ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانواده خوش خیال 4

سهیل این روزا به طرز عجیبی اسیر هوس شده بود . از بعضی از کارای خونواده سر در نمی آورد . این که با هم شوخی های خاصی می کردند و به بدن هم دست می زدند واسش تازگی نداشت . حس کرد که خیلی تحریک شده . دیگه نمی تونه خودشو کنترل کنه . هر وقت سلنا رو با اون تر کیب فانتزی می دید که با چه لبخندی داره با هاش حرف می زنه دلش می خواست بغلش کنه و سر تا پا شو بلیسه . سارا هم همین حس رو در مورد سیاوش شوهر ساناز داشت . چون اون به نسبت بقیه حالت بیگانه تری رو داشت و جزو محارم اونا نبود . دو تا خواهر و برادر هیجان زده شده بودند .  سهیل و سارا هر کدومشون اتاقی جدا داشتند . ولی اون شب سارا به سهیل گفت ببین من امشب می خوام یه سر و گوشی آب بدم که اینجا چه خبره . انگاری  که نیمه شب ها یه صدا ها ی مشکوکی می شنوم حرکات مشکوکی می بینم . یه بار رفته بودم دستشویی دیدم بابا از اتاق عمه سپیده اومد بیرون . شوهر عمه سروش از اتاق  مامان اینا خارج شد . دو تا بابا بزرگ هم اتاقاشون عوض شده بود .. فقط داداش سمیر و سلنا انگاری سر جاشون بودند .. ساناز هم از اتاقش اومده بود بیرون و داشت به یه سمتی می رفت -سارا تو همه اینا رو وقتی دیدی که داشتی می رفتی دستشویی ؟/؟ نه .. اومدم اتاقم لای درو باز گذاشتم چهار چشمی اینجا رو می پاییدم و بعدش هم رفتم یه گوشه ای در پذیرایی قایم شدم .  یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست . -میگم امشبو با هم بیدار می مونیم ببینیم چه خبره ..-باشه سهیل .. فقط خوب بررسی کردم اون اتاقی که عمه سحر و شوهر عمه سروش درش استراحت می کنن درش خوب بسته نمیشه . همونجا رو زیر نظر داشته باشیم کافیه . خلاصه شب شد و سهیل و سارا حسابی خسته شده بودند .. -وای سارا نگاه کن الان تو توی اتاق منی . مامان بزرگ سوسن داره میاد این طرف اون از اون هفت خط هاست -تو رو که از همه بیشتر دوست داره . چرا پشت سرش این جوری حرف می زنی - به اون گفتن که جاسوسی من و تو رو بکنه -تو از کجا می دونی .. -خوب متوجه نشدم ولی انگاری بابا یه بار داشت می گفت حواست به کارای سهیل و سارا باشه . اون اگه بخواد بیاد به توگیر بده چی .. تو الان تو اتاق خودت نیستی .. -نه سهیل نگاه کن . اون اصلا این طرف نمیاد . داره میره اتاق عمه .. دلش واسه دختر و دامادش تنگ شده داره میره شب نشینی . سوسن یه نگاهی به دور و برش انداخت . واسه یه لحظه قصد کرد که بره در اتاق سهیلو بزنه و مطمئن شه که سر جاش قرار داره . پسر بزرگش سامان بهش سفا رش کرده بود که حواسش به این باشه سهیل و سارا با هم سکس نکنن . اون بیشتر از این که خودشو پای بند این مقررات بی اساس زیر هیجده و بالا هیجده ای که خود غرب هم می دونه کس شری بیش نیست بکنه علاقه خاصی به سهیل داشت و دلش می خواست به محض این که سامان واسه سهیل مجوز صادر کرد خودشو در اختیار اون بذاره . دوست داشت سر گل سهیلو با کس خودش بچینه .. عاشق این نوه اش بود . حتی بیشتر از شوهر و پسرش سهیلو دوست داشت .. وارد اتاق سحر شد .. تا رسید اونجا شورت و سوتینشو در آورد .. -مامان چه خبرته . انگاری بابا سیامک بهت نمی رسه .. باز خوبه که شبانه روز کار دیگه ای نداری -چیه دختر مثل این که ناراحت شدی من اومدم اینجا .. رفت شورتو پاش کنه و مثلا قهر کنه بره که سروش خان دامادش گفت .. مامان تو که می دونی من نمی تونم از این هیکل توپت بگذرم . میای اینجا ما رو تشنه می کنی و میری ؟/؟ سحر جون شوخی کرده .. سحر تو هم می مونی یا دوست داری بری یه اتاق دیگه ؟/؟ -من عادت ندارم بدون اطلاع سرمو ....سروش نذاشت ادامه بده .. پس همین جا بمون و مثل یه دختر خوب اعتراض نکن من به هر دو تا تون می رسم . با این کباب بره ای که امشب خوردم این کیر ما حسابی پر آب شده . بقیه هم اگه بیان کشش دارم . از اون سمت  سارا تعجب کرده بود از این که چرا وقتی مادر بزرگ رفته اون داخل عمه بیرون نیومده .. چون اون جوری که قبلا دیده بود سیستم یکی برو یکی بیا پیاده می شد . -ببین سارا از این جلو بخواهیم فضولی کنیم فایده ای نداره . یکی ممکنه بیاد ما رو ببینه .. پنجره های داخل اتاق خیلی پایین قرار داشته و پرده ها هم جلوی پنجره نیست و هیشکی اتاقشو خفه نکرده . . غریبه ای اینجا نیست که پرده ها روجلو بکشن . من میگم بریم از حیاط  و پشت پنجره ببینیم چه خبره ! آخه اینا روز وقت ندارن که با هم حرف بزنن و شب میان درددل می کنن ؟/؟ مگه کار و کاسبی اونا چیه ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

5 نظرات:

دلفین گفت...

عالی عالی عالی خیلی با حال بود مرسی داداشم دمت گرم خیلی باحال بود بقیه داستانها هم خیلی باحال بودنن

دلفین گفت...

داداشم میشه تو داستان کاری کرد که مثلا لخت لخت بشینن باهم بحث کنن مثلا درباره جامعه یا چرا جونهای اینجا این جورری هستن خیلی فشار روشون هست که سحر بر میگرده میگه من دیروز رفتم برای خودم شورتو سوتین فانتزی بخرم یه پسر جون فروشندش بود وقتی داخل اتاق پرو مانتو مو در اوردم یادم رفت در ببندم دیدم داره میگه خانوم شما چرا لختید لطفا درو ببندید اگه یکی شما رو اینجوری ببینه در مغازه منو میبندن که دیدم خودش بلند شد در مغاز شو بست گفتم پسرم داری چیکار میکنی گفت میخوام شما راحت باشین داداشم بقیشو خودت درست کن که مثلا زنه دیگه خودش لخت تو مغازه داره می چرخه تا شورتو سوتینی که دلش میخوا پیدا کنه پسره هم شروع کنه به خود ارضائی که زنه میفهمه میزاره پسر کارشو کنه ولی دادشم نمخوام اونجا سکسی انجام بشه فقط پسر خود ارضائی کنه داداشم یا اینکه زنه به پسر میگه اگه میشه شما هم مثل من لخت بشید تا باهم راحت باشیم که زنه وقتی دار لباس زیرا رو نگاه میکنه
حواسش به اون پسره هم هست که داره خود ارضایی وقتی میفهمه پسر داره ارضا میشه به یه بهونه ای دست به الت پسر میزنه که منی پسره میریزه رو سینهاش راستی داداشم وقتی زنه رو میکنه با پسر حرف بزنه پسره دستشو از رو التش میگره که یعنی من هیچ کاری نمیکنم برای من عادی هستش این چیزا ولی زنه میدونه اون دار خود ارضائی میکنه

ایرانی گفت...

سلام به داداش دلفین گلم و درود بر تو با پیشنهاد های زیبایت . البته میشه همه چیز در این داستان نوشت . فعلا قسمتهای زیادی باید بگذره تا ما از کلیات داستان بگذریم. بعد این که این خونه در و همسایه هایی هم داره که می تونه ماجراهای جذابی به وجوذ بیارن . نزدیک ترین مسئله ای که به اون پرداخته میشه طی دو سه قسمت آینده من به مجلس تولد و سکس پارتی می رسم البته سکس پارتی بین خودشون .. چون اون جوری در این شرایط داستان سکس پارتی شلوغ باعث توقف و ایستایی داستان میشه . چون ما اول باید جریان بین داخلی خودشون گرم کنیم بعدا نیروهای خارجب رو به تدریج وارد کنیم . اونجا دیگه یک مسائلی رو باید بنویسم که به داستان یک تازگی خاصی بده یا اگه از مسائل کلیشه ای و خسته کننده و یکنواخت وقدیمی می خوام بگم باید طوری بیان کنم که تکراری بودنش باعث خستگی خواننده ها نشه . یک سری مسائل زیاد تکراری شده .. ما باید خون تازه ای در این داستانها بدمیم و وارد کنیم وگرنه یک داستانی که شبیه اون ده بار نوشته شده می تونیم خواننده رو رجوعش بدیم به همون داستانها که همونا رو دوباره بخونه . بعد از این که خواهر و برادر یعنی سهیل و سارا با سیستم آشنا شدند و چند قسمتی اونا یه ماجراهایی در رابطه با دیگران به وجود اوردند سلنا هم باید بیاد توی خط .. همه میان بحث بین مادر شوهر 65 ساله و عروس 47 ساله و ..... فضای دور و بر استخر و خونه خیلی قشنگ و بزرگه کلی ماجرا اونجا داریم .. خیابون و خرید هم میرم . ولی به نظر من بار اول توی مغازه سکس نباشه بهتره.. داستان 100 قسمتو رد کرده داره ..با درود مجدد ....ایرانی

دلفین گفت...

داداشم حتما همونی که میگی میشه دمت گرم داستانها هم خوندم عالی بود

ایرانی گفت...

متشکرم داداش دلفین گلم . خوش باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر