ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 46

چهار قسمت قبل رو چت های من و نازنین تشکیل می داد . مربوط میشد به 24 و 25سپتامبر 2015 برابر با اوایل آبان 94 و دو سه روز بعد از عاشورا .. که روز تاسوعا بود که بیست و چهار ساعت گوشی نازنین خاموش بود .. عصبی بود و به پیامهام جواب نمی داد .  دیگه بیست هزار پیام چتی رو آدم خیلی چیزاشو توی ذهن نمی تونه داشته باشه . شاید بعضی وقتا یه نکات مهمی رو هم گفته باشه که نخواسته باشم باورش کنم و اونم ادامه نداده . در حالی که همین نکته می تونسته کلید حل خیلی از مسائل باشه . و نوع واکنش من در مورد این نکات و شنیدن اون می تونسته واکنش هایی متفاوت در نازنین ایجاد کنه .. قسمت مهم قضیه که من زیاد پیگیرش نشدم این بود که نازنین گفت که خب من شاید بعدا متاهل بشم و بخوام تفریح و شیطنتی داشته باشم .. در حالی که اون تازه عشقشو بهم اعلام کرده بود ..چرا وقتی که میگه از از دواج فراریه بازم از این موضوع حرف می زنه ..میگه در هر شرایطی تو رو فراموش نمی کنم نظر منو می خواد .. من ازشنیدن این حرفش یکه خورده بودم . آخه اونو می خواستم فقط برای خودم و تصور این که شخص سومی رو هم بین خودمون داشته باشم نمی کردم . هر چند من خودمم اون موقع زن داشتم ولی به خاطر این که خودش بهم اجازه شو داده بود ولی من فقط به همین حد اکتفاء کرده بودم . نمی دونستم جواب نازنینو چی بدم . من نمی تونستم اونو کنار دیگری ببینم . بیش از دویست کیلومتر باهاش فاصله داشتم . هنوز تا آن روز ندیده بودمش .. آیا غیرت من قبول می کرد که اگه اون بعدا از دواج کنه حتی به عنوان یک عشق بتونم   در کنارش باشم با این که می دونم در آغوش دیگری هم هست ؟ یا نیروی عشقی که اون برای خودش و من تصور کرده سوای این حرفاست . یعنی وجودشو تسلیم یکی دیگه کنه و روحشو تسلیم یکی دیگه ؟ راستش می دونستم در اون شرایط این بحث نمی تونه نتیجه بخش باشه . قبلا تلفنی یکی دوبار اون هم گذرا در این مورد حرف زده بودیم ولی به ناگهان یک بار دیگه با این موضوع روبرو شده بودم . اگه اون عاشقه چرا باید این جوری حرف بزنه . تعهدش به زندگی جدیدش چی میشه .. آیا این کاری که من می کنم درحق شوهر احتمالیش درسته ؟ گناه شرعی که جای خود .. مسئولیت اخلاقی عرفی و وجدانی  نداره ؟ نباید متاثر و متاسف شم ؟ و تمام این حرفا به این ختم میشد که اون هنوز مزدوج نشده .. اما یه جورایی احساسات مبهمی داشتم . دوست داشتم از اون فضا در بیام و به دنیای شیرین خودم پناه ببرم . حس می کردم هر قدر پایه های عشق خودمونو محکم تر کنم کمتر و دیر تر  این افکار عجیب و غریب میفته توی سرش.. البته بعد ها در چت و در پیامهای تلفنی دیگه فکر کنم به این موضوعات نپر داختیم یا اون کاری نکرد که در من ایجاد حساسیت کنه .. چون عشق و نیازشو آن چنان بهم نشون داد و ثابت کرد که حس کردم اگه اون بخواد می تونه عاشق ترین عاشق دنیا شه و خلاف اون چه که خودش میگه قله عشقو فتح کنه .. یه نشونه ای از خودش در تاریخ عشق به جا بذاره که هیچیک از عشاق خیالی دنیا هم به اون درجه نرسیده باشند و خدائیش نازنین چنین بود و چنین کرد .. و حرفی بود که خودش بار ها و بار ها بر زبون آورده بود . نازنین یا خوبه خوبه یا بده بد . فوق العاده بود .. مسائل زیادی رو نمیشه مطرحش کرد اما اون نشون داد که در عمل آن قدر عشق و احساس قویی داره که می تونه به طرفش احساس و انگیزه و شور و حال و امید به زندگی بده . ولی با همه اینها انتظار نداشتم که خیلی رک در این مورد حرف بزنه .. ایا به خاطر همین مسائل و ندونستن واکنش من بوده که چند ماه بعد که از طرف خودش احساس خطر و لو رفتن کرده ..رفتارشو با من بد کرده ؟ آیا تار های عنکبوتی به دورش تنیده شده نمی خواسته منو از این وضعیت با خبرم کنه  و باعث ناراحتی ام شه ؟ اما و اگر های زیادی وجود داره . ولی هیشکدومشو نمیشه ثابت کرد . حتی اگه خودش بیاد و بیان کنه چه برسه به این که نقل قول دیگران باشه .. وقتی زندگی یک نفر پیچیده شه و واقعیات در گوشه ای پناه بگیرن چه جوری می تونی مطمئن شی که یه روزی این واقعیات شهامتشو پیدا می کنند که از پس پرده ابهام بیان بیرون . مگر این که وارد زندگی واقعی دیگران شی با اونا بر بخوری که اینم کار سختیه و ممکنه با آبروی خیلی ها بازی شه .. هرچند هیچ بی آبرویی به اندازه دروغ و خیانت زشتی نداره . در هر حال جسته و گریخته بهش گفتم می خوام در هر شرایطی باهام باشی چون دوستت دارم عاشقتم .. شایدم یه روزی به خاطر دوباره دیدنش بهش بگم که حاضرم ... ولی مسئله این جاست کسی نمی دونه شاید اینم مثل جریان فرزاد یک امتحان باشه . .... ادامه دارد ... نویسنده :ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر