ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 82

همون جور که لبام رو لباش بود داشتم به این فکر می کردم که چی پوشیده !.. یه دامن مشکی کوتاه فانتزی بالای زانو و خیلی کیپ با یه بلوز بدون آستین .. روی کاناپه بودیم . یه دستمو گذاشته بودم دور کمرش .. کیرم شق شده بود .. هوتن ! هوتن ! تا اینجا رو اومدی این قدر بند آب نده . مگه تو کس نکرده ای ؟/؟ به اندازه کافی گاییدی . همین کارا رو می کنی که سیما واسه خودش کلاس میذاره . لبام همچنان لبهای خوش رنگشو در شکار خودش داشت . چه طعم خوبی می داد . بوی آلبالو میومد . دستمو می خواستم از زیر دامنش رد کرده برسونم به باسنش . لعنتی چقدر این دامنش تنگ بود . کیپ و چسبون . با این که اونو خیلی هوس انگیز نشون می داد ولی حالا شده بود چوب لای چرخ . واسه این که دماغ سوختگی من کمتر نشون داده شه دست از سر پاش بر داشتم . -سیما خیلی خوشگل شدی .. -هر وقت به هوس میفتی از این حرفا می زنی . -هوس چی عزیزم . خانوم مدیر خشن . فکر نمی کردم این قدر به خانوم مدیری دل ببندم که یه روزی سایه شو با تیر می زدم -من نصف حرفاتو قبول می کنم . -بازم جای شکرش باقیه که نگفتی کاملا دروغ میگم . حالا بگو ببینم منظورت چی بود . -به ! آقا رو از بس هوس داره حواس نداره -سیما تو که می دونی یه مرد مجرد چه هیجانی داره . حداقل تو یه بار از دواج کردی ....ادامه ندادم . می خواستم بگم تو یه بار از دواج کردی و تونستی به مرادت برسی ولی من تا به حال سرم بی کلاه بوده .. ناراحتی رو در چهره اش می دیدم . خیلی نیش می زنی -منظوری نداشتم سیما . حالا بگو کدوم حرف من راست بود ؟/؟ -همونی که گفتی یه روزی سایه منو با تیر می زدی .. و اونی که گفتی به من دل بستی اصلا درست نیست .. یه بار دیگه صورتشو به طرف خودم نزدیک کرده و شروع کردم به بوسیدنش .. آروم زیر گوشش زمزمه می کردم سیما دوستت دارم . عاشقتم . فقط تو رو می خوام . داشتم به این فکر می کردم که اندازه کسش چه جوریه . به چه شکلیه .. سینه هاشو که می شد حدس زد . یه بار دستم بهش خورده بود .. چند بار نصفشو دیده بودم .. حرکات اون نشون می داد با این که می دونه من خیلی فیلمم ولی بازم اسیر این نمایش های من شده . کیرم تقریبا با زانوش در تماس یود . اگه یه خورده با زانوش کیرمو می مالید آبم تو همون شلوار خالی می شد . -هوتن نکن .. نکن .. هوسمو زیاد می کنی .. -چه اشکالی داره ! من و تو مال همیم ... مگه غیر  اینه .. -دوست دارم این جوری باشه ولی من در تو نمی بینم . یه حسی به من میگه تو دوستم نداری . تو منو برای خودم نمی خوای .تو داری با احساسات من بازی می کنی . -اگه این جوره پس چرا خودت رو در اختیار من میذاری . -نمی دونم دیوونگی , عشق شایدم هوس .. هوس هم یه نوع عشقه . یه چیزی که می تونه فاصله ها رو پر کنه . نیازی که می تونه آدما رو به هم پیوند بده . اگه طرفت جنبه شو داشته باشه . اگه درکت کنه . اگه بتونه راز قلبتو بفهمه . اگه واست ارزش قائل شه . -ببینم تمام این صفات منفی احتمالی رو که گفتی در من می بینی ؟/؟ منظورت کنایه به من بود .. صورتمو میون دستاش گرفت چشاش پر اشک شده بود .. -کارت رو بکن پسر . من که چیزی نگفتم .. بلوزش خیلی نرم بود . اونو از سرش در آوردم . حالا اون از بالا با یه سوتین روبروم قرار داشت . یه سوتین سفید ..ولی حس می کردم که کاملا هم رنگ پوستشه .. پوست لطیف و سفید و زیبای سیما انتظار دستها و لبهای منو می کشید . منم از نیمتنه خودمو بر هنه کردم تا بتونم تن لختمو به بدن لخت خانوم مدیر بچسبونم و قله دیگه ای از قله افتخارات رو فتح کنم . پیروزی نزدیک بود . احساس اعتماد به نفس می کردم . سوتینشو که باز کردم و نگام به سینه هاش افتاد اونو خیلی شکلیل تر و تازه تر و دخترونه تر از اونی که فکر می کردم دیدم . -سیما اینا مال خودته .. -چش چرون پرو .. پس مال کیه . سینه های منو با سینه های یکی دیگه مقایسه می کنی ؟/؟ نوک تیز این سینه ها و تازگی اونا مات و مبهوتم کرده بود . لک نداشت . یک کبودی اضافی نداشت .. لبامو گذاشتم روی اونا .. چقدر خوش طعم و هوس انگیز بود . بوی عطر مخصوصی رو می داد یه چیزی در مایه های شامپو بدن .. فقط داشتم نوکشو میک می زدم .  دلم نمیومد زود از اون منطقه دست کشیده بیام به قسمتای پایین تر . قلبم خیلی تند می زد . می دونستم که یواش یواش دارم  به آرزوی این روز ها می رسم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر