ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرا ببخش خواهرم 8

از وقتی که مامان مرد من و اون شبا کنار هم و رو تخت می خوابیدیم . من نمی تونستم اونو تنها بذارم . خیلی مراقبش بودم  یه وقتی نیمه شب راه نیفته و کارای غریبی نکنه . مثل خود کشی .  پزشکش ما رو تر سونده بود . گفته بود ممکنه یک در صد مواقع همچین حالتی بهش دست بده واگه شما در همون زمان کنارش نباشین دیگه ..بقیه اش با خداست . لامپو خاموش کردم و کنار خواهرم دراز کشیدم . احساس سبکی و آرامش می کردم . حالا فرشته من خوشبو شذه بود . پوست نرم و سفیدش نرم تر شده بود . با موهای سرش بازی می کردم . چشاشو بسته بود . عین فرشته ها خوابیده بود . فرشته ای که من بهش جسارت کرده بودم ولی خودشم دلش می خواست اونم دوست داشت اینو حرکاتش به من می گفت و نگاهش . دلم می خواست . دلم می خواست سرشو بذاره رو سینه ام و نوازشش کنم . تا با دستای من آروم آروم خوابش ببره . هیچوقت سابقه نداشت این قدر راحت  بخوابه  . گاهی یا بیشتر وقتا اونو با آرام بخش خوابش می کردیم . یعنی حالا زود از خواب پا میشه . نه نباید این طور باشه . حالا که اون سرشو نذاشت رو دلم من عکسشو انجام دادم سرمو گذاشتم رو سینه خواهرم . بوی پیر هنشو موهاشو حس می کردم . گریه ام گرفته بود . این لباسو مادر انداخته بود توی رختشویی و خودش پهن کرده بود . . حالا این من بودم که با بوی تن اون می خوابیدم . با تنی که تونسته بودم تسخیرش کنم . ولی اگه اون حالش خوب بود اجازه همچین کاری به من می داد ؟/؟ شاید خود من هم در اون شرایط دست به همچه کاری نمی زدم . اون دامن پاش کرده بود و با همونم اومده بود کنارم دراز کشیده بود . دوباره در کنار عشق , هوس هم خودشو نشون داده بود .. ولی دیگه تصمیم گرفتم که ادامه ندم و بسش کنم ولی پاهای لخت فرشته در تماس با پاهای من قرار گرفته بود . اون بدون این که هوشیار باشه خودشو بیشتر به من نزدیک کرده و در یک حالت هماغوشی قرار داشتیم . اونو غرق بوسه اش کرده بودم . دستمو از زیر دامن رسوندم به قسمت بالای پاش. دلم می خواست دستمو از زیر شورتش رد کرده قاچای کونشو محکم با دستم فشار می دادم و باهاشون حال می کردم .به یاد کار ساعتی پیش خودمون افتادم . فردا صبح هم باید مغازه رو باز می کردم . این چند روز تعطیل بودن مغازه سبب شده بود که خیلی از مشتری های ما پخش و پلا شن ولی با همه اینا  شکر گزار بودیم . یه بلوز دامنی تنش کرده بودم که  بتونم راحت باهاش ور برم . فرشته  من و تو هم خونیم . چرا نباید عاشق هم باشیم . طوری که بهت بگم می خوام در اغوشت بکشم و می خوام خودمو محو شده در تو ببینم . باور کن عشق من به تو یک هوس نیست . من به خاطر تو از خیلی چیزا گذشتم .  با این کاری که کردم نخواستم که جبران کرده باشم . دستامو از زیر پاهاش گذاشته بودم رو باسنش . دلم می خواست از کناره های شورت فانتزیش دستمو برسونم به کسش ولی ترسیدم بیدار شه . دستمو از زیر بدنش بر داشتم . و گذاشتم دور کمرش . خواستم دیگه به سکس فکر نکنم . به این فکر کنم که بین من از این چیزا نبوده . همون حسی رو داشته باشم وقتی که سیمین رو از خودم رونده بودم . بینی خودمو به دامن و گاه بلوز فرشته می چسبوندم و گاهی هم به پاهاش ..تا از بوی تن و در کنارش بودن لذت ببرم . حس کردم که این بیشتر به من لذت میده . نمی تونستم اونو فراموشش کنم . فرشته حالا مال منه .. دیگه نمی ذارم کسی از من جداش کنه . اون پدر منه ..مادرمنه خواهر منه .. و عشق من ..همه چیز من ..همسر من ..هستی من .. مونس و همدم من . دیگه هیچ فاصله ای بین من و اون نیست . اون واسه من شده بود یه رویا . رویایی که بهش دسترسی داشتم  همیشه برای من بود ولی من نمی دونستم که کی برای اونم . فرشته کم حرف من از خواب بیدار شد . حالتش طوری بود که حس کردم هوشیار تر به نظر می رسه . خیلی دلم می خواست که در این حالت یادش نیاد که دیشب برش چی گذشته . پیشونی و گونه هاشو بوسیدم . صبحونه شو آماده کردم . همراهش تا دستشویی رفتم .. -فرشته باید با من بیای بریم مغازه .. کنارم بشینی . باشه دختر خوب ؟/؟ -من بزرگ شدم . چرا با من این جوری حرف می زنی ؟/؟ -واسه این که دوستت دارم .آخه من داداشتم . -داری بهم درس میدی ؟/؟ اون دیگه چیزی یادش نمیومد . از شب قبل چیزی رو بر زبون نیاورد . خواستم لباسشو عوض کنم . خودش این کارو انجام داد . حتی جورابشو پاش کرد .. ولی اون روز حرکتی انجام داد که نمی تونستم باور کنم  که این همون خواهر دیروزی من باشه . نه به عاقلها می خورد نه به بی فکرا .... یه دختر خیلی خوشگل که یکی از همسایه های جدیدمون بود با لباسایی فانتزی اومده بود داخل مغازه .. ای کاش خیره بهش نگاه نمی کردم . چند تا وسیلله ازم گرفت در حال رفتن بود که فرشته  رفت سمتش . وسیله ها رو از دستش گرفت و اونو زد به زمین .. -خیلی پررویی خانوم . دختر ندونست چه خبره .. ترس برش داشت .. داشت فرار می کرد که ازش عذر خواهی کردم و وسیله ها رو دادم به دستش و با ایما و اشاره بهش فهموندم که اون عذرش خواسته .. طرف هم جواب بدی بهم داد ولی خب حق با مشتری بود و من حرف بزن نبودم . -اگه دیوونه هست یا اونو توی خونه زنجیرش کنین یا در اینجا رو زنجیرش کنین ....  ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر