ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 116

پرده رو بزنین بالا . بزنین بالا . من می خوام همه جا رو ببینم . دنیا رو ببینم حال کنم . عشق کنم . می خوام بی پرده کس بدم . اکبر : تو که پرده نداری . بیا اینم یه پرده دیگه همه جا رو روشن ببین . اسمال جان مسافرا رو ببین چه جوری دور ماشین تو رو گرفته ان . اسمال آقا کس دزد -تو به کی میگی اکبر خان . اول تا آخر فکر و حواست در زندگی فقط به همین چیزاست . این زن جنده هست اون زن میده .. اون که لبخند می زنه حتما دلش می خواد -اووووووفففففف چقدر حرف می زنین از مزه میفته . تا تنور گرمه نونو بچسبونین . حالا دو تایی تون وقت سکس شدین کارشناس . بابا یه زن اون جوری که فکر می کنین نیست . اونم آدمه انسانه . از کره مریخ که نیومده . دلیل نمیشه که به هر کی که لبخند بزنه بخواد زیر کیرش بخوابه .اسماعیل : ولی همه زنا با کیر حال می کنند . می خواستم بگم نه این طور نیست دیدم که خودم از اوناشم و همین طور هم هست واسه همین ساکت شدم و دیگه چیزی نگفتم . گفتم بهتره فیلم بازی کردن رو بذارم کنار و بی ریا باشم ولی اینو هم گفتم که همه مردای دنیا هم با کس حال می کنن . -آره ولی انکار نمی کنن ... اکبر همچین ضربه ای به کونم زد که یه لحظه حس کردم دارم پرت میشم بیرون -واااااایییییییی جرم دادی چه خبره . مگه سر آوردی .. -دست خودم نیست هیجان زده شدم . خیلی خوشگل و خوش مدله این کونت .. -اکبر خوب داری دید می زنی و باهاش حال می کنی -اسمال خان نوبت تو هم میشه . این نادیا جون هوای هر دو تا مونو داره -فعلا اکبر آقا با این کیرت کونمو جرش دادی . وای به کیر اسمال که تا بره تو کونم خون سرازیر میشه -اکبر آقا هوای من و نادیا جونو داشته باش . ما هم دل داریم دیگه .. چه باد خنکی میومد . حس می کردم که هوسو داره در تمام بدنم پخش می کنه .. دلم می خواست بعد از سکس همین جا دراز می کشیدم و می خوابیدم . با این که مدتی رو از خونه دور بودم ولی حال و حوصله رفتن به خونه رو نداشتم . می دونستم همون یکی دو ساعت اول دلتنگی ها تموم میشه و بعد هوس می کنم که برم بیرون یه گشت و گذاری بکنم و انگشت توی لونه زنبور کنم . خیلی دلم می خواست بدونم آدما چیکار می کنن . ولی اون جوری که آدما رو شناخته بودم  حداقل مرداشون که شبیه به هم بودند . همه شون هوسباز و چشم چرون و سیری نا پذیر . انگاری ما زنا آفریده شدیم برای اونا . بهشون حال بدیم . تر و خشکشون کنیم . دنیا رو فقط برای خودشون میخوان . هر وقت هم که سیرشدن میگن که ایرادی نداره شما خانوما هم از سفره دنیا لقمه ای بر دارین . تازه اگه از پس مونده هاش چیزی مونده باشه . خدا بگم چیکارشون کنه . ولی با همه اینا ما هم بهشون نیاز مندیم . ما هم بهشون رو میدیم . مثل همین حالا که من زیر دو تا کیر دبش و جوندار قرار دارم . کمر اسی رو زمین قرار داشت و  با این پرده ای که کنار رفته بود آسمونو به خوبی می دیدم . اسماعیل : اکبر نکنه از بیرون ما رو ببینن -نه بابا زاویه نداره . ما می تونیم ببینیم اونا نمی تونن ببینن . ما می تونیم بکنیم اونا نمی تونن بکنن . -وااااایییییی کس نادیا رو عشق است -تو کونشو بگو .. کون .. جووووووون . دستامو گذاشته بودم دور کمر اسماعیل اونو با فشار زیاد تری به طرف خودم می کشوندم . کیرش وقتی به ته کوسم می چسبید دلم می خواست با سرعتی صد برابر داخل کسم حرکت می کرد . مغزمو تنمو به یه حالت انفجار می رسوند . دود از کله ام بلند می کرد .. ولی آتیش گرفته بودم . اکبر رو کمرم خم شده شونه هامو می بوسید . سینه هامو گذاشته بودم رو دهن اسماعیل . یکی روگذاشته بود توی دهنش و یکی دیگه رو گرفته بود وسط دوتا دستاش . در همون لحظه اکبر هم کف دستشو گذاشته بود رو سرم و با موهام ور می رفت و از اونجا اومد پایین تر و پس گردن و شونه هامو طوری مالوند که فقط می تونستم سرمو تکون بدم و با بی حالی  به دور دستها نگاه کنم . -بچه ها تند تر تند تر کسم همین جوری می خاره -اسمال آقا اگه نمی تونی خارش کس نادیا جونو بگیری بگو من بیام بخارونم -دوست دارم کیرمو فرو کنم توی کونش ولی خاروندن این نادیا خوشگله کار خودمه . کیر تو نازک تره ولی این کلفتی همون چیزیه که نادیا جونم آرزوشو داشته و حالا خودم در بست در اختیارش هستم -اوووووخخخخخخ فدای شما دو تا فدا کار بشم من . چقدر دوست دارم وقتی دو تا مرد رو می بینم که این جوری صمیمانه در کنار هم به خوبی یه چیزو شریک میشن . اسماعیل : من و اکبر آقا دو تایی مون با هم جوریم رفیقیم . نامردی توی ذاتمون نیست . میگیم یه چیزی رو که داریم باید شریکی بخوریم . حالا ببینم نادیا خانوم اگه شما دو تا زن باشین یه مرد رو این جوری قسمت می کنین ؟/؟ -یه چیزی توی همین مایه ها آره . اونو از وسط به دو تیکه اش می کنیم . اینو که گفتم سه تایی مون با هم خندیدیم . وقتی که می خندیدم حس می کردم که جفت کیر هایی که توی بدنم هستندبا لرزش و تکون بیشتری دارن بهم حال میدن .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین یا آراز مس گرامی !سعید خان یا حموس 258 دوست داشتنی در داستان ماه عسل در عسل برام پیام گذاشته..درصورت امکان ممنون می شوم اگر پاسخم را منتشر بفر مایید . ..سعید جان بی نهایت متشکر م از ابراز لطف و محبت و خالصانه ات .. من هم از صمیم قلب تو و همه عزیزان و دوستان دیگر اعم از نویسنده و خواننده و مسئول و مشوق و منتقد همه را دوست می دارم حتی آنانی را که دوستم نمی دارند بازهم برایشان احترام قائلم و می دانم که دوست داشتنی هستند . انتقادات را می پذیرم به چند دلیل اولا نقش اساسی در سازندگی و رفع اشتباهات و بیدار کنندگی و هوشیاری در هر زمینه ای دارند .ثانیا از آنجایی که بشر خواسته یا نا خواسته در برابر انتقاد دیگران ضعف دارد من برای مقابله روحی با این مسئله ویژگیهای مثبت را به یاد آورده و ایراد و اشکال را امری اجتناب ناپذیر می دانم وکل اثر خود را زیر سوال نمی برم در نتیجه اگر انتقاد اصولی و با در نظر گرفتن جوانب امور باشد بسیار متشکر هم خواهم بود یا خواهم شد . سعید جان عنایت نازنینانی چون تو انگیزه و مسئولیت مرا برای بهتر فکر کردن و بهتر نوشتن افزایش می دهد ولی از آنجایی که با توجه به در خواستها و سلیقه های مختلف تعداد داستانها را زیاد کرده ام ضریب اشتباهات کمی بالا رفته ولی تز من این است داستانهای سکسی آن قدر قابلیت ندارند که مثلا مانند قطعات ادبی و خاطرات و داستانهای اجتماعی عشقی و احساسی , موشکافی شوند . خیلی دلم می خواهد که نظرات و عقاید خوانندگان در مورد آثار و قطعات ادبی و غیر سکسی بیشتر باشد . نوشته های من در قالب رمان ها وتاپیک های مختلف که گسترده ترین آن دل نوشته های ایرانیست در بخش خاطرات و داستانهای ادبی منتشر شده ولی با توجه به محدودیتهای جامعه ایران و ایرانی گرایش به نوشته های سکسی و توجه به آن بیشتر می باشد . آقاسعید گلم با تشکر مجدد و آرزوی بهترین ها برای تو و عزیزانت ..خدا نگه دار .....ایرانی

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش گلم تارای عزیز در داستان لز با دختر خجالتی پیام تصویری کوتاهی داشته .. تارا جان از توجهی که به این داستان داشته ای ممنونم . شاد و پیروز باشی . با احترام : ایرانی

جمعه ۱۰ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰:۱۷:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)
ایرانی گفت...
آره داداش خوبم جیتا سا ادیتور نازنین در داستان آبی عشق پیام داده ....gta-sa-editor گل و دوست داشتنی! نظر لطفته که این عقیده رو در مورد من و این داستان داری وجود خوانندگان و دوستان با فرهتگ و شایسته و عالی چون شماست که به من انگیزه بیشتری میده تا بهتر و بیشتر در خدمت شما باشم . شادکام وسربلند باشید ....ایرانی

جمعه ۱۰ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۳:۰۲:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)
ایرانی گفت...
آره داداش گلم این پیام مرا به هر صورت که صلاح می دونی به صورت خصوصی یا عمومی فرقی نمی کند( در پاسخ به آخرین پیام لوتی خور در داستان آقا رضا وانتی )به اطلاع ایشان برسان . بسیار سپاسگزارم .....لوتی خوز نازنین ! برادر ! دوست و نویسنده شایسته و گرامی هر گاه که صلاح دانستید بنده در خدمت تو و خوانندگان دوست داشتنی هم زبان در جای جای جهان خواهم بود . آن چه که در در جه اول اهمیت قرار دارد شعور و اراده و خواست شما نازنینان است این که مطلبی در کجا منتشر گردد اهمیتی ندارد مهم شما هستید که با دوستی ها و همبستگی های خود نشان داده اید که یک دل و یک صدا از آنی که دوستش دارید و درکش می کنید با تمام وجود حمایت می نمایید . من به شما گلهای دوست داشتنی افتخار می کنم . خانه من شاه ندارد ملکه ندارد نخست وزیر ندارد. خانه من شیرینی ندارد مگسان دور شیرینی ندارد خانه من خانه دلهای شماست . خانه من خانه ای کوچک است اما می دانم که برایتان مهم نیست که در کجا باشید مهم آن است که در چه جا باشید . لوتی خور نازنین امیدوارم که سر انجام قدر تو مهربان را بدانند و آزرده ات نسازند اما در غیر این صورت مجددا به عرض می رسانم که در خانه من آن چنان که تا کنون بوده به روی تو عزیز و سایر عزیزان باز خواهد بود و آثار گرانمایه تو چون تاجی بر سر این مجموعه خواهد درخشید . خدا نگه دار تو سلطان لوتی خور عزیز ....ایرانی

جمعه ۱۰ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۳۴:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)
ایرانی گفت...
آره داداش گلم سپهر عزیز در داستان لز با دختر خجالتی نظرشو اعلام کرده ...سپهر عزیز و نازنین ممنونم به خاطر پیام گرم و دلگرم کننده ات ! با آرزوی بهترین ها برای تو و با نهایت احترام : ایرانی

جمعه ۱۰ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۲۱:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم خسته نباشی بیگ ربوت نازنین در داستان فقط یک مرد پیام داده .. bigrooboot عزیز ممنونم از تو به خاطر پیامهای دلنشین و همراهی همیشگی . پیشنهاد جالبی دادی که البته اگر در اواخر داستان از آن استفاده شود بهتر می باشد . چون داستان طولانی شده قصد دارم بعد از پایان آن داستان دیگری را به نام پسران طلایی که در مورد سوژه آن چیزی نمی گویم تا خود داستان شروع شود را شروع کنم . البته در این داستان عنصر تخیل را به گونه ای به کار خواهم برد که احتمال واقعی بودنش می رود و می تواند سوژه های متنوع زیادی داشته باشد . هر چند هنوز یک قسمت آن را ننوشته ام . با تشکر مجدد و نهایت احترام : ایرانی

m گفت...

ایرانی عزیزم
درودی بیکران به تو نازنین

پیامها منتشر شد و پیام لوتی خور را هم براش فرستادم به صورت خصوصی.
پایدار و پیروز باشی
گلمی داداش

با عشق و دوستی : آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم دستت درد نکنه و خسته نباشی . زحمتت زیاد شد . منم الان بعد از این پیام دو تا جواب کوتاه هم برای مهسا و محسن نازنین در داستان لز با دختر خجالتی دارم . ظاهرا این داستان در کنار داستان شیدای شی میل طرفدار بیشتری پیدا کرده . با سپاس مجدد ...ایرانی

m گفت...

دقیقا
اگه بتونی این دو تا را بیشتر منتشر کنی عالیع همچنین انقان میستریس

ما را هم مستریسی کردی رفت داداش

D: D: D:

ایرانی گفت...

آره داداش گلم مهسای عزیز در داستان لز با دختر خجالتی پیام داده ... مهسای خونگرم و نازنین از توجهی که به این داستان نشون دادی ممنونم سعی می کنم با نوشتن قسمتهای بیشتری از این داستان حداقل تعداد انتشار اونو به دو بار در هفته برسونم . فعلا چهار شنبه ها منتشر میشه . شاد و پیروز باشی . با احترام : ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم محسن خان در داستان لز با دختر خجالتی نظرشو اعلام کرده ..داداش محسن گلم از اونجایی که تعداد داستانهام زیاده کار به این صورت در اومده ولی سعی می کنم با تلاش بیشتر و شاید هم کم کردن از یه داستان دیگه یا تموم شدن یه داستان ...به داستان لز با دختر خجالتی توجه بیشتری کنم . خودمم از این داستان خوشم میاد چون سادگی وعاطفه و هوس و نیاز های جوانی یک دختر جوان و خجالتی با شرم و حیای زیبای دخترونه اش را نشون داده . دختری که از یک محیط خانوادگی که به شدت مراقبش بوده اند به محیط آزادتر یا آزاد دانشجویی رفته و منم سعی می کنم طبیعی ترش بنویسم هر چند خودم پسرم ..البته یک پسر سن دار . شاد و سر بلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سلام به آره داداش میستر عزیز ..مبارکه .(شوخی )..خسته نباشی . همیشه با ایمان باشی مثل حالا ..داستان بیست سال بعد نزدیکه تموم شه و من بعد از اون یه جورایی تعدیل می کنم و سعی می کنم این دو تا داستان رو یعنی لز و شی میل رابه هفته ای دوبار برسونم و اگه داستانهای دیگه هم تموم شه انتقام میسترس رو هم ردیف می کنم .. تازه هنوز اون داستانی رو که به رامین قولشو دادم شروع نکردم اونم گذاشتم بیست سال بعد تموم شه . معلوم نیست این بیست سال بعد چند تا جانشین داره جالب اینجاست که خودش یک داستان اضافه بود که به عنوان یک تک قسمتی شروع کردم و جانشین هیچی هم نبود و فشار آخر هفته ای بر منو زیاد تر کرده بودثانیه شماری می کردم کی تموم میشه یه نفسی بکشم که از بار سنگین آخر هفته ای کم شه . چهل قسمت طول کشید و اون جوری که من و خواننده ای که می خواست شبیه پارتی محمود خان بشه هم نشد و فقط این تجربه رو بر تجربیات من اضافه کرد که دیگه اگه کسی گفت داستانی بنویس شبیه اون داستان این کارو نکنم و منطق رو فدای عشق و احساسم نکنم . چون واقعا دوستان و خواننده ها رو دوست دارم . اولا هر کسی باید با فکر خودش داستان بنویسه حالا خواست و شانسی شبیه شد یه حرفی ..در ثانی دهها سوژه جدید و ابتکاری دارم که باور کن اگه جایی یاد داشت نکنم یادم میره و خیلی ها رو هم فراموش کردم . فعلا یک شب به خیری گفته به امید آن که شب و روزت به خیر باشه . بر قرار باشی ...ایرانی

m گفت...

گلمی عزیزم

خوب تو هم مثل ورزشکارای حرفه ای هستس که هر روز باید بیشتر تمرین کنند و هر چقدر این تمرینات با کبفیت تر باشه نتیجه ی بهتری در بردارهبرات بهترین آرزو ها را دارم امیدوارم کما فی سابق موفق و موفقتر باشی
دوست دارم عشقمی ، داداشمی
آره داداش
آره داداش

amirsexi2 گفت...

با سلامی دوباره به آره داداش گل و نازنین و شایسته ! از دعای خیرت بی نهایت ممنونم . در هر حال اگرفرصت تمرین هم در کنار اراده ورزش باشد خیلی عالی می شود . کاش من و تو الان بیکار بودیم و بی خیال شب و روز می نشستیم و فعالیت می کردیم .. درود بر آره داداش خوب و دوست داشتنی ام . تازه می خوام برم داستانهای امشب رو باز خونی کنم ممکنه با ده دوازده دقیقه تاخیر منتشر شه . خدا نگه دار تو و عزیزانت باد ...ایرانی

 

ابزار وبمستر