ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر ونازنین 21

نادر: انگار یه روزای رویایی واسم رقم زدی ..مثل خودت که یک رویای واقعی هستین
نازنین : اوااااا خدامرگم بده من نازنینم, رویا نیستم که
حالا ی نازنین دیگه کم بود رویا هم اضافه شد؟؟؟؟:)
نادر : فقط برای یک و نیم ساعت دوستم داری ؟میگم کوپن میدی ؟ یا شارژیه ؟ روزی یک دقیقه .. یا یکسره ..حتی یک و نیم دقیقه دوست داشتن من از طرف تو منو به عرش می رسونه  .. اما در پایان این زمان سقوط من یعنی مرگ من یعنی پایان آرزو ها
نازنین : حالا برا سقوط تون هم ی فکری میکنم, فوقش من رو تختم نمیخوابم موقع سقوطتون تا راحت فرود بیایید
نادر: دختر جنگل که می تونه مثل یک کولی سرکش و با عاطفه باشه ..می تونه مثل همون کولی سرکش وخشن باشه ... بذار نادر وقتی که بر گشت {ازمشهد } با رعایت ادب و احترام یه کمی هم شجاعانه و با جسارت بنویسه ..داستان جنگلو میگم .. طوری که سرخی عشق و احساس رو گونه هاش بشینه .. نادر همیشه واسه نازنینش در دنیای رویایی عاشقونه اش یه پسر خجالتیه اما تا حدودی جسور که فقط این اجازه رو به خودش میه که در مرز عشق و احساس و نوازشها و کمی کمتر و بیشتر حرکت کنه .. این خصلت دیوونه هاست ..نازنین من اگه غرغرو هم باشه  همین که صداشو می شنوم و حس می کنم که به حون من نق و غر زده یه دنیا واسم می ارزه .. چون می دونم بازم فردایی هست که بیاد و غر بزنه و خودشو سبک کنه . دوستت دارم نازنین .... هر روز بیشتر از دیروز
نازنین : خداییش صبورید... من اگه جای شما بودم تموم کرده بودم... با خودمم میگفتم کم گرفتاری دارم حالا ی روز خوب و ی روز بد نازنین رو کجای دلم بذارم!
اما منم قصدم اذیت نبود, نیاز داشتم به گفتن حرفها برای اطمینان کردن.
نادر: البته تو بالاتر از فرشته  ای ... رویا ؟ پشت دستمو داغ کنم که اگه رویایی در زندگی داشته باشم . البته رویا رو که دارم . تویی .. تو یک فرشته نازنین رویایی هستی
 لا شما هم میدونید نه ناز کردن بلدم نه لوس شدن این حرفها رو میزنید دیگه;نازنین : وا
وگرنه اگه ناز کردن بلد بودم که واویلا بود الان:))
نادر: می خوام وقتی که بر گشتم با تمام احساسم ..وجودم بنویسم . الان این حا تمرکز برای یک ساعت دو ساعت نوشتن یکسره رو اونم داستانی که بخوام به باید ها و نباید هاش فکر کنم رو ندارم .. به این که خودمو قانع کنم نازنین من چه قضاوتی در مورد نوازش کردن و چیزایی در همین  مایه ها داره ..الان خب کلاس و درس و امتحان و سفر و این چیزاست .. پس فرداشب همین موقع ها اگه عمری باقی موند در حال نوشتن قسمت بعدی داستان جنگل هستم .. راحت تر فکر می کنم .. آخه بعضی وقتا با خودم میگم وقتی که مثلا نوازشت می کنم ....تا چه حدمی تونم برات حرفای عاشقونه بزنم . با انگشتام موها و صورت قشنگتو لمس کنم .. تو نادر دیوونه رو بی ادب ندونی ... بالاخره خودمو قانع می کنم می نویسم . دیوونه ام نه ؟
نازنین :در دیووونگی شما که شک ندارم(جسارتا), چند بارهم خواستم بهتون بگم , ادب اجازه نداده.
اما خداییش سر کردن با من دیوونگیه محضه نادرخان
نادر:نازنین فداکار دختریست که از آن سوی ستارگان .. از پشت ابر ها آمده است تا بامن از عشق بخواند ... من چگونه می توانم برای او نادری فداکار باشم ؟ نازنین همیشه یک قدم از من جلو تر است .. آیا نازنین اعتراف می کند که چگونه نازنین شده است ؟!تا نادر هم بتواند نادر شود ؟!.. دوستت دارم .. دوستت دارم .. دوستت دارم ... خسته شدی از بس گفتم نه ؟! ..من که خسته نشدم .... بازم خدا نگه دار
نادر: من به تو عذر خواهی ها بد هکارم . اون قدر به من  لطف داشتی .. وقت گذاشتی واسم ..حتی در زمانی که هیچ حس  یا انگیزه ای از صحبت با من نداشتی ..راستش من فقط می خواستم قبول شم از شر این کلاس که واسه ما گذاشته بودن خلاص شم . چه به درد می خوره ...خلاصه نازنین من یه آدم عجیبه .. اما آدمای عجیب هم می تونن دوست بدارند  و دوست داشته شوند ... نازنین شاید مثل نادر زیاد حرف نزنه که به موقعش هم حرف می زنه اما عمل می کنه ..و نادر قدر نازنینو می دونه .. سعی می کنه رو اعصابش نباشه
نازنین : نفرمایید نادرخان, چه عذرخواهی؟
نازنین عجیبه , چون بر خلاف خیلی دخترها و زنها که شما تا حالا شناختید
کنتر تابع احساسشه, بیشتر تابع متطقشه اما در عین حال جدی بودن , احساسش
رو هم ندیده نمیگیره.
مطمین بودم وقتی بحث شماره رو پیش بکشم با توجه به حرفهایی که زدم تعجب
خواهید کرد, و حتی شاید بگید دختره دیوونه هست.
اما دلم نمیخواست نگرانی و بیخبری باعث کم حوصلگیتون بشه, ترجیح دادم
تابو شکنی کنم اما شما به آرامش برسید.
نازنین ی دختر فرا منطقیه, اینو فراموش نکتید.
نادر : سلام نازنین گلم ... خوبی ؟ صبح جمعه ات به خیر .. اگه می بینی داستان جنگلو کش دارش کردم تا به قسمت استراحت برسم واسه اینه که هم دوست دارم بین نادر و نازنین گفتگوی بیشتری بذارم و هم این که اونا رو بیشتر با هم آشنا کنم .. البته ممکنه خیلی از این مطالب با واقعیت ساز گار نباشه .. ولی این دو با هم لحظات خوشی  رو در طبیعت خواهند داشت . در کنار هم احساس تنهایی نکرده به هم انرژی میدن .. نادر که هر وقت نازنین نیست جای خالی اونو به خوبی احساس می کنه . البته یه علت دیگه هم داره که من نرمک نرمک دارم میرم جلو و اون این که دلم می خواد اون قسمت نازو نوازش کردن تو رو طوری بنویسم که  به خوبی متوجه حسن نیت نادر بشی .. و بدونی که من چقدر دوستت دارم ..عاشقتم و می خوامت ..وااااییییی .. هر روز بیشتر از دیروز .. بیشتر از بی نهایت .
نازنین :سلام،صبحتون بخیر نادرخان. خوبید؟
جمعه ی خوبی در کنار خونواده محترم داشته باشید.
واااای نادر خان مثل دخترهای ۱۵ ،۱۶ ساله که دزدکی رمانهای عاشقونه
میخونن و پر از تصور زیبا و لذتبخش میشن، همون حس رو از خوندن این متن
نادرو نازنین دارم.
ی خس وروجکی خاص بهم میده.
ازتون ممنونم ، واقعا تموم تلاشم رو میکنم برای اینکه قدر این وقت و ذهن
و زحمتی که برا نوشتن برای من میذارید بدونم.
شما خیلی خوب نازنین رو میشناسید و با ی شیطنت خاص رگ خوابشو بدست
میگیرید تا رامش کنید.
حز تشکر کار دیگه ای نمیتونم بکنم.
غیر از چند تا جی میل آخر بقیه رووقتی که در مشهد بودیم رد وبدل کردیم .. من نفر دوم شدم و جایزه گرفتم و از نازنین تشکر کردم که به من آرامش داده ..نازنین یه جایی از احساس آرامش بابت خوندن متن نادر ونازنین گفته .. یک بار دیگه این توضیح رو بدم که منظورش همون متن وداستان تخیلی نادر و نازنین در شمال بوده که من برای خودم و اون یه فضای خیالی رو ترسیم کرده و مطالبی به زبون خودمون نوشتم . وگرنه داستان نادر و نازنین همینیه که یک هفته هم نمیشه شروعش کردم .. برگشتن هم با هواپیما اومدم . دلم می خواست زود تر برسم به خونه و از اون جا برای نازنینم پیام بدم .کاش می تونستم از اون جا براش هدیه ای بگیرم و به دستش برسونم .درقسمت بیستم داستان بابت پیام تلفنی شماره 32 نازنین این تویح رو بدم که منظورش از این که گفته نادر هر شب که نمیشه پیش هم خوابید این بود که من و اون درچت تصور لحظاتی رو داشتیم که کنار همیم و صحنه  ای رویایی رو واسه هم رقم می زدیم ..وگرنه من تا  حالا نازنینمو هنگام شب ندیدم ..... ادامه دارد ...نویسنده ...ایـــــــرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر