ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 37

 نادر: خیلی وقته که بهم آرامش دادی ..منبع آرامش از اون جا بود .. اون سوپر ارامش بود ... اون روزی که بهت گفتم چرا منو پیچوندی و تو بهم گفتی که با کسی دوست نیستی ... همون روز آرامش اصلی مو به دست آوردم ...چون باورت کردم .. حرفاتو ... درونتو .. اگه باور نمی کردم که به ارامش نمی رسیدم ... بعد از اون بار ها و بار ها در سایه این آرامش بهم آرامش دادی .. وقتی که بار ها گفتی که به عشق اعتقادی نداری .. وقتی که بار ها گفتی حس خاصی بهم نداری .. اما در قلبت آشوبهایی هست و اقرارش سخته و اقرار کردی نه این که بخوام به خودم امیدی داده باشم بلکه به این خاطر که نازنین با احساسمو جدا از انسانهای دیگه ندونم احساس آرامش کردم .. وقتی از دقیقه ها و ثانیه هات گذشتی .. از خوابت گذشتی از نیمه شب هات گذشتی احساس آرامش کردم .. بهم شماره دادی احساس آرامش کردم .. عکستو دادی احساس آرامش کردم .. برای آرامش من برای لحظاتم ارزش قائل شدی برای درس خوندن من گفتی که کار داری و از خودت گذشتی احساس آرامش کردم .. وقتی احساس کردم که دوستم داری اما بنا به دلایلی که نمی خوام دوباره گفته شه و می دونیم چیه و نمی خوای خودت رو غرق احساست کنی احساس آرامش کردم ... اما بیشترین احساس آرامش من مر بوط به زمانی میشه که تو احساس آرامش کنی . به خوشبختی لبخند بزنی .. حتی اگه با سوختن من همراه باشه . اما حالا که روزای قشنگ من و توست پس باید که همدیگه رو دوست داشته باشیم حالا که هر دو مون می دونیم روز جدایی سخته و درد ناک ..پس باید که از روز های خوبمون استفاده کنیم . تو خیلی بیشتر از اونی که خودم خودمو بشناسم منو می شناسی ... و خیلی بیشتر از اونی که من نازنینو بشناسم تو نادرو می شناسی . دختر ! این معناش چی می تونه باشه .. یکیش اعتماده که همون شناخت میشه .. یکیش ثابت کردن چیزیه .. گفتی علتش ثابت کردنه .. علتش آرامش بخشیدنه .. اما به چرایی در پشت این علتها هست نازنین .. چرا ثابت کردن ؟ چرا آرامش بخشیدن ؟ چرا اهمیت دادن ؟ .. دلم می خواد سرمو بذارم رودلت .. صدای قلبتو بشنوم تا اون جوابی رو که از زبونت نمی گیرم از قلبت بشنوم . دلت هیچوقت به من دروغ نمیگه . دوستت دارم ....
این هم یکی دیگه از ایمیل هایی بود که برای نازنین فرستادم ..خیلی رعایت می کردم نازنین واسه این که  در حرف زدن و در نوشتن راحت تر باشم و به خودم سخت نگیرم  خیلی باهام راه میومد باهام مدارا می کرد ..  هم تلفنی و هم با چت  و شاید هم با ایمیل که این یکی رو یادم نمیاد بهم گفت این چیه که نوشتی سرت رو می ذارم رو دلت .. منم بهش گفتم این یه اصطلاحه .. در این جا دل روی بدن قرار می گیره .. بعد بهش می گفتم منظورم همون بود که بگم سرمو می ذارم رو سینه ات ... وقتی این حرفو می زدم حس می کردم که سرخی گونه هامو حس می کنه . می خنددید و می گفت راحت باش .. یعنی چه ؟!این هم چند مکاتبه دیگه .. من بیشتر می نوشتم
نادر : من اگه خوابم ببره در فصلهای سرد و خنک اگه چیزی تنم نباشه سرم درد می گیره یا سر ما می خورم .. اون وقت یکی هست که زود بیاد یه چیزی رو تنت  بذاره ؟ الان که دارم این جملاتو می نویسم به چهره ات خیره شدم انگار داره باهام حرف می زنه .. خیلی حرفا داره ... خیلی چیزا بهم میگه .. می تونه ..حق داره ولی سر زنشم نمی کنه . با این که اون لحظه گرفتن عکس دوستی ما به این صورت نبود اما این لبخند این نگاه ..این تله پاتی و قدرت نفوذ به همین صورت می تونه وجود داشته باشه انگاری داره منو جادو می کنه و کرده ..داره بهم میگه نادر باشه تو آزادی که دوستم داشته باشی .. آزادی که حرفاتو بزنی .. امید وارم بدونی و متوجه شی که چرا من کمتر حرف می زنم یا مثل تو نمیگم نادر ...و من میگم آره می دونم نازنین .. همین که سر زنشم نمی کنی  .. محکومم نمی کنی ..منو بیش از پیش شیفته تو می کنه ..
نازنین : می دونم چی میگی نادر .. از دو ماه پیش در مورد خیلی مسائل حرف زدی  و در مورد مسائلی هم حرف نزدی .که به یادم نیاری شرایط خودمونو .
نادر : می خوام به هر شکلی که شده تو رو داشته باشم .. در کنار تو احساس امنیت کنم .
 نازنین : منم همین طور نادر .......ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر