ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 81

راستش من تا حالا فکر می کردم بعضی از این نا بسامانی های عجیبی که در رابطه بین من و نازنین روی داده کمی عجیب و غیر قابل باور به نظر می رسه بعد از سیزده دی ماه نود و چهار یعنی آخرین یا همون سومین دیدارمون اتفاق افتاده باشه .. ولی حالت و شماره پیامها طوریه که نشون میده این اتفاقات مربوطبه قبل از اون تاریخه . ازطرفی من و نازنین در تاریخ 1 ژانویه 2016 چت هایی داشتیم که نشون میده داستان پدرش و این که از موضوع ما با خبر شده مربوط به قبل اون تاریخه ..چون ما 13 دی همدیگه رو دیدیم که دوم یا سوم ژانویه 2016 بود .... تازه اگه این طور باشه که با توجه به مدارک و شواهد هست داستان خیلی عجیب تر میشه .. چون نازنین بعد از این کش و قوس ها و آیه های یاس و نحس خوندنها و نفوس بد زدنها و انرژی منفی دادنها یک بار دیگه در13 دی ماه 94 نشون داد که فراتر از این حرفهاست .. داغ داغ و عاشق عاشق ..انگار نه انگار اون بوده که این جور دلتنگ شده و حرکات عجیب و غریبی می کرده .. شاید بعضی از حس و حالتهاش درست بوده باشه ولی نه به اون حدی که پیاز داغشو زیاد کرده باشه .. اون سادگی و خوش باوری منو می دونست .. روان منو می شناخت و می دونست که بهش اهمیت میدم ..می دونست بهش اعتماد دارم . من وپسر بزرگترم رفته بودیم به دندانپزشکی ..من شرایطم طوری بود که نمی تونستم جواب بدم بعدشم رفتیم داروخانه و دیگه پیش پسرم نمی خواستم حرکتی غیر عادی کنم . آخه من نه اهل پیام دادن به کسی بودم و شایدم روزی دو تا تماس هم نداشتم .. پسره نمیگه بابام چه جوری سرش این جور گرم شده ؟ خلاصه رو سایلنت بود چی بود دو ساعتی رو دیر به نازنین جواب دادم ... یه الم شنگه ای به پا کرد و حرفایی زد که خب چی می گفتم ؟ نمی دونم از این حرفا که نادر !من دوست دارم به من توجه داشته باشی ..من دلم شور بود ..می خواستم ببینم چی شد تو منو بی خبر گذاشتی نادر! اگه از چشام بیفتی دیگه افتادی نادر ..... این جا من نادرخیلی صبوری به خرج دادم جیکم در نیومد . شایدم بهش گفته باشم ..ولی می دونم این جور مواقع من خیلی گذشت می کردم و شکیبایی نشون می دادم .. در ابتدای آبان 94 و روز تاسوعا که 24 ساعت موبایلشو خاموش کرده بود و من سیصد تا اس ام اس واسش دادم خدا نداشتم ؟ چه جوری تا این حد عاشق سینه چاک من شده بود که با وجود این که می دونست من پسرمو بردم به دندانپزشکی و نمی تونم حرف بزنم اونم فقط دوساعت ازم بی خبر بود این قدر دلگیر شده بود و رو عشقش اثر گذاشته بود ؟ ما که بار ها پیش میومد چند ساعت از هم بی خبر باشیم .. خلاصه خیلی نازشو کشیدم و لی لی به لالاش گذاشتم که این بهانه گیری و بهانه جویی رو ادامه نده .. البته نمیگم دروغ می گفت .. شاید خصلت روحی و روانی و تم فکری و احساسی اواین طور بوده باشه اما حوادث عجیب دیگه ای هم تو راه بود ... یه روز براش کلی پیام فرستادم یعنی همون روزایی که این  بازیها شروع شده بود .. اون در راه مدرسه بود گوشی رو بر نمی داشت .. من به شماره دیگه اش زنگ زدم و پیام فرستادم ... بعد از چند دقیقه دیدم دو تا جواب اومد ... که در پیامهای شماره 1262 و 1263 قسمت قبلی به اونا اشاره شده ..که خانوم نادری چه پیامهای جالبی می فرمائید باشه حتما بهش به نازنین میگم ... سر در نیاوردم چیه ؟ کیه ؟ ولی ترس برم داشت از این که ممکنه خرابکاری کرده باشم . نازنین بعدا برام زنگ زد و خلاصه طوری شد که طبق گفته اون گوشی و سیمکارت دومشو در خونه جا گذاشته بود . مادرش پیامهای منو خوند . و این دو تا پیام ارسالی از طرف مادرجانش بود .. اون اسم منو در گوشی خودش نادری ذخیره کرده بود ..روح از تنم پرید .. شماتت  شروع شده بود . سر زنش پشت سرزنش .. اخ بد بخت شدم .. آخ بیچاره شدم .. حالا چه خاکی بر سرم بریزم ؟ آبروم میره .. به بابام میگه ..مامان منتظر بهونه بود که گزارش منو به بابا بده .. حالا خوب بهونه ای افتاده دستش که چرا من با این خواستگارم که پسر دوستشه از دواج نمی کنم .. اینو می بره به پدرم که حامی منه میگه .. اون وقت از من دیگه کاری ساخته نیست . نادر این چه کاری بود که تو کردی تو منو به دام کسی که دوستش ندارم نزدیک کردی .. یه چیز جالب  که منو به شک انداخت که داره خالی بندی می کنه این بود که یک ساعت بعد خیلی آروم و طبیعی باهام برخورد می کرد انگار نه انگار که اتفاقی  افتاده .. بهش گفتم نازنین خیلی دوستت دارم با این که این حادثه بد و ناگوار برات اتفاق افتاده که مامان همه چی رو فهمیده بازم روحیه ات خوبه ..باهام کنار میای .. تا اینو گفتم مثل این که یادش اومد نباید عادی برخورد کنه یک ثانیه هم امون نداد شروع کرد به سر و صدا کردن ..وای من نمی دونم چیکار کنم نادر ..حالا چه جوری برم خونه ! این چه کاری بود ؟ چرا عجله کردی .. خبر مرگم مگه می خواستم بمیرم ؟ گفتم عیبی نداره با این بازیش هم هماهنگ میشم . من که عاشقشم ..من که با تمام وجودم می خوامش .. این جا رو هم باهاش مدارا می کنم . چی می تونم بهش بگم ؟ نباید روحیه شو ضعیف کنم .ولی در پایان این قسمت بد نیست یه بار دیگه یه اشاره ای به پیام بابای نازنین که مامان نازنین جریانو بهش گفته بود داشته باشم
پیام یا اس ام اس پدرمحترم نازنین : سلام علاقمند بودم به صحبت با جنابعالی اما به درخواست دخترم برای بر قرار نکردن تماس ...از شما استد عا دارم از ادامه رابطه با ایشان ممانعت فر مایید متشکرم

ادامه دارد ...نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر