشتم . تا ساعتها خوابم نبرد . اونم بیدار بود . عادت داشت که بغلم بزنه . استرس داشت دیوونه ام می کرد . دوست نداشتم یادش بیاد که من با هاش چه کردم و اون چه نیازی داره که  رفع اون باعث خوابش میشه . شاید دیگه این نیاز رو حس نکنه . اون حس برادری بود نسبت به خواهرش . خواهری که از جونش بیشتر دوستش  داشت . یاد گار پدر و مادرش . دوست داشتم اون تنو بغلش کنم .  انتهای موهای سر فرشته رو تشک قرار داشت . بینی خودو روش قرار دادم . دلم به همین یه ذره خوش بود . به این که  می تونم بوی عشقو ازش حس کنم . به این که باور کنم  شیرین ترین و عزیز ترین باور زندگی من داره زندگی رو باور می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

عالیه برادر

Unknown گفت...

عالی بود

Unknown گفت...

عاللللللللللیه فقط تند تند بزار

ایرانی گفت...

ممنونم از دوست آشنا و امیر تاتا لوکس عزیزم .. نمی دونم هر دو تا یک نفرین یا نه ولی خب فرقی نمی کنه من که خیلی ارادتمندم . چشم اطاعت میشه . این داستان در اصل به نیت داستان یک قسمتی بود و می خواستم دو شب پیش تمومش کنم فرصت نشد ولی زود تر تمومش می کنم . سپاسگزارم از همراهی شما ...ایرانی

 

ابزار وبمستر