ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دختربابا

اسمم خسروست .39سالمه و یه دختر 18 ساله دارم به اسم تینا و یکی هم 8 ساله به اسم تارا . زنم توران دوسال ازم کوچیکتره .این تالبستونی یه گشت و گذار زنونه پیش اومد و هر چی به این توران گفتم که تینا رو هم با خودت ببر قبول نکرد . این دختره شده بود موی دماغ ما . مگه می ذاشت من به تفریح خودم برسم . تا موقعی که کوچیک بود دردسر نداشتم وراحت سر مادرش کلاه می ذاشتم ولی از وقتی که بزرگ شد شده بود مزاحم . نمی دونستم چه جوری باهاش کنار بیام . شده بود معلم اخلاق من -نبینم بابام سر و گوشش بجنبه ها .. بابا تو دختر بزرگ داری این کارا چیه .یکی دوبار گیر افتاده بودم و خیلی ازم دلخور شده بود . دلم خوش بود که از شرش خلاصم و یه هفنه ای رو می تونم چند تا کوس بیارم خونه وحالشو ببرم دیدم نشد که نشد . خیلی خوش تیپ و خوش ظاهر و زبون باز بودم ووارد هر محفلی که می شدم زنا و دخترا دور من جمع می شدن . انواع و اقسام جوک رو هم وارد بودم واز بی تر بیتی تا با تر بیتی همه رو پیش همه تعریف می کردم . زنا هم خوششون میومد و حرفی نمی زدند . تو هر توری که پهن می کردم حداقل یکی دو تا ماهی رو گیر می انداختم ولی با این بر نامه های اخیر حسابی دکونم تخته شده بود . این تینا این قدر فضول شده بود که یه بار منو موقع تماشای فیلمای سکسی گیر انداخت -بابا خجالت بکش اینا چیه نگاه می کنی از دخترت خجالت بکش -سرتو بگیر اون ور دختر . داشتم با کانالا بازی می کردم خودش اومد جلو به من چه مربوطه از این چیزا پخش می کنن -بابا سر مامانو دور دیدی به منم دروغ میگی ؟/؟فکر کردی من خونه نیستم هر چند دقیقه یه بار مراقبت بودم . توران و تارا رفته بودند بازار و من فکر نمی کردم تینا تو اتاقش باشه . با این که می دونستم جز من کسی تواین خونه ماهواره روشن نمی کنه کانال سکسو کد گذاری کردم . دیگه می دونستم دخترم اهل این چیزا نیست که بخواد بره این جور فیلمارو ببینه وبا یه کلکای دیگه کد ورمزو بشکنه ..درهر حال توران و تارا رفتند مسافرت ومن و تینا خونه تنها موندیم .اول از چند روز قبلش بگم که یه حرکتی از تینا دیده بودم که خیلی تعجب کردم وخودمو هم لعنت کردم که مقصر خودمم ازبس به فکر خودم بودم وبه دخترم بی توجهی کرده بودم .به خواسته هاش و این که اون در یه سنیه که نباید همه چی رو سر سری بگیرم و با خود خواهی خودم اونو بکشونم به سمتی که برگردوندنش کار حضرت فیل باشه .یه مدتی بود که چشاش یه خماری خاصی داشت و یه جوری بهم زل می زد . درست مثل معشوقه ای که از دوست پسرش انتظار چیزی داشته باشه . یه بار که یه دختر باکره رو حشری کرده بودم اون داشت خودشو می کشت که من کیرمو فرو کنم تو کوسش و دختریشو بگیرم و باهاش حال کنم . اون دختر همچه حالت و نگاهی داشت . حالت بی نهایت حشری .. یه بار هم که حواسم نبود یهو سر زده رفتم تو اتاقش و دیدم دستش لای شورتشه داره با کوسش ور میره -بابا یادت رفته باید در بزنی ؟/؟دیگه حرف دیگه ای بین ما رد و بدل نشد . می دونم به همون اندازه که اون خجالت کشید منم خجالت کشیدم . یه روز دیگه که اون خونه نبود رفتم سر کمدش . اون خبر نداشت که من یه کلید واسه خودم دارم . بازش کرده حسابی بررسی کردم . آثاری از پسر و دوست پسر و عکس و نامه و این چیزا نبود ولی یه کیر مصنوعی پلاستیکی توجهمو جلب کرد .. دختره ناشی نکنه یه وقتی خودشو جر بده . نگران شده بودم . نمی دونم چرا اصلا دوست نداشتم دخترم حشری بشه . با این که این یه خصلت و نیازیه که خدا در همه انسانها و ساختمان وجودی همه موجودات زنده قرار داده ولی من یه جوری می شدم از این که می دیدم دخترم شهوتی میشه . شاید احساس حسادت می کردم شایدم نمی خواستم ازم فاصله بگیره . می رسیم به اولین شبی که من و تینا تو خونه تنها بودیم . دلم می خواست که بره بگیره بخوابه و من بتونم برم سر وقت کانالای سکس ولی اون زرنگ تر از این حرفا بود .یه خورده از این چرندیات تلویزیون داخلی خودمونو دید می زد . توی هال روبروی ال سی دی زوم کرده بود -دختر تو که تو اتاق خودت تلویزیون داری چرا نمیری اونجا -بابا این کیفیتش باحال تره چاره ای نبود . تازه اگرم می رفت تو اتاقش تا نمی خوابید من کاره ای نبودم . چاره ای نداشتم جز این که یک رسیور هم توی اتاق خواب خودمون بذارم و از شر این دختره خلاص شم . درسته که آدم پیش بچه هاش خجالت می کشه ولی پسرا تا این حد دردسر ندارن . با خودم گفتم حالا که اون داره این جوری منو اذیت می کنه بهتره من برم یه پلیس بازی دیگه در بیارم -تینا جون مادرت رفته و همین الان دلم واسش تنگ شده . تارا هم نیست که با شیرین زبونیهاش خستگیمو در کنه -بابا تو همش اونو بیشتر از من دوست داری -تینا جون این طورا هم نیست . تو دختر بزرگمی جای خودتو داری .اون کوچیکه یه خورده بلبل زبونی می کنه -ومن مزاحم کاراتم بابا -نه عزیزم منم دوستت دارم وبهترین ها رو واسه تو می خوام -بابا تو اصلا درکم نمی کنی .به فکر من و خواسته هام نیستی .نمی دونی با احساسات من چه طوری کنار بیای -عزیزم من رفتم بخوابم صدای تلویزیونو کم کن .یه ساعتی گذشت و خودمو زدم به خواب و یه خرناسهای نمایشی هم کشیدم . صدای پایی رو پشت در شنیدم -بابا بابا خوابی ؟/؟-نزدیک بود که بگم آره خوابم دخترم این چه سوالیه که می کنی . ساکن موندم و جوابشو ندادم تا فکر کنه که خوابم . نیمساعت بعد از پنجره پشتی اتاق خودمو رسوندم به حیاط خونه و از راه پله آروم آروم رفتم بالا طرف در ورودی هال . می خواستم از روبرو تینا رو ببینم اگه از درورودی اتاقم می خواستم خودمو بهش برسونم متوجه می شد و سریع خودشو می پوشوند باید یه اتو ازش می گرفتم که نتونه این قدر بهم گیر بده . اگه دوست پسری چیزی داشته باشه .. نه هردوشونو می کشم .از لای در هال که یه خورده باز بود دخترمو خوب می دیدم . تینا داشت از ماهواره فیلم سکسی تماشا می کرد در حالی که خودشو از پا لخت کرده بود کیر مصنوعی رو روی کوسش می کشید و ناله می کرد من کیر میخوام . بابا من کیر می خوام . همش به فکر زنای غریبه ای من کیر میخوام . بکن بکن منو اگه نمی تونی بذاری تو کوسم بکن تو کونم . بابا کوسمو بخور . همش فکر زنای غریبه ای . مگه دخترتو دوست نداری . مگه عاشقش نیستی ؟/؟ارزش زنای غریبه بیشتر از منه ؟/؟ بابا اوووووفففففف کونشو طرف تلویزیون قمبل کرد و سوراخ کونشو با یه کرم چرب ونرمش کرد و قسمتی از کیر پلاستیکی رو فرستاد تو کونش .. هنوزم با خودش حرف می زد . بابا من کیرتو می خورم واست ساک می زنم . بابا من هوس دارم . درکم کن . منو بکن . بذار بیام تو بغلت بخوابم . تا صبح کیرتو می خورم . چشات همش دنبال زنای دیگه هست . بابای خوشگلم یه خورده مال من باش تو اصلا دوستم نداری . چند لحظه بعد تلویزیونو خاموش کرد و خودشو مرتب کرد و اومد پشت در اتاقم دوباره صدام زد وقتی که مطمئن شد خوابم مجددا رفت سراغ تلویزیون و خود ارضایی .. منم از همون راهی که اومده بودم بر گشتم هر چند که راه بر گشت سخت تر بود ولی نمی خواستم احساسات تینا رو جریحه دار کرده خجالت زده اش کنم . دوستش داشتم . اون دلش می خواد که باهاش سکس داشته باشم . چطور یه دختر می تونه همچین انتظاری از پدرش داشته باشه . چطور . من که هیچوقت همچین تصوری نسبت به اون نداشتم . به خاطر این که خلوت اونو به هم نزنم حتی به دستشویی هم نرفتم . اون شب تا صبح بیشتر از یکی دو ساعت نتونستم بخوابم .جمعه صبح بود .من و تینا نشستیم و یه صبحونه ای با هم خوردیم دخترم خیلی به خودش رسیده بود . ابروهاشو مرتب کرده بود . یه روژخوشرنگ و براق به رنگ صورتی به لباش زده و پشت چشاشو به همون رنگ در آورده بود یه شلوار تنگ و چسبون هم پاش کرده بود طوری که انگار کونش می خواد بپره و از شلوار بزنه بیرون .یه تاپی هم تنش کرده بود که حتی نوک سینه های دخترونه اش هم از پشت مشخص بود . نمی تونم بگم که تحریک نشدم ولی شیطونو لعنتش کردم . اون دخترم بود . اگه لخت هم می شد نباید وسوسه می شدم -تینا می بینم آرایش کردی . فکر نمی کنی الان واسه این کارا زود باشه ؟/؟-بابا این قدر قدیمی فکر نکن الان همه دخترای جوون از این کارا می کنن . مگه حتما باید ازدواج کنیم که از این کارا کنیم . مگه تو خودت از زنایی که خودشونو خوشگل می کنن خوشت نمیاد ؟//؟تو فقط بلدی از من ایراد بگیری . این کارو با من نکن بابا -تینا این طور که فکر می کنی نیست چرا مثل دختر بچه ها اشک می ریزی -تو اصلا درکم نمی کنی . رفت و آرایش خفیفشو پاک کرد و تا موقع ناهار باهام حرف نزد -تینا خوشگله قهر نکن باهام . عیبی نداره هر جور دوس داری عمل کن . رفتم صورتشو بوسیدم و اونم یه آهی کشید و گفت کاش همیشه بابای مهربونم بودی . ناهارو که خوردیم خوابیدیم . ساعت سه بعد از ظهر بود که از خواب پا شدم که یه دوشی بگیرم . دیدم در حموم باز شد و تینا با یه حوله ای که دور خودش پیچیده بود اومد بیرون . همین طور که داشت می رفت اتاقش حوله یا پاش به جایی گیر می کنه یهو لخت لخت جلوم ظاهر میشه . بدون این که دستپاچه بشه دو تا دستاشو میذاره جلو کوسش . یه لحظه حس کردم یه برقی تو چشام افتاد که تینا هم متوجه اش شد . مات مونده بودم . چه ناز و خوشگل بود . این هیکل بیست و تازه و دخترونه چطور راضی شده خودشو تسلیم باباش کنه . هوس داشت از سر وکول من بالا می رفت . در یک لحظه همه چی تغییر کرده بود . من فقط یه شورت و لباس زیر تنم بود . کیرم تیز شده بود . دخترم چشاشو به طرفش انداخته بود . نمی دونستم چیکار کنم . چه جوری برم طرفش . با این که می دونستم حاضره خودشو در اختیارم بذاره و این بزرگترین آرزوشه ولی نمی دونستم چه جوری قدم اولو بر دارم . تینا دستشو از رو کوسش بر داشت . کوس کوچولوش هر چند پر موبود ولی وقتی که پاهاشو باز کرد و اون چاک کوچیکشو دیدم دلم رفت . هر چند نمی تونستم کوس دخترمو بکنم ولی می تونستم میکش بزنم . مسخ شده بودم . اومد طرف من . دست منو گرفت و گذاشت رو کوسش -بابا ببین ورم کرده از هوسه . تو نمی بینیش .. دست خودشو گذاشت لای شلوارم کیرمو مالوندش . شورتمو کشید پایین -بابا تو هم که هوس منو کردی . چقدر کلفت و تیزه . تو دستام جا نمیشه . رو زمین نشست . شورتمو تا آخر پایین کشید وکیرمو گذاشت تو دهنش . خجالت زده ام کرد من باید که هواشو می داشتم ولی اون با ایثار گری خودش داشت درس بزرگی به من می داد -وایییییی تینا تینا منو ببخش که کور بودم و نتونستم درکت کنم . دوستت دارم دوستت دارم دخترم عاشقتم -منم دوستت دارم بابایی عاشقتم دیوونتم . کیرمو از دهنش در آوردم -بابایی خوشت نمیاد ؟/؟ من با حال ساک نمی زنم ؟/؟اونو بوسیدم و گفتم چرا عزیزم ولی اول بذار طور دیگه ای حال کنیم و بعد می رسیم اونجا -پدر جونم من دختر پررو و بی ادبی نیستم که دنبال هر پسری راه بیفتم . تو اولین تجربه سکسی منی -می دونم عزیزم .اونو بغلش کرده و بردم آروم گذاشتمش رو تخت دو نفره اتاق خواب -تینا همینو می خواستی ؟/؟در حالی که گل از گلش شکفته بود سرشو تکون داد و گفت آره بابا این خواسته همیشگی من بود . دو طرف کوسشو جمع کرده گذاشتمش تو دهنم . تینای من در بغلم بی حس شده بود بالش کوچیکی رو که در کنارش قرار داشت گذاشت تو دهنش و گازش می گرفت . خیسی کوسش از هوس بالاش می گفت . با خودم حساب کردم اگه دخترمو بکنم بهتر از اینه که پسرای غریبه همچین کاری انجام بدن . پاهاشو محکم داشتم تا نتونه بهم لگد پرت کنه . ولی با دستاش هر چند که زورش نمی رسید ولی به سرم فشار می آورد . مراقب بودم که به کوسش فشار نیارم . بالشو از دهنش در آورد و به یه گوشه ای پرت کرد و گفت بابا تو منو کشتی . کشتی بابا . دلم تو سینه ام داره حرکت می کنه . قلبم داره می پره . دارم می سوزم . بابا کمکم کن . نجاتم بده -عزیزم من به خاطر همین همین جام . هرچی می خوای از بابات بخواه . هرچی دوست داری به من بگو -بابا من کیرتو میخوام . زبونتو می خوام که رو کوسم بکشی -عزیزم تو خودت خوب می دونی که نمی تونم کیرمو تو کوست فرو کنم . تینا با دستای گرمش کمرمو نوازش می داد وهوسمو زیاد می کرد .پس از چند دقیقه حس کردم که بیحس شده . شاید ارگاسم شده بود . چشاشو بسته بود . وتو بغلم خوابش برده بود . من که تازه کارای اصلی رو هنوز شروع نکرده بودم . مثل این که کوسش خیلی هوس داشت .می دونستم این بهترین زمانی از زندگیه که یه دختر می تونه سکس داشته باشه در مورد دخترم هم صدق می کنه . نه هول بز داره نه بز غاله و خودشم داره تسلیم پدرش می کنه . فقط تنها بدیش اینه که هنوز راه کوسش باز نشده تا اون جور که دلش بخواد خودشو تمام و کمال در اختیارم بذاره . ولی باید طوری کوسشو میک می زدم که حداقل از این طرف به ارگاسم برسونمش و بعد برم سراغ بقیه اعضای بدنش . اونو به حال خودش ول کردم و شروع کردم به بوسیدن سر تا پاش . یواش یواش چشاشو باز کرد -پدر جونی از سکس با من که خسته نشدی ؟/؟-نه عزیزم تازه شروع کردم .-هر جوری دوست داری منو بکن -بذار یه خورده سینه های خوشمزه دختر خوشمزه امو بخورم -بخور بابا جونی همش مال تو بخورش فقط تو بخورش . دوستت دارم -آههههه بابا بازم داری هوسمو زیاد می کنی . نوک سینه هام هم داره میگه که کیر میخواد . نوک سینه های تینا رو گذاشتم تو دهنم و به طرز وسوسه انگیزی میکشون می زدم -بابا بیا یه خورده کیرتو بخورم -عزیزم هوس بابا وکیرش زیاد آب می ریزه تو دهنت . بار اولته خوب نیست شاید چندشت شه -نه بابا جونم من همه چی تو دوست دارم . من خودم از این آبم . چطور می تونم از خودم بدم بیاد . بابا به خودت و کمرت فشار نیار . من یه کیف و حالی کردم که نمی تونم بگم چه جوری بود . هر چند بازم هوس دارم ولی احساس سبکبالی می کنم . کیر منو که نمی تونست تا آخر تو دهنش فرو کنه به دهن گرفت . نوک زبونشو می کشید سر کیرم و از اونجا تمام تنه کیرمو لیس می زد . بعدش با دو تا لبام آروم کیرمو ساک می زد ودر مرحله بعدی محکم تر میکشون می زد یه مکثی کرد و گفت بابا آبتو بریز من تشنه امه . خودت گفتی اگه این جوری بذاری تو کونم فوری آبت می ریزه . تو الان اگه الان خالی کنی با کون منم می تونی خوب خوب حال کنی . نصف کیر من تو دهن تینا بود و نصف دیگه اش تو دستش و باهاش بازی می کرد .وقتی آب کیرم شروع کرد به ریزش تو دهنش اون سرعت میک زدن و حرکت دستشو بیشتر کرد -وایییییی تینا تینا چقدر دارم حال می کنم -منم می خوام تو حال کنی بابا جونم . فقط با دخترت تینا با تینا کوچولوت .تینا آبمو خورد ولی ازبس زیاد خالی کرده بودم در اثر سرعت زیاد یه خورده از گوشه کنارای دهنش بیرون زده بود . همون لبو بوسیدم و بغلش کردم ..دمرش کردم وکون بر جسته اشو به طرفم قمبل کرده بود . شهوت دوباره داشت تو وجودم شعله می کشید . لای کون تینا رو باز کردم ویه بند انگشتمو گذاشتم تو سوراخ کونش . یه خورده خودشو جمع کرد -تینا واسه امروز بسه -نه بابا خسرو این طلسمو باید امروز بشکنی . من میخوام حرکت کیرت رو توی تمام تنم احساس کنم . می خوام باهام حال کنی . دستمو از زیر گذاشتم روی کوسش . هنوز تر و پر هوس بود . خیسی کوسشو آوردم به طرف سوراخ کونش و با کرم نرم کننده قاطیش کردم -تینا من دلشو ندارم نمی تونم درد کشیدن دختر خوشگلمو سوگلی خودمو ببینم -بابا سوگلی تو تاراست -عزیزم س.گلی من تویی مخصوصا حالا که بیش از هر وقت دیگه ای بهت احساس نزدیکی می کنم . فکر نکن چون دارم کیرمو به کونت فرو می کنم این میشه نزدیکی و احساس نزدیکی . مهم اون درکیه که من و تو از هم داریم وخواسته ها و نیاز های همو می فهمیم . اون عشقیه که نسبت به هم پیدا کردیم -می دونم چی میگی خسرو جونم واسه همینه که واسه تو هر دردی رو تحمل می کنم .بابا دخترت دیوونه توست . از همون وقتی که حس کردم بزرگ شدم دوست داشتم مثل حالا لخت تو بغلت باشم وتو هر کاری دوست داری باهام انجام بدی . تینا پشت به من و دراز کشیده روی تخت چشاشو بسته بود و منم با یه دست موهای سرشو نوازش می کردم و با دست دیگه ام کوسشو می مالیدم . کیر دوباره تیز شده امو به سوراخ کونش فشار می دادم -بابا جرم بده پارم کن .دارم از هوس می میرم .اصلا درد حالیم نیست .بابا این شیرین ترین لحظه زندگی منه هیچ دردی نمی تونه به این شیرینی راه پیدا کنه . بابا الان چند سانت از کیرت تو کونمه . راست می گفت -عزیزم تینای عاشق من دختر باحال من دوستت دارم .با این سوراخ تنگت الان جیغت باید می رفت آسمون ولی تو تحمل کردی . حتی زودتر از منم فهمیدی که کیرم کونتو گاییده -بابابابا بیشتر بیشتر بیشتربکن . کون چسبون تینا داشت کیر منو قفل می کرد و به زور پیشروی می کرد . با این حال اونو آروم آروم می کردم و نصف بیشتر کیرمو تو کونش فرو کردم . دو تا قاچ کونشو محکم با دستام می فشردم دلم می خواست اون جوری که یه کوس یا کون گشادو می کنم کون دخترمو بکنم ولی تنگی سوراخش این اجازه رو نمی داد که کیرمو حرکت بدم و اون جوری که دوست دارم باهاش حال کنم -پدر هرجوری که می خوای منو بکن . می دونم می خوای و دوست داری کیرتو توی کون من حرکت بدی .دختر فیلم دیده من خوب این چیزا حالیش بود -بابا تند تر منو بکن عیبی نداره من تحمل می کنم به کوسم دست بزن . با سینه هام ور برو .نازم کن .بگو دوستم داری . اینجوری کونم به حرکتای کیرت عادت می کنه وکلی هم حال می کنه . دختر گلم خیلی دوستم داشت . هرکاری گفت انجام دادم . حالا دیگه می تونستم کیرمو تو کونش حرکت بدم ولی با این حال سرعتمو زیاد نمی کردم -پدر هر موقع دوست داری آب کیرتو بریز تو کونم . می خوام هم خودم خوشحال شم هم بابا خوشگله امو خوشحال کنم . خیلی خوشم میومد وقتی دور سوراخ کون تینا رو می دیدم که با حرکتای رفت و برگشتی کیرم تنگ و گشاد میشه . کیف می کردم . وقتی که می خواستم خالی کنم دو تا سینه هاشو با دو تا دستام از زیر گرفته و باهاش ور رفتم کیرمو خیلی آروم تو کونش نگه داشته وحرکات خفیفی بهش می دادم . رفتم تو اوج تمرکز و لذت و احساس صمیمیت و عشق به دخترم . همین حس عاشقانه یه بار دیگه داغم کرد و با تمام وجودم تو سوراخ کون تینا خالی کردم -بابا هر چی می تونی بریز . من جا دارم می خوام بریز . دوستت دارم . بابای گل من .بابای خوشگل من .عاشقتم دوستت دارم . من از اداره مرخصی گرفته و تا یه هفته تمام شب رو با تینا حال می کردم . چند بار با هم رفتیم حموم . بهم قول داده هر وقت عروسی کرده هوامو داشته باشه -پدر یادت باشه به من قول دادی که دیگه دنبال خیانت به مامان نباشی .خیانت به مامان یعنی خیانت به من . من تحملشو ندارم-ولی خودمونیم چه جوری تونستی کد کانال قفل شده رو پیدا کنی -پدر نیازی نبود من کد کانالو پیدا کنم . بیشتر رسیور ها طوریند که اگه با چند شماره بالا پایین همون فرکانسو سرچ کنی اون کانال دوباره پیداش میشه منتهی این بار بدون قفل . اسم کانالو می دونستم و هروقت بر نامه سکسو می دیدم کانالو حذفش می کردم تا دفعه بعد روز از نو روزی از نو تازه اگه دوست داشته باشی الان میریم از وبلاگ امیر سکسی داستانهای سکس پدر با دخترشو می خونیم که دوباره سر حال بیای -اصلا دوست ندارم دخترم دیگه این چیزارو ببینه و بخونه -من حاضرم بابا به شرطی که تو هم نبینی -باشه تینا هرچی که تو بگی حقا که دختر همون بابایی .. پایان ... نویسنده .. ایرانی


3 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت آره داداش گل unesfعزیز در داستان لز با دختر خجالتی پیام داده ..unesf عزیز بابت پیام گرمت در داستان لز با دختر خجالتی سپاسگزارم . این داستان هفته ای حداقل یک و حداکثر دوبار در هفته منتشر میشه الان که من دارم این جملاتو می نویسم اول روز سه شنبه بوده من روز گذشته قسمت پنج این داستان را در سایتی دیگه منتشرکرده و فردا شب یعنی اول چهار شنبه قسمت ششم آن را هم منتشر خواهم کرد . از حمایتهای شما و سایر عزیزان بی نهایت ممنونم . با احترام و تشکر : ایرانی

شهرزاد گفت...

ممنون عزيزم
اين داستان برعكس بقيه داستانات همش سكس بود .
در نوع خودش عاليه
ممنون

ایرانی گفت...

با سلام خدمت شهرزاد گل و نازنین ! فکر نمی کردم این داستان رو بخونی . من داستانهای عشقی یا غیر سکسی رو غروب پنجشنبه یا شب جمعه میذارم . و فکر کنم قبلا یه جایی در مورد این داستان گفتم که به طرفداران داستانهای عشقی توصیه نمیشه که این داستانو بخونن . در هر حال بر ما منت گذاشته لطف کردی . ممنونم از پیامت . این داستانو یک سال و نیم پیش نوشته بودم . گذاشتم برای وقت تنگ و روز مبادایی که حس نوشتن تک قسمتی رو نداشتم و روز قبل هم یه همچین روزی بود . شادکام باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر