ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان از من بخواه

تقصیر بابام بود که مامانمو بی بند و بارش کرد و تقصیر مامان بود که کاری کرد که هوس کنم اونم بکنم . وگرنه کدوم پسره هر چند بی بند و بار و دختر باز که هوس گاییدن مامان به سرش بزنه . با این که کلی داستانهای سکس با مامان رو خونده بودم ولی به این فکر نبودم که مامان همای خودمو که با وجود 40 سال سن هنوز طراوت و جذابیت و شور و نشاط یک زن سی ساله رو داشت بکنم . بابام درجه دارکله گنده  ارتش بود و از اونجایی که خیلی خوش تیپ و خوش گذرون بود همش دوست داشت در ماموریت و دور از خونه یاشه و هر ماه فقط دو سه روز اونو می دیدیم . مامان می گفت همه ار تشیها زن و بچه شونو با خودشون می برن به منطقه کاریشون اونجا زندگی می کنن . اگرم این طور نشد بعد از یه مدت میان شهر خودشون پس تو چرا این جوره وضعت .. یه بهونه هایی می آورد و به شیوه اش ادامه می داد . ظاهرا خیلی سر و گوشش می جنبید در عوض از نظر مالی واسه ما هیچی کم نذاشت و یه خونه ای ساخت  عین کاخ . شبیه یک شهرک بود . هر چی می خواستی درش بود . خلاصه مامان حشری من تازگیها فهمیده بود که جوونی هاش داره هدر میره و هر مجلسی که دعوت بودیم به طرز عجیب و وسوسه کننده ای خودشو میکاپ می کرد و لباسای سکسی می پوشید که من خجالت می کشیدم که بگم اون مامانمه و زن سردار خانه . خونه هم که بودیم دیگه از من یکی خجالت نمی کشید . با جوانای ده پونزده سال از خودش در این مهمونیا خیلی گرم می گرفت . حتی  با یکی از اونا در یکی از این عروسیها  در حال رقصیدن بودکه اون  بچه سوسول دستشو از رو کمرش به کونش رسونده بود که به جای این که صداش در بیاد و بذاره زیر گوش اون پسره چشاشو بسته بود . حتی پسر خاله من کسری رو به هیجان آورده بود و کاری کرده بود که پیش من همش از داستانهای سکس با محارم بگه . انگاری دوست داشت مامانامونو با هم طاق بزنیم . یعنی منم برم خاله بد ترکیب خودمو بکنم اونم مامان منو بکنه . در هر حال خیلی حرص می خوردم . مامانی که  بخواد به بقیه حال بده همون بهتر که پسرش اونو بکنه . چون به همچین مامانی نمیشه گفت مامان . کارم شده بود چش چرونی .. داشت یادم می رفت اینو هم بگم که من  تازه دانشگاه قبول شده بودم و خواهرم هم که یه سال ازم بزرگتر بود ازدواج کرده ورفته بود . من و مامان خونه تنها بودیم . ولی با همه اینا فقط کارم چش چرونی بود و دید زدن به پر و پاچه مامان .. گاهی وقتا هم که یه دوستی و فامیلی میومد و عصرا کنار مامان درددل می کرد  صداشونو می شنیدم که از بی فکری بابا میگن و این که چطور راضی شده یک زن جوونو به حال خودش ول کنه . بعضی ها وقتی که اون زنا از دوست پسراشون می گفتن من لجم می گرفت .. گاهی وقتا هم نمی تونستم بشنوم چی دارن میگن .. یه بار یه زنی  که هم سن مامان بود گفت هما جون تو خیلی کار می کنی . شوهرم فقط دو سال بود ماموریت من واسه خودم دوست پسر گرفتم . تو چطور این همه مدت طاقت آوردی -ببینم نکنه هنوزم از این کارا می کنی -هما جون وقتی آدم به یه چیزی عادت کنه مگه می تونه ازش دست بکشه ؟/؟ تازه فقط دو سال مشکل داشتم از اون به بعد شوهرم ور دل منه .. -ببینم دو ست پسرت همون اولیه . -خیلی کس خلی هما . اون حالا داره بابا بزرگ میشه .. من هر سالی یکی عوض می کنم . یه سال خیلی زیاده . ولی سعی کن  زیاد شلوغش نکنی .. -سیما جون من می ترسم . اصلا از این کارانکردم  . ترس داره . تازه هومن هم هر وقت که دانشگاه نیست میاد خونه .. -باشه هر وقت می دونی نیست کارتو بکن .  خونه شما که خیلی بزرگه . اگه ده تا مرد هم با هم بیان سراغت خیلی راحت می تونی یه جوری لاپوشونی کنی . پاهای کشیده مامان کون بر جسته اون.. سینه های درشت و صورت نرم و لطیف و پوست سفید و بینی قلمی اون .. وقتی که یه آرایش مختصری به خودش می دید دلمو می برد . پشت چشاشو طوری مداد می کشید که  حس می کردم اگه شلوارمو پایین بکشم و کیرمو فرو کنم توی دهنش حرفی نداره . یه بار اونو کاملا لخت دیدم که  پاهاشو به دو طرف باز کرده و چشاشو بسته . نمی دونستم که خوابه یا بیدار .. ولی اون لحظه از حاشیه در با نگاه کردن به اندام هوس انگیز و جلق زدن آبمو تو دستم خالی کنم  ولی کاش دمر افتاده بود و من اون کون تپل و نازشو می دیدم . استرچ هایی پاش می کرد که نمی تونستم چشم ازش بر دارم . اینو به خوبی متوجه شده بودم . یه روز که من و پسر خاله کسری با هم بودیم اون بازم خودشو به این صورت جذاب و سکسی کرده بود با کسری در این مورد حرف می زد که دوست دختر داره یا نه و اونم از این که دخترای این دوره زمونه خیلی پر رو هستند و ممکنه خودشو آویزونش کنند صحبت می کرد . کسری هم طوری مامانمو بوسید که حسودیم شد . می دونستم از اون دختر بازاست . چند بار با هم رفته بودیم سراغ دخترا که بیشترشون یه خصلت جندگی داشتند . کسری خیلی خوش تیپ و چهار شونه بود و پیش دخترا طرفدار زیادی داشت . می دونستم که واسه مامانم دندون گرد و تیز کرده . نمی تونستم بهش اجازه بدم که با مامانم حال کنه . یعنی یه جوون حاضر میشه خاله شو بکنه ؟/؟ یه لحظه خنده ام گرفت . خب میگه کون لق خاله اش کرده . من که پسر هما هستم می خوام بکنمش از خواهر زاده اش کسری دیگه چه انتظاری میره .. وقتی که یه شب مامانو سرگرم تماشای فیلم سکسی دیدم بیش از حد حشری شدم . نمی دونستم از حاشیه در به دیدن تن لخت مامان جق بزنم یا به دیدن فیلم سکسی .. دیگه باید تصمیممو می گرفتم . یه روز به دروغ گفتم که  باید برم دانشگاه . ولی نرفتم و توی اتاق خودم موندم . می دونستم که مامان در این ساعات از روز میاد تنی به آب می زنه . آخه یه استخر خیلی بزرگ هم توی خونه مون داشتیم . مامان واسه تنظیم هیکل مانکنی خودش مجبور بود هر روز یه دوساعتیرو  شنا کنه و گاهی هم آفتاب بگیره ولی آفتاب تابستون واسه پوست خوشگل و سفیدش ضرر داشت . اصلا دلم نمیومد برنزه شه .. می دونستم اون تمام بدن و هیکلشو لخت می کنه . اگه خونه کسی نباشه این کارو می کنه . یه بار اونو دیده بودم . با این که کس گنده ای داشت ولی خیلی به لاپاش میومد . یه کس تازه و تمیز . خودمو به نزدیک ترین پنجره ای که می شد مامانو دید زد رسونده بودم . چند متر بیشتر باهاش فاصله نداشتم . مامان چشاشو بسته بود ودستشو گذاشته بود روی  کسش و باهاش ور می رفت . اون روز به این هوس افتاده بودم که خودمو بندازم روش و تر تیبشو بدم ولی بازم یه عاملی مانعم می شد . شاید عشق مادر فرزندی بود . شایدم عامل دیگه ای جلومو گرفت  .. حالا دوباره دوست داشتم این صحنه ها رو ببینم . .. مامان با یه سوتین و یه شورت  مایو نما آماده شد که خودشو بندازه توی آب . یه قوطی روغن ماساژ هم دستش بود . تر دید داشت نمی دونست به خودش روغن بماله با اول بره توی آب . کلا سخته که یه آدم خودش این کارو برا خودش انجام بده .. در همین لحظه کنترل در خونه رو گرفت توی دستش و بازش کرد . پسر خاله کسری اومد داخل .. این این جا چیکار می کنه . نکنه قرار قبلی داشتند . شایدم شانسی اومده . نمی دونم .. متوجه نمی شدم چی داره میگه . اون از سربازی بر گشته بیکار بود . می دونست که امروز کلاس ندارم اومده بود که با هم بریم علافی . ظاهرا مامان هم در همین مورد داشت باهاش بحث می کرد . .. ولی چند لحظه بعد به اصرار مامان اونم خودشو لخت کرد تا با خاله جونش دو تایی شنا کنند . مامان روغن ماساژ رو داد دستش و خودش دراز کشید تا کسری براش بماله . نههههههه باورم نمی شد که اون داره این کارو می کنه . یعنی من از خواهر زاده ات کمترم . اگه کار به جاهای باریک بکشه . این کسری از اون هفت خط هاست . در این شرایط هر وقت اراده کرده زنی نبوده که از زیر کیرش در بره . مامان به شکم دراز کشیده بود . سوتین خودشو در آورد . تا کسری راحت تر کارشو بکنه . چند قطره ای روغن ریخت روشونه ها و کمرش و با کف دستای پهن و پرزورش شروع کرد به ماساژ دادن مامان .. چشام متوجه چشای هما جونم بود که چه جور داره کیف می کنه .  اوبا چشای بسته داشت می خندید . حس می کردم که داره فانتزی کیر کسری رو می بینه که رفته توی کسش . کسری کیر کلفتی هم داشت و می دونستم که اگه خا له شو بکنه دیگه مامان عادتش میشه . نمی دونم شاید مامان همچین قصدی هم نداشته باشه . در هر حال صحنه طوری شده بود که با این که مامان لخت بود ولی از این که هر لحظه کسری اونو بکنه از دیدن بدنش اون لذتی رو که باید نمی بردم . سینه چپ مامان کاملا مشخص بودکسری اونجا رو هم چربش کرد . مامان یه سری تکون داد . فکر کنم بهش اجازه مالوندن سینه شو داده بود .. قسمتی از سینه های روغن مالی شده شو که می دیدم واقعا دلم می رفت . کاش من جای کسری بودم . اینجا صحنه دیگه ای رو دیدم که مطمئن شدم مامان کیر کسری رو هم حاضره که در کسش جا بده . چون اون کف دستشو گذاشت پشت دست خواهر زاده اش که رو سینه اش قرار داشت و اون دستو بیشتر به سینه فشرد و ثابت نگهش داشت .                                     ماساژکمر مامان دیگه ظاهرا تموم شده بود . کسری سرشو رو مامان خم کرده بود و یه چیزی بهش گفت مامان هم سرشو بر گردوند یه نگاهی به کونش انداخت و چند بار سرشو تکون داد و یه چیزی به کسری گفت .. اون خیلی آروم شورت مامانو از پاش در آورد . روی کون مامان روغن ریخت . دو طرف کونشو وقتی می مالوند کون مامان در یه حالت ژله ای لرزش خاصی پیدا می کرد که حتی حاضر بودم با کسری شریک شدم . . کون مامانو به دو پهلو بازشو ن کرده بود . کس درشتش هم اثری از روغن رو به خودش گرفته بود . می دونستم کسری دوست داره اون کسو تو دستاش بگیره ولی واسه حفظ سیاست و نشون دادن ادب و بی خیالی خودش دست نگه داشته بود . پای مامانو از وسط به طرف داخل خم کرده همه جا رو روغن مالی می کرد . کیر کسری داخل شورت طوری شق شده بود که مامان وقتی یه لحظه سرشو بر گردوند چند ثانیه خیره بهش نگاه می کرد ولی این کسری از رو برو نبود .. دیگه باید یه جوری قال قضیه رو می کندم .از ساختمون اومدم بیرون . ار موبایلم یه آهنگ قوی و پر طنینی گذاشتم که مامان بفهمه یکی داره نزدیک میشه بدون این که خودمو نشون بدم صداش کردم مامان مامان .. سر و صدای دستپاچه شدن اونا میومد . می دونستم مامان داره شورت و سوتین تنش می کنه . مهلت دادم و رفتم پیشش . کمی دستپاچه و رنگ پریده به نظر می رسید -عزیزم دانشگاه نرفتی -اشتباه گرفتم . فکر کردم امروز سه شنبه هست در حالی که دو شنبه بود -آره واسه همین کسری جان  اومد با هم بگردین . گفتم حالا که تو نیستی یه تنی به آب بزنه تو هم بیا توی آب .. نه مامان فعلا همین جا می شینم و به بدن خوشگلت نگاه می کنم .. روغنی روغنی بود به روش نیاوردم  که چطور تمام بدنت این طور روغن ما لیده  شده .. کسری رو آدم حسابش نکرده باهاش سر سنگینی کردم . گورشو کم کرد رفت -عزیزم با پسر خاله ات قهری ؟/؟ -آره وقتی به ناموس آدم نظر بد داشته باشه .... مادر نذاشت ادامه بدم . فوری گذاشت زیر گوشم . - من خاله شم تو چطور می تونی این حرفو بزنی .. -مامان زشته من از پشت پنجره همه چی رو دیدم . -عزیزم من محرم اون هستم  دوتایی مون می تونیم پیش هم لخت باشیم . منو ببخش یه لحظه عصبی ام کردی پسرم .. رفتم توی اتاقم و درو بستم . مامان با همون وضعیت اومد سراغم جوابشو ندادم . می خواست از دلم در بیاره . منم هر کاری کردم که اشکام در بیاددلش بیشتر بسوزه  نتونستم . ساعتی بعد که از کنار اتاقش رد می شدم این اون بود که با اشکاش می خواست دلمو به رحم بیاره . نمی دونم شاید برام ناز می کرد . شاید می خواست از دلم در بیاره .. -مامان چرا داری گریه می کنی .. رفتم کنار تختش . با این که روز بود ولی پرده های اتاق کشیده شده و تفریبا  فضای اتاق تاریک  بود . بوی عطر ملایم و هوس انگیزی اون فضا رو پر کرده بود .. -دارم به بد بختی خودم گریه می کنم . دخترم که رفته . شوهرم که از  اول  ازدواج این بیست سالی فکر نکنم در مجموع 20 هفته رو پیشم بوده باشه . دلم به تو خوش بود که داری این جوری راجع به مادرت حرف می زنی و فکر می کنی .. دلم سوخت . رفتم پیشش دراز کشیدم .. آخه نمی دونستم تا چه حد حرفاشو باور کنم . اون خیلی دلبری می کرد . وقتی که در یه مجلسی یه پسری دستشو میذاشت رو کونش خودشو ول نمی کرد تازه بیشتر بهش می چسبید .. پیشش دراز کشیدم . دستمو گذاشتم رو صورتش . اشکشو پاک کردم . -آخه مامان من چند بار توی مجالس دیدم که با پسرا گرم گرفتی .. -عزیزم تو از زنا چی می دونی .. شاید من گرم گرفته باشم چهار کلام حرف زده باشم . من چقدر با تنهایی های خودم باشم . پدرت که فکر کنم در هر شهری یه زن واسه خوش نشون کرده و شایدم چند تا زن . تو از مامانت گله داری ؟/؟ -مامان هر وقت باشه اون یک مرده -یعنی مردا هر غلطی بکنن چون مردن .. ..-ببخش مامان معذرت می خوام . حالا من بودم که باید از دلش در می آوردم . اون یک ساعت پیش کیر شق شده داخل شلوارمو حس کرده بود . یعنی با چشاش .. خوب شد به روی من نیاورد که من هوسبازم .. دیدم چه جور زار زار داره گریه می کنه . رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم . الان بابا باید پیشش می بود . لبمو گذاشتم رو صورتش . راستش کیرم شق کرده بود . یه شورت فقط پام بود . ازش فاصله گرفتم که بدنم به تنش نچسبه لبامو گذاشتم رو صورتش .. دیدم صورتشو کج می کنه طوری که لبام روبروی لباش قرار بگیره . دیگه لبام رفته بود رو لبش و دستامو دور کمرش حلقه زدم و خودمو عقب کشیدم . لبای داغ مامان از هوسش می گفت . طوری باهاش تماس داشتم که سینه هاش به سینه ام بچسبه . -هومن چرا ازم فرار می کنی . چرا این قدر خودتو کج کردی یه لحظه طوری وسط بدنشو به شکمم چسبوند که برهنگی اونو احساس می کردم -مامان تو کاملا لختی ؟/؟ -آره مگه چه اشکالی داره . مگه محرم تو نیستم . مگه نمی تونم پیشت لخت شم . پاهاشو زد به شورتم . کیر کلفت و شق شده اموبه خوبی حس کرده بود . -آهههههههه آههههههههه هومن ..هومن منو ببوس ببوس .. بیا پایین تر زیر گلومو ببوس ببوس .. خیلی آتیشی هستی .. ببینم حالا که پیش تو لخت شدم خوبه ؟/؟ چرا از خودت نمیگی ؟/؟ چرا وسط پات بهتره خودمونی تر بگم کیرت شق شده ؟/؟ کیر پسر واسه مامانش بلند شه گناه نداره ؟/؟ اون وقت میای به من متلک میگی ؟/؟ من چه گناهی کردم که زن شدم و یه عمره تشنه ام .. -مامان مامان .. نمی خوام این طور عذاب بکشی و خودتو رنج بدی و منو ناراحت کنی -تویی که باید درکم کنی و متاسفانه نمی کنی . --مامان منو ببخش منو ببخش ازت معذرت می خوام -چی رو ببخشم . همین جور مادرتو اذیت می کنی . درکش نمی کنی بدون این که خواسته هاشو درک کنی احساسا ت اونو به بازی می گیری . تا تو نبخشی من چیزی رو نمی بخشم -مامان من باید چی رو ببخشم -کیرتو .. کیرتو .. کیرتو ..همونی که بابات سالهاست اون جوری که دلم می خواد بهم نبخشیده تا امروز تو با چشات و با نگات  با این که هوس منو داری ولی مراقب منی و دوست نداری کسی به مادرت بگه بالای چشت ابروست . از بس که مثل بابات خود خواهی . من گیج شده بودم . باورم نمی شد همون چیزی رو که بزرگترین آرزوم بود دارم بهش می رسم و مامانم داره تقدیمم می کنه . -مامان شوخی می کنی ؟/؟ -می خوای شوخی رو نشونت بدم ؟/؟ با دو سوت شورتمو کشید پایین تا دیگه بین من و اون پوششی نمونه . فضا تاریک بود و باید خیره به جایی نگاه می کردم تا چشام به تاریکی عادت کنه و بتونم کس و کون مامانو حسابی دید بزنم . کف دستشو دور کیرم لول کرد . -آخخخخخخخخ بالاخره گرفتم . طوری حرص داشت که انگار می خواد استخونای کیرمو بشکنه . می خواست اونو به دو طرف خم کنه ولی از بس از هوس سفت و شق شده بود اصلا تا نمی شد .. -اوهو تنبیهش کنم . فقط بلده ایراد بگیره .. حس می کردم دارم خواب می بینم . مخصوصا این که چند تا ماچ از رو کیرم بر داشت . اینجا بود که دیگه حس کردم کار کس مامان تمومه .. -مامان مامان خواهش می کنم هر چی که می خوای از من بخواه . فقط مال من باش .. دیگه نمی خوام اشکاتو ببینم خودم لبخند به لبات میارم . مامان کیرمو با دستاش می دوشید . هم دردم میومد هم حس می کردم هر چی آب که تو کمرم جمع شده همه شون یه دفعه ای دارن رو به جلو حرکت می کنن . یه دستمو گذاشته بودم دور کمرش و یه دست دیگه ام دور رون پای چپش قرار داشت اون دستشو از رو کیرم بر داشت شکمشو بهش چسبوندبعد  رو کیرم حرکت داد .. -مامان نکن .. مامان نکن هوس چیزای دیگه ای رو می کنم .-فکر کردی من از اون هوسا ندارم ؟/؟ آب کیر من به نرمی و گرمی از کیرم می ریخت بیرون روی شکم مامان گلم . بدنش هم بوی عطر هوسو می داد هم روغن ماساژو . برای من خواستنی بود .. یعنی از این هم میشه جلوتر رفت ؟/؟ اون هنوز هوس داشت . آب کیر منو با دستاش روی شکمش پخش کرد و زیر نافش .  اون که هنوز ار گاسم نشده بود . لاپاشو باز کرده . دور کسشو توی  چنگم گرفتم . چوچوله ها و بر آمدگی های دور کسو به طرف داخل جمع کرده دهنمو تا آخرین حد ممکن باز کردم . -مامان عاشقتم عاشقتم .. -عاشق منی یا عاشق کسمی -مامان هر دو تاش هر دو تاش .. -خب باش باش .. باش عزیزم . باش .. هما جون کسشو می زد به دهن من .. -اووووووخخخخخخخ هومن هومن جون .. .. لب و چونه هام خیس خیس شده بود .. مامان حشری من ازم خواسته بود که  کمی پشتشو روغن مالی کنم و بعد اونو بکنم .  -عزیزم زیاد روغن نزن .  کمی بزنی خوبه .. -مامان تاریکه من که نمی بینم جایی رو -عیبی نداره .. دفعه دیگه اینجا رو روشن می کنم . بذار در یه آرامش خاصی باشم . چشام به تاریکی عادت کرده بود . حالت و استیل لخت مامانو می دیدم . کسری اونو حشری کرده بود و درست در لحظاتی که هوس کیر پسر خاله امو کرده بود من مزاحمشون شده بودم . شاید می خواست با یاد آوری اون لحظات خودشو در اختیار من بذاره و حسرت اون لحظاتو نداشته باشه . شونه ها و کمر و جفت رون و پاهای مامانو شروع کردم به ماساژ دادن . چشام به دیدن کون بر جسته اون عادت کرده بود . حتی لرزش ژله ای اونو در اون تاریکی دلپذیر احساس می کردم . دو طرف کونو به پهلو ها باز کرده و دوباره به طرف وسط جمعشون می کردم . کف دستمو هم می ذاشتم لای کسش . -آهههههههه هومن چیکار داری می کنی .. سینه هاش رو هم باهاشون ور رفتم . سه تا انگشت وسطی خودمو گذاشتم توی کس هما جون و انگشت شستمو فرو کردم توی سوراخ کونش و با انگشت کوچیکه هم با کناره های کسش بازی می کردم . ولی اون سه تا انگشتو تند و تند می ذاشتم توی کس و درش می آوردم . چه صدایی داشت این خیسی کس هما جون .. -اووووفففففف هومن هومن .. کیرتو میخوام کیرتو می خوام .. بده به من بده زود باش . با این که به اندازه دوبرابر شرایط عادی آب کیرم روی شکم مامان خالی شده بود بازم کیرم سریع شق کرده بود . -مامان پشیمون نشی . خودت گفتی بکنم توی کست .. -آخخخخخخ می دونم می دونم من می خوام .. -پس مامان یادت باشه از این به بعد هر چی که می خوای از من بخواهی .. کیرمو گذاشتم رو نوک کسش . با سر کیرم با لبه ها و حاشیه های کس بازی می کردم و بیشتر دلشو می بردم . -نهههههه نههههههه زود باش هومن . کسم کیر می خواد الان همسایه ها صدامو می شنون . می شنون ..-مامان قول بده .من رو حرف تو حساب می کنم .. -باشه باشه به شرطی که سیرم کنی .. سیر کیرم کنی . زیر کیرم کنی .. تا هر وقت که خواستم باشی و هر وقت که خواستم باید بیای پیشم -اوووووفففففف مامان همیشه همیشه هر وقت که تو بگی . دیگه نمی خوام که دیگران فکر کنن که مامان بدی دارم . کونشو می داد عقب تا سریعتر کیرمو در خودش جا بده . دیگه دلم سوخته بود و خودمم داغ شده بودم . از وقتی اونو تحت سلطه کسری دیده بودم دیگه به این فکر نمی کردم که دارم مامانمو میگام . می دونستم که اگه از این کیرم به بهترین نحو برای ار گاسم مامان استفاده نکنم اون به نحو دیگه ای خودشو ارضا می کنه و کلی دوست پسر می گیره . چون وقتی پسر خاله اونو بکنه دیگه روش باز میشه . کافیه زن کیر اولو بخوره . کس گشاد مامان رو با کیر خودم پرش کردم -جااااااااااان جااااااااااان چقدر منتظرش بودم . حالا تا هر وقت که من می خوام باید منو بکنی . حالت اتاق طوری بود که اصلا نشون نمی داد که بعد از ظهر باشه . یه لحظه به خیال این که نیمه شبه گفتم هما جون حتما باید تا صبح بکنمت ؟/؟-آره آره تا فردا غروب باید منو بکنی . فر دارو نباید بری دانشگاه . همین جا من زیر کیرت دراز می کشم . مامان خودشو تند و تند می زد به عقب . کونشو دور کیرم می گردوند .. -بکن حرکت کن کیرتو حرکتش بده . بزن کسمو . دوستت دارم . دستامو دور کمرش حلقه کرده اونو  یک وجب بالاتر آورده و به همون صورت کسشو می کردم این بار با سرعتی بیشتر .. -آه آه آه آه آه ... بکن بکن بکن اون کیرتو قربون .. این کجا بود تا حالا من نمی دونستم . من فقط از تو می خوام که منو بکنی . هر چی می خوام از تو می خوام .هومن منو بکن ولم نکن .. اگه حال می کنی برقو روشن کنم .. یه کلید کنار دستش بود و لامپ بالا سرشو روشن کرد . حالا اندام شاعرانه مامان بیش از حد سکسی و وسوسه انگیز شده بود اونو به همون صورت گاییدنشو دوست داشتم . -اووووخخخخخخ ولم نکن .. داره میادهومن جون داره میاد .. اوخ جووووووون داره می ریزه می ریزه .. شونه هاشو داشتم وسط تنمو انداختم رو کونش قفلش کردم و نذاشتم تکون بخوره .. بی حال شده بود . دیگه تکون نمی خورد .. ثانیه هایی بعد با این که در حالت خماری بعد از سکس بود ولی از اونجایی که می دونستم بازم آمادگی ار گاسم شدنو داره اونو بر گردوندم وطاقبازش کردم . این بار بازم اونو بغلش کرده و اول با میک زدن سینه هاش حشریش کرده و لبامو گذاشتم روی لباش و با عطش لبها به سوی یه سکس دیگه رفتیم . فکر کردم به این زودیها دیگه حال نمی کنه ولی مامان هنوز خیلی طلب داشت و انگاری تمام طلبهاشو من باید می دادم . از روبرو کس دادنو خیلی بیشتر دوست داشت . از من خواست روش دراز بکشم قسمت بالای کیرمو به زیر شکم بچسبونم و خودمو اون داخل حرکت بدم . در این حالت وقتی که تمامی کیرم می رفت توی کس تپلش بیضه هام می خورد به کس و اون همین جور از هوس جیغ می کشید -مامان جونم چه جوری این همه هوسو سالها در خودت داشتی بابا هم که خوب بهت نمی رسید . -اوووووههههههه هومن هومن .. هنوزم کسش خیس بود ولی این بار دیگه بهش رحم نکردم . سرعتمو زیاد کرده بودم . خودمو انداخته بودم روش ولی با نیرویی زیاد بازم می تونستم تا یه حدی تند بکنمش . اون فقط با پنجه هاش کمرمو چنگش می گرفت با این که تنم می سوخت ولی ولش نمی کردم .. -هومن هومن بازم دارم اون جوری میشم . ولم نکن خواهش می کنم .. آب کس مامانت داره میاد داره میاد .. -مامان منم دیگه حس ندارم آب منم داره میاد . همزمان دو تایی آبمونو خالی کردیم . قبل از این که کونشو بکنم همون کیر خیسو فرو کردم توی دهنش تا واسم ساک بزنه . چه کیفی داشت وقتی مامانی کیرمنو خوب میکش زد و هر چی رو که اون داخل مونده بود پاکسازی کرد . سوراخ کون مامان نرم و روون بود . از بس بابا اونجا رو می گایید . شاید یکی از دلایل سیر نشدن مامان در همون دوسه روزه طول ماه هم همین بوده باشه . مزید بر علت شده . ولی من با فرهنگی بالا کون کردنو گذاشتم آخر کار . چقدر حال می داد . وقتی که یک زن از کون دادن درد نکشه به مرد لذت زیادی می ده برای بار سوم آبمو خالی کردم توی کون مامان . هر دو تامون از حال رفته بودیم . توی بغل هم خوابیدیم و نیمه شب بیدار شدیم . یه بار دیگه بدون این که آبمو خالی کنم اونو ار گاسمش کردم یه چیزی خوردیم و با هم درددل کردیم . دختر پسرایی که تازه واسه هم از عشق میگن . هردومون احساس آرامش می کردیم بدون کمترین تاسفی . اون به خواسته اش رسیده بود . عمری پدرم اونو در تنگنا گذاشته بود به دنبال عیاشیهای خودش رفته بود . منم که دیگه راحت شده بودم از این که دیگه دیگه مامان شده زن و همسر من و دیگه باید تابع من باشه . خیلی جالب بود هر وقت که لازم بود من می شدم فرزند و حرفاشو گوش می کردم و هر وقت که نیاز بود اون می شد دوست دختر یا همسری تابع و بی چون و چرا ازم اطاعت می کرد . دیگه کار به جایی رسیده بود که وقتی بابا ماهی دو سه روز میومد سر کشی مامان غصه اش می شد و من که عصبانیتم دست کمی از عصبانیت مامان نداشت . اون دوست داشت فقط زیر کیر پسرش بخوابه ... پایان .. نویسنده ... ایرانی 

9 نظرات:

نويد گفت...

سلام ايراني

ايول . بالاخره از داستان هاي مورد علاقه ما هم نوشتي :)))))

مرسي ممنوون
داستان شيداي شيميل هم خيلي خوبه

ادامه بده ايراني .
راستي واسه انتخابات نرفتي كانديد بشي ؟؟ :))))

ایرانی گفت...

ممنونم نوید جان ! البته داستان سکس با مادررا هر چند وقت درمیون می نویسم و کلی هم در ذهنم دارم ولی چیکار کنم باید همه جوانب رو هم در نظر بگیرم ولی خوشحالم از این که به هر حال تا حدودی هم که شده تو نستم در خدمت نوید نازنینم باشم . نوید جان اتفاقا رفتم کاندید بشم گفتند که شک بین چهار و هشته .. یا باید چهار سال دیگه کاندید شم یا هشت سال دیگه که حلال در بیاد . اینم یه حکمتیه . شب و روز و روزگار خوشی برایت آرزومندم . با احترام : ایرانی

آرش گفت...

ایول منم داستان مامان خیلی دوس دارم مخصوصا این سبکی که این دفعه نوشتی
اگر شد یه مدل هم که خود مامان راضی نباشه بعد راضی شه بنویس

در کل خیلی ممنون

ایرانی گفت...

چشم آرش جان ! فقط یه چند تا غیر مامانی بنویسم بعد . ممنونم از پیامت و این که داستانها رو پیگیری می کنی . با تشکر و احترام : ایرانی

دلفین گفت...

داداشم عالی بود مرسی از اینجور داستانها خیلی خوشم میاد وقتی مامانه لخت میگرده خیلی عالی بود مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین جان سعی می کنم بازم از این داستانها بنویسم ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلامی به گرمای آغوش عریان هوس
ایرانی عزیز جای بسی خرسندی است که هنوز این گونه آثار در نوشته هایت به چشم میخورد، ولی همانطور که در نامه ی قبلی اشاره کردم همچنان با پیشینه ی افسانه ای خود فاصله داری
تو فراموش کرده ای که با داستانهای مستقیمِ تک قسمتی یا نهایتا سریالی کوتاه ایرانی شده ای و فراموش کرده ای که داستان سکسی با رمان نویسی متفاوت است، در گذشته آثار تو چنان رُک و بی حاشیه بود که انسان روح داستان را دریافته و بسیار سریع با آن ارتباط برقرا می کرد ولی رفته رفته با بیشتر شدن تجربه ات در نویسندگی شاهد آن بودیم که به سمت و سویی رفتی که به نظر من و بسیاری از دوستان دیگر که صاحب نظرند در حوصله ی کاربر امروزه نمی گنجد
نکته ی دیگر که به نظر این حقیر میرسد ردپاهای طنز گونه ای است که در حواشی داستان به چشم میخورد که این هم برای یک نوشته ی جدی آفت محسوب شده و خواننده را درگیر فازهای ناهمگن کرده و از کیفیت مجسم سازی داستان در ذهن میکاهد
اکثر خوانندگان و علاقه مندان تو به داستان های تک قسمتی یا سریالهای کوتاه نهایتا 10 قسمتی مادر و پسر علاقه مند هستند اما متاسفانه تو فکر خود که همانا اصلی ترین سرمایه ی یک نویسنده است را درگیر هجویاتی بلند بالا میکنی که به نظر بسیاری از خوانندگانی که با من در ارتباط اند بسیار کسل کننده شده اند
گرچه کمبود سوژه های جدید و جذاب امری اجتناب ناپذیر است که همه بر آن واقفیم لیکن ایرانی با اندک تغیراتی چنان در کل داستان چالش ایجاد میکرد که گویی درگیر داستانی نو شده ایم درصورتی که ممکن بود بارها این کلیشه را شنیده باشیم پس قاعدتا نباید سوژه یا داستانی جدید یافت چرا که میتوان با تغییر جزییات کلیات را تحت الشعاع قرار داد
در کل نویسنده باید وقف خواننده باشد و آنچه را بنویسد که خواننده انتظار دارد پس سعی کن به تک قسمتی های مادر و پسر ویا سریالهای کوتاه مادر و پسر توجه ویژه داشته باشی چرا که در ابتدا هم با اینگونه آثار ایرانی شدی پس به خود آی
اگر از نوع بیان یا لحن نوشته هایم رنجیده خاطر شده ای امیدوارم این نکته را مد نظر قرار دهی که دوستان واقعی همچون آینه نقص تو را بر تو نمایان میکنند تا در صدد رفع آن باشی
پس به مصداق شعر زیر این بت بشکن و سعی کن آنگونه باشی که از یک ایرانی انتظار میرود
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن ، آیینه شکستن خطاست

دوستدار تو عراقی

ایرانی گفت...

دوست نازنین و گل من عراقی عزیز بسیار زیبا و منطقی و با احساس وشاید هم تا حدودی واقع گرایانه نوشته ای . اما با همه زیباییهای نوشتاری و کلام زیبا و نغز و پرشورت تو گل نازنین ..نظر همه خوانندگان برای من اهمیت دارد و تو دوست خوب و دوست داشتنی من نیز یکی از آنانی . روز گذشته من در سایت لوتی به اندازه چند داستان به خوانندگان پاسخ داده و یک داستان تک قسمتی را در ساعت 5 امروز صبح به پایان رسانده ام که به آن نمره 10 از بیست را هم نمی دهم گذاشته بودم برای امروز ولی گفتم همان را برای پنجشنبه بگذارم که شاید فرصت نگارشی نباشد . دو ساعت خوابیدم و به اداره رفتم . نمی خواهم وقت گرانبهای تو را بگیرم ولی اگر می توانستی به سایت لوتی بروی در صفحه یک آن داستانی به نام آقا رضا وانتی هست و در دو سه صفحه آخر آن چندین نظر از من هست اگر طولانی ترین آن را بخوانی که در پاسخ به گالری آذین عزیز می باشد به بسیاری از پاسخ ها خواهی رسید . عقیده ها بسیار است . خوانندگانی هستند که مرا محکوم می کنند که چرا داستانهای سکس با مادر منتشر می کنی . مرا محکوم به فرویدیسم کرده اند .. به آنها چه بگویم ؟ بگویم که عقیده شمایعنی آنها برای من محترم نیست ؟. بگویم که دوست نازنین و منطقی من عراقی گل و دوست داشتنی با شما مخالف است ؟ در هر حال باید همگان را راضی نگه داشت . و من گاه به خاطر خوانندگان بار ها و بار ها خود را زیر سوال برده ام اما عشق و دوستی به آنان را بر این به زیر سوال رفتن ترجیح می دهم . لباید قبول کرد که بسیاری از سوژه ها واقعا کلیشه ای و یکنواخت شده هر طور بنویسی دیگر آن جذابیت ابتدایی را ندارد . دهها سوژه جدید دارم که می توانم در لابه لای آن انواع و اقسام سکسها را ردیف کنم .. این داستانهای زیاد به این علت است که از هر نوع و دسته ای آن را بخوانند . داستان مامان تقسیم بر سه برای طرفداران سکس با مامان ..داستان شیدای شی میل برای شی میلی های گل ..داستان لز با دختر خجالتی برای لزبین های نازنین ..داستان آبی عشق برای عشاق ..داستان هوس اینترنتی ..داستان خانوما ساکت برای آنهایی که چالش ها و پیچاندنها و به اصطلاح به مخ کار گیری در سکس را دوست می دارند داستان به دادم برس شیطان برای نشان دادن چهره ریاکاران و زاهدان متظاهر در شعر حافظ یا آخنودها و مذهبیون کنونی ..داستان بابا تقسیم بر سه برای دوستداران سکس دختر بابابا ......داستان انتقام میسترس برای میسترس اسلیوی ها ..داستان فقط یک مرد پیامی در سروری نسل آریا با بیان یک واقعیت ..که در هیچ خبر گزاری جهان نیامده ..داستان زن نامرئی که می تواند متنوع تر از این هم نوشته شود با باز بودن دست نویسنده ..برای من کفایت می کند که خواننده فقط دو سه تا از این داستانها را هم بپسندد . ایده آل تر و بهتر از این نمی شود که نویسنده ای به دهها مورد داستان در آن واحد توجه داشته باشد و به دهها مورد اهمیت دهد. این چیزی در حد یک معجزه می باشد .وگرنه باید نشست و هفته ای دو سه داستان نوشت . در هر حال این همه تنوع این همه گوناگونی .. امید وارم این سوی قضیه را هم ببینید . من زمانی هفته ای 7 تا و بعد 9 تا و بعد 16 تا پست داشتم و حالا 40 تا ..به خاطر سلیقه های مختلف . هرکس اگر فقط یکی دو پست از این 40 تا را بپسندد حس می کنم که شاهکار کرده ام ...ادامه دارد .....

ایرانی گفت...

ادامه پیام قبلی ... من از داستانهای میسترس اسلیو اصلا خوشم نمی آید ولی خب تقا ضا کرده اند و من آن را در ترکیب با سوژه خاص و ماجرای احساسی قرار داده ام تا رنگ و لعابی به آن ببخشم .. داشت یادم می رفت داستان کوبنده و زیبای هرجایی رو بگو ..سکسی و اجتماعی ..روند زندگی یک زن با هزاران امید و آرزو که شکست خورده به هرزگی کشانده شده اما اینک تمام هستی و امید خود را در فرزندش می بیند ..به نظر شما بهتر نیست که کمی هم داستانهای آمپول زدن و لیف و کیسه کشیدن را کم تر کرده و هیجانات را با اصول و احساس و کمی هم اخلاق در هم آمیزیم . قلم و نگارش شیوای شما که حکایت از اندیشه والای شما دارد . در هر حال ممکن است این داستانها تا حدودی نسبت به گذشته کیفیتشان را از دست داده باشند اما در نسبت به آن چه که باید باشند ولی من در سایتها هشتاد درصد داستانها را به گونه ای می بینم که نویسنده خود را راحت کرده از همان اول وارد ماجرا می شود ..مثلا ما رفتیم جنگل دیدم دوستم دست زتم را گرفت و برد پشت درخا با اوکار بد کرد و من ناراحت شدم و ..خب عراقی جان خیلی از داستانها این جورین اگه من بخوام این جوری بنویسم روزی بیست تا میشه نوشت و اگه خودم میگم کیفیت داستانهام افت کرده اونا رو که با این داستانهای بی پایه که مقایسه نمی کنم نسبت به اصول نویسندگی در کل مقایسه می کنم . خلاصه بگم 40 تا داستان به امتیاز 15 داشتن بهتر از 4 تا داستان 20 داشتنه . درهر حال قلمی بسیار زیبا داری و حس می کنم قدرت نوشتن داستانهای احساسی و متون ادبی را هم داری پس زیبا خواهد بود که کمی هم به این گونه نوشته ها توجه کنی ..داستانی مانند عشق و ثروت و قلب که یک قسمت آن را به صدها داستان سکسی نمی دهم . در هر حال سپاسگزارم از راهنمایی منطقی تو که با احترام نظرت را گفتی و من از این بابت خوشحالم و تحسینت می کنم و امیدوارم توان و فرصت ..همان فرصت بگویم بهتر است ..فرصت آن را داشته باشم که بهتر در خدمت شما باشم . فقط این نکته را مد نظر داشته باش که زمانی بوده که این وبلاگ به نویسندگی من وبدون کپی برداری هفته ای 9 پست داشته است . پس با تمرکز بهتر و بیشتری می شد نوشت . آیا خوانندگان می پذیرند که به همان شیوه ادامه دهم ؟ جوابش با شما عراقی جان .این تنها راه حلی است که تازه بتوان بهتر نوشت ولی فراموش نکنید در دایره زندگی تنها ما و شما نیستیم ..ممنونم به خاطر زحمتی که کشیده اید محبتی که کرده اید امیدوارم پاسخی نداده باشم که رنجیده خاطر گشته باشید چون همه شما برایم عزیزید و من با اعتماد به نفس پاسخگوی هر انتقادی هستم . شاد و سربلند پاینده و پایدار باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر