ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرا ببخش خواهرم 17

دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . نمی دونم چرا اصلا نمی خواستم که اون جواب مثبت بده . پشیمونی مث خوره به جونم افتاده بود . ولی اگه هم از دواج می کرد باید خودمو با شرایط اون هماهنگ می کردم . بدنم وجودم به لرزه افتاده بود . عصبی شده بودم .نمی تونستم تحمل کنم . گریه امونم نداده بود . نمی تونستم با کس دیگه ای از دواج کنم . اون عشق من بود . فرشته عارفو چند بار دیده بود . اگه امروز موافقت خودشو اعلام می کرد دیگه حرف زدن با عارف براش جنبه فر مایشی داشت . اون از قدیم تا حدودی راجع به اون که دبیر دبیرستان بود شناخت داشت هر چند شناخت اون مربوط میشد به زمان محصلی عارف . که اهل محل مادر بزرگ اینا همه از اون به عنوان یه جوون چشم پاک و با نماز و خدا یاد می کردند . آدم معتدلی بود . خواهرم  چی جواب میده . احساس منو چه طور درک کرده . اشک و درد ولم نمی کرد . خدا رو صدا زدم . ازش عذر خواستم . به خاطر دروغی که گفته بودم . دلم می خواست بزنم به چاک . در اون فضا نباشم . نمی تونستم وایسم و رنج و آب شدن خودمو ببینم . از در پشتی از خونه رفتم بیرون . می خواستم کسی منو نبینه که دارم میرم . بی اختیار تمام راه رو در کوچه های خلوت اشک می ریختم . حس می کردم فرشته من داره از دستم میره .  نمی تونستم عشق اونو با یکی دیگه قسمت کنم . من زن نمی خواستم . بچه نمی خواستم . من عذاب می کشیدم . چرا ازش اینو خواسته بودم . چرا موافقت خودمو به اون اعلام کرده بودم . چرا این فکر رو در اون به وجود آوردم که دارم برای خودم این کار رو می کنم . به خاطر این که خودم بچه می خوام ولی این طور نبود . من به خاطر خودش بود که این کاررو می کردم . به خاطر خوشبختی خودش . به این دلیل که اون به عنوان یک زن نیاز داشت . اون باید تا مین می شد .اون سکسش باید تا مین می شد .  نباید از این نظر دغدغه ای می داشت . من چطور می تونستم اونو تا مین کنم . من که نمی تونستم بیام و بهش بگم که می تونم تو روبرهنه کنم . چون قبلا از این کارا می کردم . چون داداش عاشق تو اون وقتا که تو هوشیار نبودی میومد سر وقت تو با تو حال می کرد . من  یک پستم فرشته . اون وقت فرشته ای که منو به عنوان قهرمان خودش میدونه حالا حس می کنه که بایکی از کثیف ترین و پست ترین آدمای دنیا روبروست . آدمی که نه تنها به خواهرخودش رحم نمی کنه بلکه حرمت یک بیمار رو هم نگه نمی داره و براش ارزشی قائل نیست . یعنی اون باید از زندگی از خونه من بره بیرون از دواج کنه تا این راز کثیف هیچوقت فاش نشه . ولی این حقیقت که من یک آدم پستی هستم هیچ وقت فراموش نمیشه . من خیلی نا مردم . اون باید بدونه که من نا مرد هستم . من آدم پستی هستم . من خیلی بدم . خیلی .. بی توجه به رفت و آمد آدما و این که کی هستند همچنان گریه می کردم . به یاد ندارم که برای پدر یا مادر خودم تا این حد گریسته باشم . حتما حالا عذرا خانوم رفته . خواهرم چی می تونه گفته باشه جواب اون چی می تونه باشه . یعنی بهش نه گفته .  یا گفته آره . من کدومشو می خوام . یکیش مرگ ناگهانی منو در بر داره و یکی دیگه عذاب وجدان و مرگ تدریجی منو . من دختری اونو گرفته بودم و به دروغ گفته بودم که اون خودش این کار رو کرده . هر چند عذرا خانوم قانع شده بود و من برای مصلحت و جلو گیری از فتنه این کار رو کرده بودم ولی نمی تونستم حقیقت رو عوض کنم . نمی تونستم پست باشم . یواش یواش تصمیم داشتم که بر گردم .. رفتم طرف خونه . در رو باز کردم . همه جا سکوت بود . عذرا خانوم رفته بود . دلم برای دیدن فرشته به شدت می زد .. رفتم تواتاق خودمون . رو همون تخت عشقمون .. رو همون تختی که بار ها با هم سکس کرده بودیم نشسته بود -فرخ چته .. چرا چشات قر مزه .تو گریه کردی ؟/؟ -نه .. راستش یاد بابا مامان افتادم . یاد این که چه مفت اونا رو از دست دادیم -همش تقصیر من بود . اگه منو نبینی خیلی بهتره .اگه جلو چشات نباشم و هر روز عذاب نکشی خیلی بهتره . می دونم اگه این خواهر رو نداشتی حتما بابا مامانت رو داشتی .اونا می تونستن یه خواهر دیگه برات بیارن .. ولی من چی می تونم بیارم . هیچی نمی تونم یه بچه بیارم که اسم اونا روو شایدم تا حدودی یاد و خاطره اونا و خودشونو زنده کنم . حتی تو هم به خاطر من از دواج نمی کنی . می خواستم ازش بپرسم چی جواب داده . فرشته چی جواب دادی -می خواستی چی بگم .من همون چیزی رو بهش گفتم که تو دوست داشتی . مگه تو خوشبختی منو نمی خواستی . مگه خودت نگفتی که  چه جوری راحت تری ..- پس بهش گفتی آره .. .. -فرخ من برای خوشحالی تو هر کاری می کنم . هر کاری ... -مبارک باشه خواهرم .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر