ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من وداداش وعمه و مامان 12 (قسمت آخر)

  چقدر از این دفاعیه عمه پوران خوشم اومده بود . فداش شم زده بود توی خال . حتی مامان اینجا هم داشت از پارسا تعریف می کرد . من که هوای مامانو خوب داشتم و تا می تونستم بهش حال دادم دیگه معلوم نبود چشه . پارسا پی در پی حالت عوض می کرد . کیرشو از کون در می آورد وارد کس می کرد و بالعکس . دل من و مامان رفته بود . واسه کیر داداش له له می زدیم و و بی اختیار چسبیده بودیم به هم و لب و دهن همو می لیسیدیم . چاره دیگه ای نداشتیم . دستامون رو سینه های هم کار می کرد . ولی چشای مامان سمت اون دو نفر بود .  -عروس خانوم سایه شون سنگین تشریف داره ؟/؟ پارسا جان بیا این طرف . پوران جون که غریبه نیست . بیارش تا ما با یه دید دیگه ای به عمه خوشگلت نگاه کنیم -عروس گلم زن برادر عزیزم شرمنده که پسرت رو شکارش کردم ولی اون جوری که معلومه پارسا جان توسط خواهر و مادرش هم شکار شده . مامان : پارسا تو نمی خوای عدالت اسلامی رواجرا کنی ؟/؟-چرا مامان . کمی به صورت نا عادلانه حال کنم بعدا . چهار تایی مون خندیدیم ما سه تا زن واسه آقامون سنگ تموم گذاشتیم .. عمه جون چه تکنیک هایی بلد بود !.. مامان : ببینم اینا رو دانشگاه یاد گرفتی ؟/؟ پوران جون اومد جلو  و دست گذاشت رو کس مامان و گفت ببین با این که می دونستم تو هووی منی بازم این جا رو برات ردیفش کردم تا لذت ببری . من بخیل نیستم -فدای تو بشه این پری . بمیرم برات راست میگی . حرف حسابو می زنی .. -پارسا بخواب رو تخت ببینم .. ما سه تا زن هر کاری که دوست داشتیم با شوهر اشتراکی خودمون انجام می دادیم . ساک زدن کیرش خیلی جالب بود . یکی تخماشو می خورد یعنی بیضه رو گرفته بود به دهنش .. یکی سر کیر رو می خورد یکی تنه شو . .. پارسا ما رو مثل ارتشی ها به خط کرد . بعد ازمون خواست که رو تخت و رو لبه اش و رو به بیرون طوری قرار بگیریم که کونمون وسط نیمتنه رو تخت و پا بیرون قرار داشته باشه که شا دوما  د یعنی داداش پار سا با شمشیر دین , عدالت رو بین کوس و کونهای ما اجرا کنه .. سه تایی مونو به نوبت می گایید .اونم هم کس و هم کون ما رو .. مامان و عمه عجب تعارفی می کردند . بالاخره کمر مامانو گرفت و اول کیرشو فرستاد توی کس اون .. بعدنوبت عمه بود و سپس اومد سراغ من .. -داداش به این نوعروست توجه بیشتری کن . بیشتر منو بکن .. خیلی هوس دارم .هووهام اینو شنیدن و به من حق دادند و از پار سا خواستند که منو بیشتر بگاد . آدم لذت می بره می بینه هوو ها این قدر با هم خوبن یه چشمه اش این بود که نوبتی می رفتیم روی کیر داداشی می نشستیم . عمه پوران در یه صحنه کونشو یه حرکتی داد و کیر پارسا پرید اومد بیرون . رفت کیر رو از ته گرفت و گفت این فعالیتش مشکوک به دو پینگه .. ببینم قرص خوردی ؟/؟ -سه تک خال اینجا هستند یکی از یکی خوشگل تر من قرص بخورم ؟/؟ -تنت داغه مشکوک می زنی ها . . -خانوم دکتر دست از سر ما بر دار . این کیر رفته توی کس و داره حال میده حال می کنه دیگه بیرون کشیدن نداشت ؟/؟-آخه من سلامتی آقامو می خوام . من فوری رفتم جلو,  کیر داداشی رو گرفتم توی دستم و گفتم تاخون در رگ ماست این کیر رهبر ماست . حرف بدی هم نزده بودم . این کیر بود که داشت ما رو هدایت می کرد و به پیش می برد . سه تایی مون اونجا رو کرده بودیم کانون شعار . پارسا به طرز عجیبی همه مونو می گایید . من و مامانو ار گاسم کرد رفت سراغ عمه سر سخت . خانوم دکتر از بس با قطعات و کس جات سر و کار داشت که به این نون و ماستها آبش نمیومد ولی کیف می کرد .. -خاله پوران مطب شما کس بازاره کیر که ندارن این قدر سر سخت شدی . -میاد حالا میاد داره میاد .. بالاخره آب اونو هم آورد .. و چهار تایی مون رفتیم رو تخت دو نفره و دراز کشیدیم . ..در یه حالت دیگه یکی از خانوما قمبل می کرد و یک زن دیگه کیر پار سا رو می گرفت دستش و یکی دیگه قاچای کون اون زنی رو که باید کون می داد باز می کرد و اولی سر کیر رو با سوراح کون تنظیم می کرد تا کیر فرو بره توی کون . چقدر قشنگ بود این صحنه . چهار تایی مون عجب همکاری و تفاهمی داشتیم ! کون من کون مامان یا عمه نداشت .. چه زندگی با حالی ! چه عشق و حالی ! همه با هم خوش بودیم . تو کون هم انگشت می کردیم . مت زنا با هم لز می کردیم لز هم دست کمی از سکس نداشت .. مامان خیلی با هام مهربون شد من که اصلا دلم می خواست گروه عشق و هوس ما تا اونجایی که جون دارم و میشه پا بر جا بمونه و داداش پارساهمان طور که اولین عشق وبالاتر از شوهرم بوده آخریشم باشه .... پایان ... نویسنده ... ایرانی

4 نظرات:

Unknown گفت...

مر30 جناب ایرانی
اگه داستان ها دیگه هم توی 10 تا 12 داستان خلاصه بشه و اسم افراد تقریبا مث (افسر افسون و...)هم نباشه خیلی خوبه

sia گفت...

سلام. فکر کنم این داستانو خیلی باعجله نوشتی. البته من در اون حدی نیستم که از شما انتقاد کنم. تو قسمت3 دوبار بجای "پارسا" اسم "سینا" رو آورده بودی و یکبار هم تو قسمت11. اینجا هم که بجای "عمه" گفتی "خاله پوران". یه چنتایی هم غلط املایی بود..
بگذریم، من از این داستان خیلی خوشم اومد. دوس دارم که افراد داستان توی سکس، زیاد و درهمو برهم باشن. درکل خیلی این داستانو دوس داشتم..
خسته نباشی.

ایرانی گفت...

با سلام به داداش سیاوش عزیز و گلم .. من اصلا قصد نداشتم داستان چند قسمتی بنویسم و فرصتشو نداشتم . بعد از ظهر چهار شنبه یعنی سه روز پیش در خونه تنها بودم . برای شب جمعه داستان تک قسمتی نداشتم شروع کردم به نوشتن داستان تک قسمتی .. هی می رفتم جلو می گفتم ای بابا اینو بنویسم بهتره .. اونو بیارم بهتره .. خود به خود دیدم از 5 ساعت هم گذشت و من داستانی رو که در اصل تک قسمتی بود ریزش کرده و همه رو با هم گذاشتم .یعنی این داستانو 3 روز پیش نوشتم دو روز پیش منتشر کردم . دیگه داستانی که نوشته شده باشه و به عنوان تک قسمتی باید همه شو با هم منتشر کرد چون به نیت اون بود . در ضمن اگه دیدی در اون داستان یعنی عجب بله برونی از اسامی عجیب غریب استفاده کردم واسه این بود که تا به حال دهها هزار اسم رو در داستانهام به کار بردم و خواستم یه تنوعی هم بشه و این اسمها هم در زبان فارسی هستند حالا کار بردشون کمه و خود من هم تا همین اواخر پدر و عموی داستان رو اشتباه می گرفتم تازه افسر و افسون و افشین که اسمهای متداول هستند . اون سه تا اسم دیگه عجیب و غریب بود .. با درود ...ایرانی

ایرانی گفت...

سیا جان دستت درد نکنه . حق با توست . اتفاقا من حدود ده مورد بود که جای سینا و پار سا رو اشتباه کرده بودم و اصلاح کردم .موقع داستان حواسم می رفت پیش سینای داستان پسران طلایی این داستان رو می خواستم خیلی کم و تک قسمتی بنویسم و توضیحشو هم در پیام قبلی دادم . می دونستم یه چند جای دیگه هم هست که ممکنه از دستم در رفته باشه . هر دوازده قسمتو 3 روز پیش نوشتم و حدود پنج شش ساعت وقتمو گرفت . تازه باید بشینی همه اینا رو بخونی غلط های تایپی رو بگیری .. حالا شما ممکنه در کل ده دوازده تا غلط تایپی پیدا کرده باشی من خودم که ویر استاری می کنم در هر داستانی ممکنه چند مورد باشه و خلاصه بعد از ظهر پنجشنبه بود و با همه دقت دیگه خسته شده بودم . داستانهای دیگه ای هم بود . تازه وقت نکردم واسه اون روز داستان عشقی بنویسم . لطف کردی داداش از این که همراه من بودی .. داستان شلوغ می خوای خانواده خوش خیال .. الان شاید سه قسمتشو با هم بذارم که جا بیفته بعدا کمتر میذارم . چون واقعا نمی رسم . ممنونم . زحمت کشیدی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر