ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرا ببخش خواهرم 16

از روز بعد فرشته اومد و کمک حال من در مغازه شد . هرچی بهش گفتم که من کمک نمی خوام و خودم از عهده اش بر میام ولی اون حرفمو قبول نکرد . یواش یواش می دیدم که اون توجه زیادی به خودش می کنه . همش سعی داره که خودشو زیبا تر نشون بده . هر چند که فرشته من خیلی زیبا بود . واسه همین حاضر بودم یه شاگرد بگیرم ولی اونو دیگه نیارم مغازه . وقتی این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم طوری عصبی و ناراحت شد که دیگه حس کردم ممکنه همون شرایط عصبی گذشته اونو آزارش بده دیگه چیزی نگفتم و تر جیح دادم منصرف شم . خلاصه با همون شرایط ساختم . اما خیلی ناراحت بودم .  نمی دونستم این حرکاتی که اون نشون میده برای جلب توجه منه یا دیگران . دو سه تا مرد و پسر هم بودند که با توجه بیش از حد خودشون به عشق من منوناراحت می کردند و من نمی تونستم اونا رو ببینم و این وضع رو تحمل کنم . گاهی وقتا که به گذشته فکر می کردم و می دیدم که چقدر خوشبخت بودم از خدا عذر می خواستم و می گفتم برام خوشبختی و سلامتی خواهرم از همه چی مهم تره ..  یکی از همسایه های مادر بزرگم که عروسشو از دست داده بود اومد سراغ من . خواهرمو واسه پسرش خواستگاری کرد . -عذرا خانوم خواهرم بار دار نمیشه .. -مهم نیست . پسرم یک پسر کوچیک داره که اونم بیشتر وقتا پیش منه . دیگه هم حال و حوصله بچه دار شدنو نداره . اون از وقتی که همسرش مرده خیلی ناراحته .. راستش اون از نوجوانی از فرشته جون خوشش میومد . دست تقدیر و بیماری خواهرت  باعث شد که نتونست عشق خودشو ابراز کنه و بهتر بگم که از دواج برای این دختر صلاح نبود . -عذرا خانوم شما جای مادر ما .. خاله ما . من تنها کسی هستم که برای فرشته موندم . خوشبختی و رفاه اونو می خوام .. یک نکته دیگه هم این که اون وقتی عصبی بود هیچی جلو دارش نبود .گاهی نمی دونست فرق بین بعضی باید ها و نباید ها رو تشخیص بده . رو همین حساب بعضی  وقتا یه کارایی رو انجام می داد که پشیمونی درش سودی نداشت .  با عرض معذرت اون بدون این که اطلاعی از حساسیت کار داشته باشه از یک وسیله نوک تیز استفاده کرد و جسارتا با عرض معذرت حالا دیگه دختر نیست .. -خب من می دونم پسرم خیلی آقاست اون قدر حالیشه که بتونه شرایط اونو درک کنه .. -یک نکته دیگه این که من اول باید در این مورد با هاش حرف بزنم و بعد اون با هاتون صحبت کنه .. رفتم سراغ فرشته .. بهش جریانو گفتم . -داداش مثل این که تو از من خسته شدی ها . -فرشته ! فکر نکن که جدایی از تو برای من خیلی آسونه . من دارم عذاب می کشم . درد و رنج دوری از تو داره منو می کشه -دروغ نگو فرخ . تو از وقتی که من حالم خوب شده یه جور دیگه شدی -مگه تو یادت میاد که من اون موقع چه جوری بودم . مگه تو اون موقع فیلم بازی می کردی ؟/؟ هر دختری باید یه روزی از دواج کنه .. -می دونم برای چی داری این کارا رو می کنی . می خوای منو از خودت دور کنی . می خوای خودت  بری از دواج کنی . راحت باشی . می خوای من سر بار تونباشم . با همسرت نپیچم اگه یه وقتی اذیتت می کنه . چون من نمی تونم در مقابل سر نوشت تو بی تفاوت باشم . من دوستت دارم . من دوستت دارم داداش . باشه تو حق داری . تو بچه می خوای . تو می خوای که تشکیل خونواده بدی . منو بهونه نکن . بهت قول میدم که گیر ندم . نگم چزا زنت این کارو کرد و اون کارو نکرد . یه گوشه ای می شینم تا هر روز بوی تو رو حس کنم . بوی بابا مامانمو حس کنم . اونایی رو که اصلا نفهمیدم کی و چه جوری از دستشون دادم . تو چرا با هام این رفتارو می کنی . -فرشته برو با عذرا خانوم حرف بزن . -می خوای منو بد بخت کنی ؟/؟ اگه تو دوست داری که من از دواج کنم اگه دوست داری که  دیگه منو ولم کنی و با تو نباشم باشه -عزیز دلم مگه می خواهیم واسه همیشه از هم دور شیم ؟/؟ تو میری چند تا خیابون اون ور تر . -تو خیلی بدی .. خیلی بد -دیگه دوستم نداری ؟/؟ -مگه آدم آدمای بد رو دوست نداره .. یه دلیلی که آدما اذیت میشن اینه که آدمای بد رو خیلی دوست دارن . داداش یه چیزی ازت می پرسم . تو رو به روح پاک مامان و بابا قسمت میدم راستشو بگی .. از ته دلت می خوای که من برم و از شرم خلاص شی ؟/؟ تو که با بیماری من و من بیمار می ساختی چرا با سالم من این رفتار رو می کنی . اشک از چشام جاری شده بود . می خواستم بهش بگم که دوستت دارم عاشقتم . می خواستم بهش بگم که نمی تونم بهش بگم که این من بودم که دختری تورو گرفتم .. این که با هاش بار ها و بار ها سکس داشتم . -فرشته چرا قسمم میدی .. چرا ؟-آخه تو چرا . من جوابمو گرفتم . نمی خوای جواب بدی -ببینم همون جوابی بود که دوست داشتی ؟/؟ سرشو تکون داد و گفت آره همون جوابه . ولی نمی دونم تو چرا با هام مث غریبه ها رفتار می کنی . اگه منو نمی خوای از پیشت میرم . می دونم این روزا داری با هام یه طوری رفتار می کنی که فکر می کنی من دوست دارم پسرا ازم خوششون بیاد . تو اصلا هیچی رو نمی بینی . راه دور رو می بینی ولی به نزدیکت توجه نداری -نمی فهمم چی داری میگی . آبرو مو نبر برو با این عذرا خانوم حرف بزن . -ولی از من نخواه که هر چی اون گفت رو بگم چشم . .. فرشته رفت تا با اون زن حرف بزنه . من نا خواسته اونو فرستادم به سمتی که دلم نمی خواست . دوست داشتم خوشبخت شه . دوست داشتم که اون برسه به جایی که حقشه . عارف مرد خیلی فهمیده ای بود . من اونو از قدیم می شناختم . حالا مهم نبود که قبلا از دواج کرده و یک پسر هم داره . شرایط خواهر منم با توجه به دوشیزه نبودنش و این که فعلا با سه تا قرص سر پا بود همچین روبراه روبراه هم نبود . من که نمی تونستم تا مین کننده نیاز هاتی خاص اون برای همیشه باشم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر