ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 42

چند پیام چتی
نادر: من می دونستم تقصیری نداری و عمدی هم در تفسیرت نبوده ولی دوست نداشتم که این جوری بشه ر :
طرز نوشته هات
بیانت گفته هات .. از احساس خالصانه دختری پاک و نجیب و عاشق میگه که با تمام وجودش خودشو عشقشو نثار کرده
نازنین این حالتت این نوشته هات همه خالصانه بوده .من اینا رو نمیگم واسه خودم کلاس بذارم بگم که مثلا دوستم داشتی
کلمات روح دارن ... حس دارن .. تو حس خودت رو به نوشته هات منتقل کردی . شخصیت خودت رو دادی به اونا
اون شخصیت نمی تونه به نا گهان 180 درجه تغییر کنه
نازنین : داشتم و دارم اما شرایطم اینه و ی لج و حماقت همه چیزو به بدترین شکل عوض کرد
نادر : از حماقت نگو .... این شخصیت توست .. شخصیت واقعی تو همون نازنین مهربونه .. به خدا نمی خوام واسه خودم بگم اینا رو .. تو برای نوشتن کلمه به کلمه احساس خودت
از جونت از قلبت از وجودت از خواب چشات مایه گذاشتی
من از خواب بعد از ظهر نمی زنم تو از خواب شب
تو پریشب تا 4 بیدار بودی .. و خوابیدی قبل از من بیدار شدی
با همون چشای خسته ات برام تایپ کردی
داستان جنگل نوشتی
من چه جوری می تونم بگم اون نازنین قلابی بوده ؟
چه جوری می تونم بگم اون نازنین فیلم اومده ؟
چه جوری می تونم بگم اون نازنین بی احساس بوده ؟
نازنین : نازنین هر چی باشه دروغگو نیست
نادر: اومدی کلماتی رو به فرا خور گفتی که برات سخت بود ..منظورم بوسیدن نوازش کردن .. به خاطر خودت هم شاید بود ولی بیشتر برای این که از دلم در بیاری
می دونم نازنین دروغ گو نیست
نازنین : دیروز ناراحت شدم چون من صادقانه گفتم اینطوریه وضعیت
نادر : فکر کردی من اون نازنین رو فراموش می کنم ؟
می دونم صادقانه گفتی
اون نازنین نمی تونه دروغگو باشه ..
نازنین : بعد دوباره میگید شیرینی خورونه, متاهلی فقط مونده بگید بارداری
نادر : نازنینی که دو و نیم ساعت می خوابه میره سر کار
یک نازنین فوق العاده هست
نازنین : انصافا این حرفه , این مثاله
نادر : یکی که باید دورشو طلا گرفت
دوباره بگم ؟ من خواستم بهت بگم نازنین هر چی باشه برام بهترینه
تو خودت هم بهم اوکی دادی ... گفتی بگو . .. چه جوری بگم ..نخواستم بگم تو دروغ میگی ... داستان رو هم نمی دونم خوندی یا نه ..
ولی من ذره ذره کارات رو حس می کنم .
حالا اگه بعضی ها رو نمیگم چون فرصتش نمیشه یا همش در حال پیام دادنیم
برام جای تعجب داشت .. نازنینی که معلوم نبود که می خوابه یهو پریشب بیدار بود من خودم خجالت کشیدم .. فکر کردی نادر اینا رو ندیده ؟ گاه حس می کنم متوجهم کار داری ولی می مونی پیشم ...و تا حالا در بد ترین شرایط روحیت که می دونم هر لحظه می خوای منفجر شی اما اون قدر به خودت مسلط بودی که یه حرف زشت هم بهم نزدی . درسته شخصیتت این نیست
ولی در عصبانیت با اون مشکل سردردت .. خستگی کاری و شرایط زندگیت تو هم خیلی شکیبایی البته این انتقاد رو هم دارم که هر وقت منو به امان خدا ول می کنی یه مقداری دلگیر میشم حس می کنم نسبت به من بد جنس شدی . ته دلت اینو نمی خوای ولی تو و خدا رو خیلی صدا زدم .. نمی دونم چند تا از این پیامها اومده ... اگه یه بیکاری در مخابرات بخونه فکر می کنه دیوونه اس داده .. که همینم هست
نازنین : دارم میخونم خب
نادر : آره نازنین ... من چطور می تونستم از نازنین رویایی خودم دل بکنم
نازنین : همه اش میاد
نادر : به غیر از چهار پنج تا اس دیشب حدود 100 تا اس یکی دو کلمه ای بود ..
این از لجبازی نبود
دلم می خواست به نازنین مهربونم بگم من با یه افظ محبت آمیز نادر ؟ که برام گفتنش عزیزه با تمام وجودم جواب میدم
اون چطور دلش میاد این همه رو بی جواب بذاره
و بعد که نا امید شدم رفتم سمت خدا
اما انگار دیشب تو و خدا با هم همدست بودین
نازنین : : گوشیمو که روشن کردن , ترکید گوشیم
نادر : به من گفتی نازنین دختر دگر گونی هاست .. درسته اما شخصیتش یکیه .. ممکنه فعلش در ظاهر تفاوت کنه .. اما اون یک دختر راست گو و راست و درست کرداره .. .. در بر خورد واقعی و حقیقی با مسائل ثبات شخصیتی داره . بنا بر این باید با این نازنین مدا را کرد . در کنارش بود .تنهاش نذاشت
نازنین : نادر بذار بخوابم
نادر : گوشیت ترکید ؟ همه رو جا داد ؟ چه جوری حذف کردی ؟ علائم دیوونگی رو ..
نازین : خوابم میاد شدید
نادر : باشه بخواب .. راستی امروز خوابیدی ؟
نازنین : حذف نکردم
ی بار 30 تا ی بار 60 تا ی بار 130 تا و سری آخرو ندیدم چندتا رسبد
نه , نخوابیدم
نادر : به خاطر نوشته ام هنوز ازم دلخوری ؟ البته من که رو اعتقادم هستم ولی سر سوزنی نمی خوام دختری که احساس پاک و عاشقانه و خالصلنه شو تا 10 شب دیشب تقدیمم کرده این جور ازم ناراحت باشه .. دختری که اگه اهمیتی نمی داد بازم پیشم نبود .. دوستت دارم نازنین ..
اونایی رو که کاملتر بودن خوندی ؟
راستی یکشنبه یادت نره رو در لوتی خوندی یا در اس ام اس ؟ البته در لوتی گفته بودم داداش یادت نره ..فکر کنم گفتی لوتی
برای چی امروز نخوابیدی ؟ کسری خواب داشتی که
این جوری که میگی دویست و خوردی پیام دادم
ولی این موبایلم دگمه ای و کوچولوست
وگرنه بیشتر می دادم
تازه بعضی وقتا اون قدر سریع تایپ می کنم که حرف نمیفته و حرف بعدی رو قبلی می شینه
دیگه شام و نا هار من شده بود زهر مار
گفتی می خوای بخوابی و منم مزاحمم و البته باید ازت بخوام بخوابی
سر حال پا شی
روز خیلی بدی بود اما با اومدن تو حالا به هر شکلی که بود چی بگم .... به خدا منم دوست دارم صمیمی تر باشم .. شوخی کنم
گاه آدم می ترسه حرف بزنه
مثلا می خوام بگم دیشب چی بودی امشب چی شدی
میگی بگو ..منم که میگم میگی بفر ما .. ولی با همه اینا دلم نمیاد حتی یه آخ گفتن تو رو بشنوم
اره گل من ..من عوض نشدم ..اگرم دیدی برای موندن سماجت می کنم شاید واسه این بوده که سخته باور کردن این تغییر نازنین .. .. اما دیگه به اندازه کافی با روزای سخت عادت کردم .. اینا رو به حساب عشق بذار .. یه روزی همونشم بهت نشون میدم
تو با این حس که با دنیای مجازی چه عاشقانه و چه عادی وداع کنی ازم خواستی که من نباشم ..اما من این حسو دارم که جدایی در این شرایط ضربه روحی بزرگیه .
با اون همه حس قشنگی که داشتی و جدای از افکار منطقی ... آیا به خاطر خودمون ناراحت نبودی ؟
نازنین هر وقت حس کردی باید بخوابی بهم بگو
و پریشب ایثار گری کردی هر چند بعدا خودت کسل شدی و در فکر و روحت اثر گذاشت
بعد از تو من نمی توانم کلام قبل تو را بخوانم
یعنی وقتی چشمم می خورد به پیامهای قبلت سرمو اون ور می کردم که داغ دلم تازه نشه
بعد از تو انگار عشق مرده است
دیگه در خونه منو نمی زنه
بعد از تو ترانه ای برای خواندن نیست
بعد از تو نفسی برای کشیدن نیست
بعد از تو شعری برای سرودن نیست
بعد از تو فرصتی برای مردن نیست
این چهار خط دیگه در یک پیام دیگه بود جا گذاشته بودم
این چهار تا جالب تر بود ..که واقعا با تمام احساسم نوشتم
البته اینا رو فکر نکنم تا این لحظه در سایت نوشته باشم
بعد از تو فرصتی برای مردن نیست
می دونی چرا ؟
چون دیگه مرده ام
خیلی سخت می سازیم و خیلی راحت ویران می کنیم ... نگفتم می کنی .. چون در رابطه ما ..من .. یا تو در واقع جزیی از ماست . من و تو در ما خلاصه میشه .
ساختن خیلی سخته ... خراب می کنیم .. دوباره نفسمون در میاد می سازیم . غصه فر دا رو نخور ... نازنین عاشق نباید این قدر ساده از عشقش بگذره
تمام نوشته هات برام ارزشمنده
حرفای قشنگی که زدی .. احساسات پاک و نجیبانه ای که نشون دادی
خیلی بیشتر و بهتر از زمانیه که از نا امیدی گفتی
اگه من با یک گفته این نازنین عصبانی بخوام تمام زیبایی ها ..احساس قشنگ و بی ریای بر خاسته از دل رو فرا موش کنم نمی تونم اسم خودمو بذارم .انسان عاشق ... تو ناراحتی .. عصبی و خسته هستی .. باید آرومت کنم . نمیگم حرفات درست نیست .. اما در اوج لطافت و زیبایی و پیوند زیبای عاشقانه با دلخوری و قضاوت عجولانه همدیگه رو رها کردن جلوه خوبی نداره
درسته که ممکنه جدایی سبب شه و میشه که هر یک بره پی کارش ..اما همین ؟ ! احساس پاک آدما به همین خلاصه میشه ؟! من بگم دوستت دارم تموم شد رفت ؟ فردا همین حرفو به چند نفر دیگه بزنم ؟ عشق مثل لاستیک ماشین نیست که واسش زاپاس درست کنیم
میگم این چت هم خودش داره می ترکه
باور کن حال نداشتم چاق و چله بنویسم
کپی داستان نازی رو چقدر دوست داری رو قبل از ادیت یا ردیف کردن و آوردن گفتگو به سر خط برات فرستادم .. داخل سایت تنظیم شده هست ... ولی خب هر کی بخونه متوجه یه تم تازه و عجیب عاشقونه و گذرا میشه ..
نازنین : اومدم,هستی؟
نادر : دختر تو چقدر حساسی ! وقتی یه چیزی رو که در واقع به تو اتصالی نداره به خودت می گیری وای اگه در رابطه عاشقانه ات بخواد یه مشکل خاصی پیش بیاد ..
بیشتر از اونی که فکر کنین حساسم
فکر میکنین فقط شما ناراحت میشیدو اشکتون میاد
نادر : نشون دادی چند بار
نازنین : من داغون میشم
نادر : راستش دیشبو آره .. چون هر چی فکر می کردم با شوق و ذوق و بدون قصد تو هین و جسارت نوشته بودم
نازنین : سخته به کسی دل ببندی اونم با کلی کلنجار که بعد بیاد بگه تو اگه صدتا دوست پسر هم داشته باشی برام فرقی نمیکنه!
نادر : به نظر تو یک دختری که در کارش غل و غش باشه میاد اون جوری از خودش مایه می ذاره .. از وقت خوابش می گذره با وجود میگرن و مدرسه ؟ من این قدر که عقلم می رسه
نازنین : من با خودم فکر میکنم منظورش اینه که داشتی, خالا میخواد دل منو آروم کنه
نادر : نکته همین جاست
فرقی نمی کنه .. با فرقی نمی کنه ... بعضی وقتا فرق می کنه
فرقی نمی کنه به معنای بی اهمیتی موضوع نیست
مفهومش اینه که اون پسر به اون دختر سر کوفت نمی زنه درکش می کنه
نازنین : خب حالا هم سرکوفت مستتر نزنید
نادر : الان صحبت اینا نبود
نازنین : من از شما ی جواب میخوام
نادر : صحبت اینه که باید گذشت داشت
بفر ما عزیزم
نازنین : یا نازنین رو با هر شرایطی میشه پذیرفت, یا اما و اگر داره که نمیشه
نادر : بعضی وقتا آهنگ خوندن مطلب معنا رو عوض می کنه
و آهنگ خوندن تو هم در بعضی جا ها اونی نبود که من انتظارشو داشتم
نازنین : چون از ظهرش تو فشار مضاعف بودم
نادر : یا نازنین رو با هر شرایطی میشه پذیرفت, یا اما و اگر داره که نمیشه............من تا حالا در همین مسیر بودم
نازنین : طبیعیه که نتونم تو آرامش به حرفها فکر کنم
نادر : حس می کنم چی می خوای بگی
و باید بپذیرم
نازنین :
و طبعا نتونم درست جواب بدم
ی چیزایی هست که الان نمیتونم بگم, چون تیر آخرمه
که در دو صورت نتیجه که بهش نگاه کنیم هردوش اوکی هست
نادر : نمی دونم جواب سوالت رو دادم .. من قبلا هم گفتم با تو هماهنگم
نازنین : چیزی نیست که الان بشه مطرحش کرد
نادر : می دونم زمان می بره .. افکار و اندیشه ها و شرایط
نازنین ولی دلم روشنه و دلمو قرص میکنه هرچند شاید اصولی نباشه
نادر : و این که یه شناخت خاصی از پیرامون و افرادی که درش هستند لازمه
نازنین : دقیقا
نادر : دلت روشنه ؟ دلت قرصه ؟
نازنین : بله
نادر : به چی قرصه ؟ به استوار بودن من ؟ یا به اتفاقاتی که ممکنه بیفته ...
نازنین : به اتفاقاتی که ممکنه بیفته و منجر به استوار بودن شما بشه
نادر : چون اینا زمان می بره ..مثلا من و تو که در کنار همیم یا به هر دلیلی هم که باشیم دیگه باید کارمون رو از این دلگیری های اعصاب خرد کن جدا کنیم ... که هم وقت می گیره هم داغون می کنه آدمو .. تا سر حد مرگ می کشونه ....خدا واسه بهشت رفتن آدم این جور اونو چپ و راست نمی کنه .. ولی هر بار که دوباره میام سمتت یا بهتره بگم تو مهربون میشی حس می کنم وابسته تر میشم .. قدرت رو بیشتر می دونم .
حالا این اتفاق در چه جهتی می تونه باشه رو نمی دونم ..امید وارم خیر باشه .. ببینم فال قهوه ای چیزی گرفتی ؟
نازنین : نه, از مغزم کمک گرفتم
دیگه واقعا خوابم میاد
نادر : اون که آره .. ولی بعضی فال قهوه ها عجیب درستن . تهران طرف پونک یک خانومی بود معرکه بود البته من دم در بودم ... الان خونه اش عوض شده
برو بخواب عزیزم
امید وارم واسه جریان دیشب دلخور نباشی
نازنین : سعی میکنم بهش فکر نکنم,شب بخیر
نادر : چون واقعا من از یک زاویه دیگه عنوان کردم
کار خوبی می کنی .. فکر نمی کردم تا این حد .....خیلی دوستت دارم .
دوباره باید آجر چینی رو شروع کنم
نازنین : آجر چینی ؟
نادر : یعنی ساختن روزای خوبی که از لبای ناز تو حرفای قشنگ بشنوم
نازنین : نادر خوابم میاد
نادر : و دوباره همون نازنین عاشق بشی که البته حالا حس می کنم
باشه پس خدا حافظ دوستت دارم من چیزی نمیگم تا تو راحت باشی اگرم یه چیزی بگی من جواب نمیدم ..
نازنین : شب بخیر

ادامه دارد ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر