ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آقا رضا وانتی 53


به همين سادگي به زور مرا کردي /و به من گفتي‌ جنده . به همين سادگي و فردا در روزنامه ها نوشتند زني‌ بد کاره به مرگ محکوم شودو من مردم و تو نفهميدي. به همين سادگی .  يادت باشد اگر من فاحشه‌ام.  و تو مرا کردي. تو هم جنده اي‌/ به همين سادگی حتي جنده ها هم حيا دارند. جنده است ديگه! کسي که غير از شوهر خودش با کس ديگه اي سکس کنه، از نظر من جنده است. ناراحت نشيد، منم جنده ام. شايد اگر به مرداي هرز هم ميگفتند جنده، من الان نميومدم اينجا و با افتخار از سکس خودم و سحر براتون بگم. فرهنگ زبان ما هم اين وسط در حق زنها اجحاف کرده. شايد اگر برا من و امثال من هم که به زنهايشان خيانت ميکنند, واژه هاي کوبنده اي مثل کس کش، يا جاکش ميساخت، خيانت به زن اينقدر عادي و روزمره نبود.واقعا اگر زنها هم مثل ما مردا، در مقابل جنس مخالف، اينقدر ضعيف بودند، دنيا چي ميشد؟ زن نياز نداره دنبال يکي بگرده که بياد و بکنتش. کافيه يک لبخند بزنه تا صد نفر دنبالش راه بيافتند....
سميرا خجالت ميکشيد از اينکه ملحفه رو از رو خودش برداره.عباس هم گوشش به اين حرفهابدهکار نبود. يک گوشه ملحفه رو ميکشيد تا از سمیرارو لختش کنه و بفرسته تو استخر. گفتم: چيکار داري عباس جان. خوب با من راحت نيست. اصلا نمي خواد شنا کردنو ياد بگيره. بذار راحت باشه.
عباس اينقدر کشيد و کشيد تا موفق شد. ملحفه رو انداخت زير خودشو روي اون نشست. دختر بيچاره مچاله شده بود کنار استخر و سعي ميکرد سينه هاشو با پاهاش بپوشونه. پيراهنمو دادم به سميرا و گفتم: اين عباس رو ولش کن اينو بپوش تا لباسات خشک شه. پيراهنو پوشيد و روسريشو کشيد روي پاهاشو نشست کنار ما. اسکلت به معناي واقعي بود. پيراهن من به تنش گريه ميکرد. هيچ حرفي نميزد. حتي به رفتار عباس اعتراضم نميکرد. لول رو دادم بهش و گفتم: بيا خودتو گرم کن.
گفت: شما نمي کشي؟
گفتم: نه خانمم. من تو اين نخا نيستم. سيگارم رديف باشه، همه چيز ميزونه برام. بعضي وقتام پا بده آبکي حال مي کنم.
گفت: خوش به حالتون و مشغول شد. عباس شروع کرده بود به پرحرفي. از خوبيهاي ترياک مي گفت. از اينکه شاهانه است. مثل هرويين نيست که بري و گوشه دستشويي بکشي. هر جا باغ و بستاني باشه، حال ميده آدم بشينه لب آب و نعشه کنه. ميگفت ترياک به هر کسي نمي سازه. موادش يجوريه که آدمهاي لوتي رو جذب خودش ميکنه. ميگفت تمام مزه ترياک کشيدن اينه که بشيني و با رفقا حال کني. تنهايي اگه صبح تا شبم که بشيني پاي بساط، دوزار ارزش نداره.ميگفت ترياک فقط به درد آدمهاي لارج مي خوره و بس.
..بعضي از قسمتها حق با عباس بود. من هيچ وقت معتاد نمي شدم، چرا که زياد در زندگي شخصيم اجتماعي نبودم. اهل رفيق بازي و اين حرفام نبودم. بد چيزيه اين مواد. بين راننده های شرکت سه نفر معتاد داشتيم که همه هم مي شناختنشون. با اين وجود اکثر کارگرها سعي ميکردند با اين سه نفر برن برا توزيع. ميگفتند با اينا که ميري در مغازه ها، هر طوري هست برات انعامو مي گيرند. با همه مغازه دارها رفيقند. خوش صحبتند و از بودن با اينا خسته نميشي. البته اين ترياک نيست که جوانهاي معتاد مارو لوتي ميکنه. اين جوونهاي لوتي ما هستند که جذب اين مواد ميشن. متاسفانه هر چي جوون خوب داريم ميره به اين سمت و بازم متاسفانه هيچ راه برگشتي براشون نيست. نگاه به عباس کردم. درسته که دستش کجه، درسته که بد دهنه. و درسته که دنبال ناموس مردمه. ولي با اين وجود تو رفاقت مرده. اگر الان بگم سرم درد مي کنه از زيره زمينم شده باشه برام قرص گير مياره. بيمارستان که بودم سه روز مرخصي گرفت و شب تا صبح بالا سر من نشست. برام لگن مي آورد. خلاصه تو رفاقت برا من يکي کم نمي ذاشت.الانم با وجودي که ميدونست من اهل رابطه با دختره نيستم رو مغزش کار ميکرد تا به من هم حال بده. يا حداقل يک مدلي لباس بپوشه که منم لذت ببرم. ميگفت: اين آقا رضاي ما خيلي چشم پاکه.ده تا زن، لخت و عور اینجا باشند سرشو می اندازه پایین و نگاه نمی کنه . اينجوري نگاه نکن. تو خونه اش سه چهار تا دخترند به چشم خواهري هر کدوم از هر کدوم خوشگلتر. هر کدوم يه پا گلشيفته اند برا خودشون. نياز نداره با زن ديگه اي باشه.
با خنده گفتم: از اين دختره بهتر نمونه گير نياوردي مثال بزني؟
پرسيد: مگه چشه؟ خيلي خوشگله که؟!من عاشق فیلم علی سنتوریشم.
گفتم: آره فقط تو شصت تا فيلم لخت شده و همه چيزشو نشون ملت داده.
اوایل بود که رفته بود خارج و توساخت تیزر یک فیلم فرانسوی لخت شده بود. سميرا هم خبر نداشت. گفت: شوخي مي کنيد يا جدي ميگيد؟
گفتم نه به خدا. گوشيمو در آوردم و اون قسمتي که سينه هاشو در آورده بود نشون دادم. عباس نگاه کرد و گفت اين چيه بابا اصلا سينه نداره که. سينه ميخواي ايناها. محشره. دست انداخت که دکمه سميرا رو باز کنه، از بيخ دکمه پيراهن من که تنش بود، کنده شد. ديگه هر دفعه سميرا خم ميشد که دود بگيره، با دست يقه اش رو نگه مي داشت. ولي سخت بود.بايد با يه دست سنجاقو نگه ميداشت و با دست ديگه سيخ داغو ميکشيد روش.عباس که حالش خراب بود. دو ساعت تموم داشت مي کشيد و چايي مي خورد. خودم رفتم کمکش. براش سيخ مي  گرفتم. سميرا هم حالش خراب شده بود. کم کم يقه رو ول کرد و فقط لول رو ميگرفت. کله اش داغ شده بود و بيشتر از قبل حرف مي زد. منم از فرصت استفاده مي کردم و سينه هاشو ديد مي زدم. با وجودي که اعتياد داشت، بدنش خوب رو فرم مونده بود. فقط زيادي لاغر بود. صداي اذان مغرب بلند شد. عباس گفت: بسه ديگه خيلي کشيديم. سميرا خانم، بگو ببینم بين نماز مغرب و عشا چي مي چسبه؟ سميرا جواب نداد. دوباره پرسيد: با توام.بين دو تا نماز چي مي چسبه؟ سميرا با خجالت و آروم گفت: يه کوس حرومي!
عباس دوباره گفت: نشنيدم، يکبار ديگه بگو. داد بزن و بگو! سميرا با صداي بلند گفت: يه کوس حرومي مي چسبه. خوبه يا بلندتر بگم؟ عباس خنديد و گفت: خوبه. جمع کنيم بريم تو. راستي اين آقا رضا کيرش خيلي بلنده. حیف که کننده نیست، فکر کنم بيست سانتي بشه!
گفتم: اونجاي آدم دروغگو. تو فلان چيز منو از کجا ديدي؟ خالي مي بنده سمیرا خانم. باور نکن!
عباس خنديد و گفت: تو بيمارستان ديدم ديگه!. مثل اينکه سه شب من پرستارت بودم.
راست ميگفت. کيرم هفده هيجده سانتي بود. کلفتيشم زياد بود يه کيره صاف و صيقلي. دمش گرم دکتري که منو ختنه کرده بود، خيلي تميز در آورده بودش. عباس و سميرا يه سري وسايل رو بردند داخل. منم يه سيگار ديگه کشيدم و به جز پيک نيک بقيه وسايل رو بردم داخل. مي دونستم عباس دوباره برمي گرده پاي بساط. وقتي رفتم تو ديدم آقا که مي خواست الان کوس حرومي بکنه، لنگاش رفته هوا و خوابيده. به سميرا گفتم: چي شد پس. اينکه تا حالا مي گفت مي خوام يه کارايي بکنم.
سميرا خنديد و گفت: هميشه پاي بساط از اين حرفها مي زنه ولي همين که نعشه کردنش تموم ميشه، خوابش مي بره. من يک شلوار تنم بود با يه رکابي و سميرا پيراهن منو پوشيده بود با شورت خودش. لباساش هنوز خشک نشده بود. البته پيراهن من تا زانوي سميرا بود. چايي دم کرديم و دو نفري روبروي هم نشستيم. يقه پيرهن باز بود. و نصفه نيمه ميشد سينه هاي قشنگشو ديد. بدون اينکه به من نگاه کنه، آروم گفت: آقا رضا، اگه ميخوايد با من کاري کنيد اشکالي نداره ها. تعارف نکنيد.
تصميم نداشتم که بکنمش. ولي بدمم نميومد با سينه هاش ور برم. نشوندمش روي پاهامو دگمه هاي پيراهنو تا آخر باز کردم.با کف دستم نوک سينه هاشو ماساژ مي دادم و بعضي وقتها مشت مي کردم تو دستم. نمي خواستم لبهاشو ببوسم. مي دونستم چند دقيقه پيش عباس با همون دهن تفي از سميرا لب گرفته. اما وقتي لبهاشو آورد جلو تا منو ببوسه نمي تونستم مانعش بشم. يک بوسه و دو بوسه کم کم لب تو لب شديم. تو همون حالت دست انداخت زير رکابي من و اونو از تنم کشيد بيرون. منم پيراهنش رو در آوردم. حالتشو عوض کرد پاهاشو انداخت دو طرف من. الان سينه هاي اون روبروی صورتم بود و کوسش درست رو کير سفت شده من که زير شلوار دولا شده بود. سميرارو سفت به خودم چسبونده بودم و جي جياشو ميخوردم. دستمو از زير شورت، انداختم روي باسنش.ناخنامو فرو مي کردم تو گوشتشو فشار مي دادم. هر دو تا بلند شديم کمربندمو شل کرد و شورت و شلوارو با هم کشيد پايين. از ديدن قامت کيرم تعجب کرده بود. جوووني گفت و شروع کرد به خوردن. نمي دونم چطوري کيرمو مي خورد که تا آخرش تو حلقش فر و مي رفت. اون دهن کوچولو چطوري کير به اين گندگي رو تو خودش جا مي داد نمي دونم!. بلند شد و شورتشو در آورد . پشتشو به طرف من کرد و دولا شد. بدن سبزه و استخووني داشت. کسش پشمالو بود و اونو اصلاح نکرده بود. احتمالا به خاطر همين بود که سريع برگشت تا به کسش نگاه نکنم. از بين دو تا پاهاي خودش دستشو رد کرد و کيرم رو با کسش ميزون کرد. مردد بودم بکنمش يا نه. از يک طرف اون شوهر داشت و نمي خواستم با يک زن شوهر دار رابطه برقرار کنم و از طرفي تو شرايطي بودم که اگر نمي کردم به نوعي به سميرا توهين کرده بودم. چاره اي نبود. بايد تا آخرش مي رفتم. کيرم به سختي تو مي رفت. انگار که باکره باشه. گفتم شايد کسش خشکه ولي ديدم اصلا اينطور نيست. ترشحاتش به اندازه کافي بود. کير من براي اون کس ناز زيادي بزرگ بود. وقتي زني زيادي سبک باشه حسنش همينه. مثل يک بالش باسنشو گرفتم و اونو به راحتي عقب و جلو مي کردم. اصلا نياز نبود نيروي زيادي مصرف کنم. ازش خواستم که برگرده. با دستش جلوي پشماي کسشو پوشونده بود و نميذاشت ببينمش. دستمو انداختم زير بغلش. مثل يک بچه از زمين بلندش کردم. ده پونزده سانتي بالا آوردمش تا کيرم با کوسش در يک راستا قرار گرفت. مثل خرس کوالا دستها و پاهاي خودشو دور بدن من حلقه کرد. به آرومي شروع کرد به عقب و جلو کردن. دو طرف باسنش رو گرفتم و کمکش کردم. حرکات بدنش رو سريع و سريعتر کرد. ادامه دادم تا ارضا شد.همه چیز در سکوت مطلق بود. دوست نداشتم عباس بیدار شه و منو تو اون حالت ببینه. نفس کم آورده بود. همونجا رو کيرم نفس گرفت. حالت لباسي رو داشت که از ميخ روي ديوار آويزونش کردي. کير من نقش اون ميخو بازي ميکرد براي سميرا. بعد سي ثانيه دوباره شروع کرد. اينبار يه مدل چيني رو روي اون آزمايش کردم. نه بار کيرمو تا وسط فرو کردم و يکبار گذاشتم تا آخر بره توکوس تنگش. دفعه دوم هشت بار تا نيمه و دو بار تا آخر. وقتي تعداد نيمه و کامل برابر شد خودمم نتونستم خودمو کنترل کنم. کيرم رو از کسش در آوردمو بدون اينکه اجازه بدم خودشو از من جدا کنه، تمام مايعاتمو ريختم رو سينه هاي سميرا. اونم اينقدر کسشو به پاهايم ماليد تا براي بار دوم ارضا شد.
...چند دقيقه اي استراحت کرديم. من خوابم نميومد و نشسته بودم. حس کردم ميخواد بره بيرون ولي چون من بيدار بودم، روش نميشد. لامصب مواد بديش همينه. اگه يخورده جايي داشته باشي، بايد تا ته بکشي. وگرنه فکر و ذکرتو تمام مدت مشغول ميکنه. سميرا ميخواست بره و دوباره شروع کنه به کشيدن. قوطي سيگارمو برداشتم و همراهش رفتم. بدم نميومد يکبارم که شده، امتحان کنم و ببينم با کشيدن ترياک چه حالي به آدم دست ميده. فرقش با خوردن چيه؟ پيک نيکو روشن کردم و اول برا سميرا، سيخ گرفتم. لول دست ساز عباس رو از روزمين برداشتم و خودمم دو تا دود گرفتم. چه قدر دودش ملايم بود. صد برابر ملايمتر از دود سيگار. وقتي ميرفت پايين، مسيرشو نوازش ميداد و مي رفت داخل ريه. سه چهار تا دود که گرفتم، سميرا گفت بسه آقا رضا. چشمات قرمز شده. انگار حسابی گرفتتت! اینجور پیش بری،خودتو بدبخت مي کني آ! خوابم گرفته بود اما رضا کوچولو تازه بيدار شده بود. همون کنار استخر نزديک نيم ساعت با پوزيشنهاي مختلف، سميرارو کردم تا آبم اومد. امکان نداشت هيچ قرصي اين مقدار لذت رو به من هديه کنه. از همون دقيقه اول تا آخرش در حالتي شبيه به حالت لحظه ارضا شدن بودم. بهترين سکس تمام عمرم بود. بايد بگم عباس يخورده از همين جنس برام بياره. اصل اصل بود. بدون يک گرم نا خالصي.....ادامه دارد ..نویسنده ....looti-khoor..نقل از سایت لوتی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر