ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 77

-نه این یک حس اشتباهه این اشتباه بوده . اون دیوونه نباید منو می بوسید . اصلا به چه حقی این کارو کرد . چرا من بهش همچین اجازه ای رو دادم . باید می زدمش . میذاشتم زیر گوشش . اون باید بدونه که من ازش متنفرم دوستش ندارم . اون باید حس منو درک کنه . اون باید درکم کنه .. چرا چرا باید از چیزی که نفرت دارم خوشم بیاد . اون هیچوقت مال من نمیشه . همون جوری که ده سال پیشم نبوده . اون یک سایه خیالی از گذشته های دوره . از زمانی که دیگه بر نمی گرده . . چرا می خوای خودتو پاک نشون بدی . جسم منو می خوای ؟/؟ مگه برات قحطه ؟/؟ دست از سرم بر دار . چرا این قدر اذیتم می کنی . نسیم گاه با خودش حرف می زد و گاه در خیال با خود کلنجار می رفت . تازه اینا به یک طرف اون ستایش و مهری رو داره . با اونا می خواد چیکار کنه . خیلی پررو و هیزه .. میاد و میگه اون دختره پدر نداره . انگار تنها یتیم دنیاست . برو سر پرست بی پدران شو . برو هرکی رومی خوای بگیر . حسود کیه . از اون طرف نستوه هم به کاری که کرده بود فکر می کرد . به نظر اون بوسیدن نسیم ضرورت داشته . کاری که ده سال بود انجام نداده بودش . حس کرد وقتی که اونو می بوسید دیگه احساس هیچ غمی رو نمی کرد . حتی نسیم با همه لجبازیهاش برای ثانیه هایی رام شده بود طوری که اونو به یاد همون دختر اول آشنایی انداخته بود . صبح روز بعد نستوه دو ساعت اول رو کلاس نداشت . گرفت خوابید به سمت دانشگاه راه افتاد . قبلش رفت بانک و پونصد هزار تومنی از حسابش بر داشت کرد تا به عنوان قرض اونو بده به ستایش .. انگار دختر منتظرش بود . همون ساعت ها دور و بر در دانشگاه می پلکید . دل تو دلش نبود . این پا و اون پا می کرد . بیا دیگه عزیزم .. عشق من بیا .. بیا تا نشون بدم که چقدر دوستت دارم . بیا تا یه جورایی اذیتت کنم ..نه همین جوری نمیشه .. وقتی نستوه رو از دور دید طوری بی اراده شده بود که برای ثانیه هایی احساس کرد که جمعیت دیگه ای غیر از اون و عشقش در اون محیط وجود ندارن . -سلام ستایش خانوم . می بینم که بازم داری تنها یه گوشه ای واسه خودت می گردی .. ببینم من اومدم که به وعده ام عمل کنم . برات کمی پول آوردم ..هر وقت مشکلاتت حل شد من ازت می گیرم . -استاد اجازه بدین من این پولو نگیرم -چیه دختره بد قول خودت دیروز به من گفتی که مسئله  ای نیست . حالا می زنی زیر حرفت ؟/؟ -ستایش اگه بمیره اون حرفی رو که به عزیزش زده به کسی که دوستش داره زده زیر پا نمیذاره .. نستوه از ستایش دلخور شده بود .. اونا رفتن به یک گوشه خلوتی که زیاد جلب توجه نکنه . -استاد ! خانوم بهاری در نمراتی که داده تجدید نظر کرده .. طوری که من هم اون واحد ها رو پاس کردم و هم این که بهترین نمراتو آوردم  و جایزه به جای خودش ....-جدی میگی ؟/؟ بالاخره این دختره کله خر قبول کرد که حق با ماست ؟/؟ خوشم اومد روشو کم کردیم .. دیگه خود نستوه هم  معلوم نبود چی داره  در فکر خودش مرور می کنه -ستایش جان حتما خانوم بهاری با خودش فکر کرده که نباید بچه ها رو آزار بده . پشیمون شده .. ... ستایش در ذهن خودش این حرفا رو مرور می کرد . نستوه نستوه تو چقدرخوبی . این قدر زحمت کشیدی و دوندگی کردی تا تونستی خانوم بهاری رو راضیش کنی که نمرات رو ببره به نمودار .. چرا چرا از کارایی که انجام دادی چیزی نمیگی .. -ستایش !من اگه جات بودم یه تشکری از خانوم بهاری می کردم . آخه اون می تونست کاری برای شما انجام نده . کسی هم حق اعتراض نداشت و نمی تونست بگه بالای چشش ابروست . -مطمئنی که از کس دیگه ای نباید تشکر کرد ؟/؟ -مثلا کی ؟/؟ -شما -من ؟/؟ -من که نه سر پیازم نه ته پیاز . من هیچ کاری انجام ندادم . هیچ کاری . -استاد اون پشت سر شما خیلی حرف زده . حرفای بد . از شما انتقاد کرده ولی شما دارین ازش دفاع می کنین . -خانومی آدم باید در زندگی در پی این باشه که چه جوری باید باشه . یعنی اون چیزی رو که عدالت حکم می کنه انجامش بده . اون چیزی رو که صلاح همه آدما رو در بر داره . بهش آرامش میده .....ستایش بازم رفته بود تو خودش ...چرا تو نباید مال من باشی . چرا به خدا من تا حالا به هیشکی نگفتم به هیچ پسری نگفتم که دوستت دارم . اصلا دلمو به هیشکی ندادم . چرا چرا  بهم توجهی نمی کنی . یه حسی بهم میگه نباید استاد مهر آرا رو هم دوست داشته باشی .. به من بگو من چیکار کنم . اگه امروز کاری نکنم ممکنه فردا خیلی دیر باشه . ولی اگه برای همیشه از دستت بدم . اگه دیگه نتونم محبت تو رو داشته باشم . من اصلا فکرم کار نمی کنه . هر کاری که می کنم باید الان انجامش بدم . چرا دوست نداری که من بدونم برام چیکار کردی و چطور با همکارت در گیر شدی . من که خودم همه چی رو میدونم . یعنی تو دوستم داری و نمی خوای بهم بگی ؟/؟ ولی من هر طوری شده بهت میگم . همین روزا بهت میگم . قبل از این که ترم دیگه شروع شه بهت میگم .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی .........با سلام خدمت دست اندرکاران سایت لوتی : پیامهای منتشرشده  از سوی شهرزاد نازنین درخصوص پاسخ به خوانندگان عزیز آن سایت  نوشته شده از سوی اینجانب و پیام بنده می باشد . هرگونه توهین به ایشان را توهین به خود می دانم . با احترام وبدون توهین : ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دست اندرکاران سایت لوتی : پیامهای منتشرشده از سوی شهرزاد نازنین درخصوص پاسخ به خوانندگان عزیز آن سایت نوشته شده از سوی اینجانب و پیام بنده می باشد . هرگونه توهین به ایشان را توهین به خود می دانم . با احترام وبدون توهین : ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
ایرانی عزیز خیلی خوشحالم که میتونم بعد از مدتها براتون پیام و نظر بنویسم
امیدوارم دوست و برادر گل مثل همیشه شاد و سربلند باشی و بری از هر غصه و غم ! بعد از مدتها نوشتن برای دوستان و این احساس که جواب شمارو بخونم بسیار خوشحالم میکنه بلای طبیعی فیلتر شکن دامنگیرم شده بود و جالب این بود فقط سایت امیر رو باز نمیکرد به همین دلیل چو چند باری توو نظرات خونده بودم لوتی هم داستانو منتشر میکنه خوشحال بودم حداقل میتونم داستانو دنبال کنم اما جریان از دستم خارج میشد داستان خیلی قشنگ شده و از رکود این چند وقت قبل خارج شده باور بفرما فکر کردم دیگه فقط داری قسمتاشو منتشر میکنی و بابت این فکرم شرمنده شما دوست خوبم هستم چون از پازلایی که درست کردی با بهترین شیوه جریان داستانو پیش میبری اما قبل از پایان قابل حدس شده و این یکم منو میرنجونه! من عاشق پایان خوشم اما نباید جریانو حدس زد بعضی وقتا خیلی ساده جریان رو بطرف شخصیت خاصی میکشی و سریع ازش میگذری . ایرانی عزیز یه دوست قدیمی دارم که میگه وقتی دور بشی کم کم مثل ستاره های دور دست نورتو از دست میدی در حالی که ستارگان دیگری به عشقت نزدیک میشن و اونقدر نورشون زیاده که از یاد میری تو هم یه روز خورشید این دل بودی کاش جریان داستان بر این منوال بود ! البته نظر منه و شما سکان داری! در اخر از. اینکه بازم امکان نظر دادن رو دارم خیلی خوشحالم امیدوارم بهتر از همیشه باشی و سربلند و پیروز
مجید

ایرانی گفت...

با سلام خدمت مجید جان عزیز و خوشحالم از این که یک بار دیگه پیام گرمتو می خونم و لطف و توجه خودت رو به ما نشون دادی . راستش گاهی که به طور تصادفی نظرات قدیمی رو می دیدم و نظرات تو دوست خوبمو و چند نفر دیگه رو دلم خیلی تنگ می شد که شما کجایین ؟ در هر حال من خودم این داستانو خیلی دوست دارم . شاید حدس زده باشید آخرش چی میشه .. در هر حال این پسر باید به یکی از سه تا دختر برسه . شاید حس و علاقه خودت رو می دونی و علاقه منو .. تا حالا موردی پیش نیومده که من بخوام نشون بدم کدوم یک از دخترا رو می خوام به عقد نستوه در بیارم . .. یکی همین قسمتها از کاندید بودن دور میشه ولی شاید دوباره بر گشت . برای هفت هشت قسمت بعد یه شوکی در نظر دارم و یکی رو که فکر می کنی بهش توجهی ندارم وارد کار می کنم . شاید اونی که فکرشو نمی کنی با نستوه از دواج کرد .. ممکنه اونی رو که من و تو دوست داریم به نستوه برسه خودکشی کنه و بمیره .. همه اینا یه احتماله در هر حال وقتی این پسر با یکی از اینا ازدواج کنه هر کدومش که باشه بازم میشه گفت یه پیوند ازدواجه . ولی پیوند عشقی که با از دواج باشه جذاب تره . من می خوام این داستان رو در قسمت 100 تمومش کنم . و مسائلو از همین قسمت یا از 80 به بعد خیلی فشرده تر شرح میدم و مطمئن باش یکی دو جای داستان شوکهایی وارد می کنم که یه تنوعی به داستان بده و نباید بگم هدفم از این کار چیه . حالا یکی مثل تو و حتی خود من ..منو که می شناسه اگه این نسیمو بکشم و براش تشییع جنازه هم بگیرم بازم فکر می کنه که من می خوام نسیم و نستوه رو به هم برسونم . یعنی هر کاری کنم این تصور رو داره . شایدم همین طور باشه شایدم نباشه . یکی در سایت لوتی ازم می پرسید راستشو بگو آخرش خوبه یا نه .. خب من چی می گفتم ؟ یه جوری جواب دادم که نه سیخ بسوزه نه کباب . ممکنه یک نفر منظورش از آخر خوب این باشه که نستوه به ستایش برسه . فر هنگها فرق می کنه . خودم از این داستان خیلی خوشم میاد و بعد از ندای عشق از این داستان خیلی خوشم میاد . یکی از شوک های من حول و حوش قسمت نوده . اگه هم این شو ک برای تو شوک نباشه حداقل لطافت داستان ها رو در این قسمتها سعی می کنم که به اوج برسونم . چه می دونیم شاید یه تراژدی رستم و سهراب دیگه داشته باشیم ولی پدر و پسری نه ..شایدم همونی بشه که حدسشو می زنیم . در هر حال باور کن من دوست داشتم 200 قسمتیش بنویسم . شاید در اون شرایط می شد پیچیده ترش کرد ولی چه کنیم که اینجا با سایتهای کاملا ادبی فرق می کنه و بیشتر خواننده ها دوست دارن داستان زود تموم شه . در هر حال بازم خوشحالم از اومدن دوباره ات . و از قسمت هشتاد به بعد داستان به اوجش می رسه . شاید اوجی بیشتر از آشنایی و جدایی نسیم و نستوه در قسمتهای ابتدایی داستان باشه . راستی چی میشه . این پسر قسمت کدوم دختر میشه ؟ مجید جان دلبندم به امید روز های خوش و خوش تری برای تو و عزیزانت و به امید تداوم دوستیها و پیوند محبت ها .پاینده باشی ..با نهایت احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر