نادر و نازنین 49

چند ایمیل و کلام عاشقانه
نادر : بهم پسش بده .... زندگی بده .. عشق بده ... شاید چند سال دیگه بتونم بغلت کنم .... فعلا خواب پنبه دانه رو می بینم .. اما همیشه نازنین من خواهی بود ... نادر خوش خیال پنبه دانه بین ..
نازنین : والا زیر بالش و پتو تا حدی زیر تختم نگاه کردم چیزی نیافتیدم ، خیر ببینی نادر جان ببین کجا ، جا گذاشتی جونتو گردن من میندازی
نادر : آدم یه جای بدنش عفونی میشه حداقل بیست تا آنتی بیوتیک می خوره .. ذهن که درد بگیره .. میشه با کلی حرفای عاشقونه .. و با بوسه ردیفش کرد . آخه بد بختی یا خوشبختی اینه که اول باید خود ذهن رو آماده کرد که دردش خوب شه .. با حرفای قشنگ .. حالا ذهن چه جوری حرفای قشنگ رو می پذیره ... با اعتماد کردن .. اعتماد چه جوری به دست میاد .. با کارای قشنگ ... وای حالا بیاد و هر چی که ساختیم الکی خراب شه .. و دوباره باید به هم نشون بدیم مه همدیگه رو دوست داریم و جدایی خیلی تلخه ... قصه جنگل هنوز ادامه داره .. و اگه تا شب بتونم یک قسمتشو بنویسم خیلی خوبه ... نادر لوس دیوونه عاشق نازنین ... فقط این نت رو درست می کردی . این جوری ممکنه گاهی خیلی از عبارات رو سر بپری
نازنین : با اینحال که هنوز ذهنم مشوشه ولی با امید به اون چیزی که تو ذهنم میگذره میخوام خالم خوب باشه. من برا ساعت ۳ اینا میرم تهران و باز هم بی نتی.
عیبی نداره، یکماه هم‌ کنار میام دیگه ، چه میشه کرد.
شما هم برید به کاراتون برسید، و نازنین رو به خاطر همه بداخلاقی ها و بدخلقی هاش ببخشید. نازنین کیس خوبی برا دلبستن نبود هنوزم تاکید دارم.
فعلا
نازنین : (یک شعر ناب )
دوست دارم با تو باشم عیب این خواهش کجاست؟
با تو بودن ، شعر خواندن، کس نگفته نا بجاست...
از تو گفتن یا شنیدن از لبت ، تا خواب صبح
حرفهای عاشقانه با تو گفتن کی خطاست؟...
لب به لب، لبریز عشقت ،گر شود احساس من
بازیِ شب زنده داری با لبانت ، دلرباست..
مست ومدهوشم کنی با غمزه ای حتی به چشم
دل به اعجاز دو چشمت بس به می ، بی اشتهاست...
دوست دارم با تو گویم از کلامی با سه حرف
عین و شین و قاف و دیگر هیچ حرفی.،کین روا ست...
قصدم ای یار این نبود کز تو، سراید این غزل
عشق پاکت بی محابا زد به دل این حرف راست
*********
کاش ممنوعه نبودی....
تا ببینی من هم عاشقی را بلدم...
تا ببینی برایت چه میکنم...
کاش ممنوعه نبودی....
تا عاشقانه را من یادت بدهم ...
تا بی هوا بوسه بارانت کنم...
مرا محکوم نکن که عاشقت نیستم...
و یا عاشقی کردن را یاد ندارم...
من خوب بلدم....
جواب عاشقانه هایت را تمام داده ام....
اما در دلم...
در قبال هر حرفت گفته ام کاش میتوانستم بگم ...
کاش ممنوعه نبودی برایم...
تا دنیا را بهشت کنم برایت...
حتی از خودت هم عاشق تر شوم

نادر و پاسخ او (آنتی ناب یک شعر ناب )
من برایت ممنوعه نیستم
می دانم که می دانی عاشقی را
می دانم که می دانی درد وامقی را
تو برایم بیشتر از یک عاشق بوده ای
من برایت ممنوعه نیستم
من از تو آموخته ام ..
که چگونه عاشق باشم
ستایشت می کنم تحسینت می کنم
که عاشقم هستی ..
که دوستم می داری
و می دانم که می دانی
عاشقی کردن را
می دانم که خوب بلدی
می دانم که جواب عاشقانه هایم را
عاشقانه تر از من داده ای
تو در قبال حرفم نگفته ای
آن چه را که تشنه شتیدن آنم
تو در عمل نشان داده ای
که دوستم می داری
که عاشقم هستی
فراموش نکن که ..
این تو نیستی که باید ..
رسم عاشقی کردن بدانی
این عاشقیست ..
که باید رسم تو را بداند ..
و چه خوب می داند عاشقی
رسم تو را ...
احساس تو را
و چه خوب می شناسد عاشقی
قلب عاشق تو را
نگو که عاشقی نمی دانی
نگو که نمی شناسی عاشقی را
تو خود عشقی
تو خود عاشقی هستی
تو همه هستی
دنیای منی ..
با من از گریز نگو
با من از ممنوعه بودن نسرای
نم نم باران بوسه هایم را
بر گونه هایت خواهم داد ..
کلید اشکهایم را
به شانه هایت خواهم داد
بگو آن چه را که در قلبت می گذرد
بگو آن چه را که گفته ای
من برای تو ممنوعه نیستم
به خدا که تو دنیا را
برایم بهشت خدا کرده ای
به خدا که گاه احساس می کنم
که تو عاشق تر از منی
به خدا که که گاه
پروای بیانش را ندارم
که بگویم چقدر عاشق تر از منی
به خدا که تو دنیا را
برایم بهشت خدا کرده ای
کاش می توانستم
شهامتش را می داشتم
که به تو می گفتم رهایم کن
تنهایم بگذار .. فراموشم کن
تا ببینی که چگونه بی تو می میرم
تا ببینی که چگونه ..
در حهنم بی تو بودن می سوزم
تا ببینی که بی تو
چگونه خاک می شوم
به خدا که تو نمی توانی سنگدل باشی
تو نمی توانی مرا از بهشت قلب خود ..
به دوزخ زمین بسپاری
تو نمی توانی مرگ مرا ببینی
می توانی ؟!
تو نمی توانی بی تو بودن مرا ببینی ؟!
می توانی ؟!
به خدا که تو نمی توانی سنگدل باشی
می توانی ؟!
کاش می توانستم .
.شهامتش را می داشتم
که به تو بگویم رهایم کن
تنهایم بگذار .. فراموشم کن
تا ببینی که چگونه بی تو می میرم
تا ببینی که چگونه
درجهنم بی تو بودن می سوزم
تا ببینی که بی تو
چگونه خاک می شوم
این تو نیستی
این تو نیستی ..
که باید رسم عاشقی کردن بدانی
این عاشقیست که باید ..
رسم تو را بداند ..
بدان که
بی تو برای تو می میرم
منی که
با تو برای تو زنده هستم
بدان که
بی تو برای تو می میرم
بدان که
بی تو برای تو می میرم ...
...................
...................
..................
نازنیـــــــــــن و پاسخش :
خداااای من!!!!
چه بداهه نویسی محشری, ممنون نادر خااااان.
مرسی از وقتی که گذاشتید برام با انگشت زخمیتون ;)
نازنین با پیامهای تلفنی و چتی و ایمیلی خود و با حرفهای عاشقانه اش روز به روز دلگرم ترم می کرد منتها حالا نمی دونم چی می شد که گاه فیلش یاد هندوستان می کرد یا در وقت ارسال این شعر نابش هنوز عشقش خوب جا نیفتاده بود یا همین جوری ارسالش کرده بود که من درجا و همون لحظه که داشتیم با هم چت هم می کردیم اینو براش نوشتم و فرستادم با این کارم خواستم بگم شکسته نفسی نکن تو که خودت عاشقی و پیش قاضی و معلق بازی ؟ یعنی این که به این فکر نباش که بازی رو از نو شروع کنی تو مال منی برای منی عشق منی .. نذاشتم که شعر ممنوعه اش واسم نفس بکشه و احتمالا یه چیزی می خواست بفرسته اینو فرستاد .,ولی دلم می خواد یک بار دیگه با دقت این قسمت پاسخ من خونده شه و دیده شه که آینده چه زیبا و بی رحمانه اثباتش کرده : فراموشم کن تا ببینی که چگونه بی تو می میرم تا ببینی که چگونه درجهنم بی تو بودن می سوزم ..تا ببینی که بی تو چگونه خاک می شوم ... ادامه دارد .. نویسنده ...ایـــــــــرانی

ابزار وبمستر