ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 84

سیما عزیزم آماده ای ؟/؟ -من از اولش هم آماده بودم . ولی نه اون جوری که تو می خواستی ؟/؟ -سیما تو خیلی شیطونی .. -من دوست دارم فقط برای تو شیطون باشم و فقط به تو بگم که دوستت دارم . تو که اینو خیلی خوب می دونی . -بیشتر از اونی که تو بدونی . -ولی تو اصلا دوستم نداری . اصلا منو نمی خوای . فقط بدن منو می خوای . -سیما چقدر رو من منت میذاری ؟/؟ ..حیف که نمی تونم خیلی چیزا رو بهت بگم . -نمی تونی یا نمی خوای ؟/؟ -هر دو تا -خیلی بد جنسی سیما .. -خودت بد جنسی .   من و سیما هردو مون برهنه بودیم . خودمو انداختم پشتش .. قبلش یه لحظه روشو برگردوند و کیرمو دید . ولی خیلی خونسرد بود . -سیما خوشگل من . خودت خواستی که دردت بیارم . خودت گفتی . هنوزم دیر نشده -که چی بکنی اونجای ممنوعه ؟/؟ -واسه چی ممنوعه -چی بهم قول دادی هوتن . این که پسر خوبی باشی و سر به سرم نذاری . -باشه هرچی تو بگی . اینجا هم خانوم مدیر بازی در بیار . مدسه هم که ما رو چهار میخه کردی . همه جا رئیس باش . -دیوونه . دوست داشتن و عاشق بودن که ریاست کردن نیست . در حقیقت تویی که رئیس منی و داری رئیس بازی در میاری .من اینا رو چه جوری بگم و به چی بگم . من که از دستت کلافه شدم . -اگه خسته شدی می تونی طلاقم بدی ؟/؟ -کور خوندی حالا که منو تا این جا کشوندی ازم می خوای که دست ازت بر دارم ؟ من همچین کاری نمی کنم -عشق من حالا چرا این قدر به دل گرفتی .دستمو گذاشتم  روی کسش . از همون پشت . چه ناز و کوچولو بود . انگاری به یه ماهی کوچولو دست زده باشی . از اون پایین هر چی خیسی و چربی داشت رو به طرف بالا می فرستادم . سعی می کردم با انگشتم داخل کونشو خیس خیس کنم . نوک انگشتمو رو کسش می کشیدم . -هوتن .. چیکار داری می کنی . -من که اونو توی کست فرو نمی کنم . چرا این قدر داری اذیتم می کنی . بس کن سیما . من دارم اونو رو قد کست می کشم . توی عمق که فرو نکردم . با این کارم اونو حشری کرده بودم . می دونستم کمرش سنگین شده یا درد گرفته . بی تحمل شده . واسه همین زیاد نمی تونست حرف بزنه و چیزی بگه . اصلا دلم براش نمی سوخت . اگه واقعا حشری بوده می تونسته خودشو بسپره به زیر کیر من و این قدر ناز نکنه . هرچی هم به این کسش دست می مالیدم اثری از  بوی خون نداشت .. احتمالا باید یک بیماری خاصی داشته که شاید بار دار نمی شده.. یا نمی دونم دیگه باید چه حدسی می زدم . -سیما رو یه دور بر گردوندم -خواهش می کنم چند بار باید بهت بگم -منم چند بار بهت بگم سیما که رو حرفم هستم . من یک مرد هستم درسته که به نظرت هوسبازم ولی فراموش نمی کنم که بهت چه قولی دادم . می خوام میکش بزنم . بخورمش .. -فقط خواهش می کنم منو وادارم نکن  مجبورم نکن که خودمو در اختیارت بذارم -مگه الان در اختیارم نیستی -چرا من تمام وجودم در اختیارته .. همه چیز من زندگی من .. داشتم قاطی می کردم . اون همه چیزشو در اختیار من گذاش؟/؟ .. یعنی ممکنه اون هنوز دختر باشه ؟/؟ اون جوری که از قالتاق بودن و زن باز بودن شوهرش می گفت مطمئن بودم بهش رحم نکرده .. شایدهم یک بیماری زنانگی داشته باشه . آخ کجایید به دادم برسید . خانم معلمهای نازنین مرا در یابید . لازم بود وقتی که از اینجا رفتم یه دسر بعد از غذا رو با یکی از این خانوم معلمها میل کنم . برام فرقی نمی کرد کی باشه . از دست این سیما دیگه داشتم دیوونه می شدم . وقتی دهنمو گذاشتم روی کس غنچه ای و نازش چشاشو بست و لباشو گاز می گرفت . چقدر از این حالت نگاش خوشم میومد . منم لذت می بردم از این که تونستم اونو با خودم همراه کنم .  شاید این جوری می تونستم در روز های آینده بهتر ردیفش کنم . حس یک پیروز رو داشتم . هر چند به اوج و نوک قله نرسیده بودم ولی می دونستم که می تونم سیما رو شکستش بدم . هیشکی نمی تونه در مقابل کیر هوتن مقاومت کنه .  لب و لوچه  وصورتم کاملا از خیسی کس سیما خیس شده بود . دهن و صورتمو طوری روی کس سیما می گردوتدم که اون چاره ای نداشت جز این که صداشو سر بده و حس هوسشو خالی کنه . چقدر لذتم بیشتر می شد وقتی اون دستشو می ذاشت رو سرم و پشت گردن و سرمو به کسش فشار می داد تا تماس لبام با کسش بیشتر شه . خوب کسشو بو می کردم  اصلا بوی خون نمی داد و تازه طعم خون هم نداشت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم یه نظر داشتم میشه تو خانواده خوش خیال که لخت میگردن برای همسایه ها عادی بشه مثلا وقتی تو خونه لختن زن همسایه به بهونه کاری بیاد خونه اونا وقتی داره با مرد داره صحبت میکنه به مرد بگه چه الت قشنگی دارین اجازه میدین بهش دست بزنم که مرده میگه اجازه گرفتن نمی خواد شما هر وقت خواستین می تونین به الت من دست بزنین که زنه باالت مرده بازی میکنه که منی مرد میرزه تو دستش یا بر عکس وقتی زن لخته مرد همسایه یا پسر همسایه یا زنه باپسرش میاد خونه اونا اون پسر یا اون مرده شروع میکنن به سینه های زنه دست زدن یا به بدن زنه دست زدن خودشونو ارضا میکنن که برای خانواده خوش خیال عادیه این کارا

ناشناس گفت...

انگیزه ای برای زندگی ندارم
زن می خوام، فعلا نمیشه
قسط ها و خرج ها
عجب ...
نه رفیقی نه کسی ...
اگه خودکشی مشکل نداشت

ایرانی گفت...

سلام به داداش دلفین گلم .. خسته نباشی .. این نکته ها هم خوبه ولی باید در یه حد و اندازه هایی بیان کرد که زیاده از حد مصنوعی به نظر نیاد . آخه این داستانهای سکسی همه تخیلی و غیر واقعی و ساختگی هستند ..حالا باید دید این تخیلی بودن تا چه حد تبدیل به مصنوعی میشه . در هر صورت داستان تا قسمتهای زیادی روی خانواده دور می زنه و اگر هم بخواهیم از مسائل کلیشه ای و بار ها گفته شده استفاده کنیم باید اول یه آشنایی و رفاقت بین همسایه ها بر قرار کنیم و بعد اینا از این کارا بکنن . بدون مقدمه کمی غیر طبیعی به نظر می رسه . و اگرم بهش برسیم شاید بیست سی قسمت دیگه طول بکشه ولی نکات جالبیه که دیگه تا داستان روند طبیعی و سیر عادی خودشو طی کنه امید وارم یادم نره .و از طرفی این روز ها هیجان و تخریک های مدرن و دلبری و فتنه گری بیشتر نقش داره تا حرکات ناگهانی و تعریف شده . . با درود بر دلفین عزیز ومبتکر و متفکر با پیشنهاد های زیبا و متنوع ...ایرانی

ایرانی گفت...

سلام به دوست آشنای گل .. ما رو اینجا می بینی داریم داستان می نویسیم فکر نکن همچین خوش خوشیم . الکی خوشیم . کار مندم ..ماهی یک میلیون و خوردی در آمد دارم ..با مدرک لیسانس و زن و بچه و هزار جور خرج .. یه مشکلاتی در زندگی دارم که اگه می دونستم دنیای دیگه ای وجود نداره شاید منم خود کشی می کردم .. ولی در هر حال با زندگی کنار میام . حیف که نمی تونم از درد و رنجهام بگم .. ولش کن بابا .. دوروز دنیا ارزششو نداره . الان من دارم غصه اینو می خورم چهار روز دیگه پسرم بره دانشگاه و سربازی و زن بخواد چیکار کنمکارش چی میبشه ..خونه زندگیش چی ؟ پول طلای عروسمو هم پس انداز ندارم . اصلا پول اسم نداره . امید وار باش و تلاش کن . من وقتی رفتم خواستگاری تازه رفته بودم سر کار . نه قیافه ای داشتم نه سر مایه ای . فقط سیگاری و عرقی و تریاکی و اهل هیچ فرقه ای نبودم . این عیال فعلی ما که ده سال دوست دختر ما بود خواستگارای خوش تیپ و صاحب خونه و صاحب چند تا ماشینو و دارای کارای درست حسابی روجواب کرد و با همه متانت و زیبایی اومد زن من آس و پاس اون وقتا شد که فعلا زندگی متوسطی دارم . تلاش کن .. به هر حال کم تر یا بیشتر میشه زن گرفت . یکی می بینی وسعش می رسه عروسی رو توی تالار می گیره .. یکی در خونه اش می گیره .. یکی شام میده .. یکی چای و شیرینی میده .. یکی اصلا میره محضر ... یکی با یک دختر پر توقع از دواج می کنه .. یکی زن بساز گیر میاره . بجنگ داداش .. زندگی میدان مبارزه هست . من در 14 سالگی عاشق شدم .. استعداد درسی من به خاطر عشق کم شد .. جنگیدم . حرص خوردم .. البته من و همسرم به هم وفاداریم ولی خدا کنه سلامتی باشه و بیماری ها به ما فرصت بده تا بتونیم زندگی رو بیشتر حس کنیم . درسته تورم و گرونی بیداد می کنه ولی در شرایط بعدی بازم دامنه مشکلات زیاد تر میشه . برای هر چیزی راه حلیه .. نا امید نباش . با خدا باش داداش . من اگه الان بیست سال بر گردم عقب با خدا میشم تا بار گناهانم زیاد نشه . نگاه نکن این داستانهای سکسی رو می نویسم . اینا مربوط به خوی شیطانی ما میشن و ارزش ادبی ندارند . فانتزی هستند . داداش من نمی دونم چه چوری روضه بخونم که اثر کنه ولی خیلی خیلی دوستت دارم و داریم و تو هم بنده ای از بندگان خدایی . خدا این آخوندا رو به زمین گرمشون بزنه که روز به روز دارن با مافیای پشت پرده عین زالو خون ملتو می مکن . به امید فردایی بهتر برای تو داداش و این که هیشکی در این دنیا احساس خوشبختی نمی کنه . نباید این طور باشه . حتی اون میلیاردر هم از یه چیزی عذاب می کشه . پس اون چه را که داری شکر گزارش باش . و ازش لذت ببر . اون چه را که داری ... داری .... داری ... حتی اگه بقیه بیشتر از تو داشته باشن ... اراده کن .. خیلی سخته .. ولی یه جوری ردیف میشه . من از سر بازی اومده بودم بیکار بودم .. خونواده پولداری هم نداشتم . یه دختری رو هم می خواستم با خوشگلی بیست و اخلاقی بیست تر ... حالا شاید همیشه هم به این سادگیها نباشه ولی از تو حرکت از خدا بر کت .. زندگی یعنی تلاش و مبارزه ... درود بر تو .. دوست و داداشت : ایرانی

 

ابزار وبمستر