ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 77

بیا بریم اتاق من یه لباس برات ردیف کنم -چی می خوای لباس یک مرده رو بهم بدی بپوشم ؟/؟ شگون نداره .. نونا : خیلی هم دلت بخواد . بابا حق نداری لباس مامان منو بدی به آدمای بی کله ای که حرف زدن بلد نیستن و به مامان جونم تو هین می کنن . زار زار شروع کرد به گریستن . .. رفتم جلو سرشو بوسیدم و گفتم کاریت نباشه .. و خیلی آروم گفتم بذارش به عهده من . .. راضیه رو بردم به اتاق خواب و از گنجه چند تا لباس نشونش دادم . یکی رو انتخاب کرد .. -اووووههههه چه بوی موندگی گرفته .. -آره ولی کمی که هوا بخوره خوب میشه . خدا بیامرزی هم شکل و هم قد و قواره تو بوده . شباهت زیادی هم به تو داره . مثلا رفتم برای در آوردن پیراهن کمکش کنم . کف دستمو گذاشتم رو محل کس و با چنگ گرفتن هام شروع کردم به بازی کردن با اونجا یعنی کس راضیه از پشت پیراهن . با این که من و اون چند بار توی بغل هم آروم گرفته بودیم ولی به این صورت و سرعت چنگ گرفتن کسش یه بی ادبی و لات بازی تلقی می شد واسه همین یه در گوشی محکم نوش جون کردم . -چی شده راضیه . مگه من و تو نمی خوایم زن و شوهر شیم . حالا من داشتم می رفتم پیشواز .نمی دونی کس کردن چه صفایی داره .. تازه من و تو که قبلا خیلی پیشرفت کرده بودیم -نیما نکنه بی تر بیتی های دخترات در تو اثر کرد . خودمو طوری ناراحت و حق به جانب نشون دادم که اگه بر نامه مون بهم خورد که می دونستم داره بهم می خوره دیگه تقصیرا رو گرد من نندازه . -نه راضیه جون . من یک مردم . در مقابل زنا خیلی زود تحریک میشم .. به هیجان میام -یعنی در مقابل همه شون .. کم نمونده بود که بذاره زیر گوشم . از این که یکی از لباسای مادر بچه ها رو بپوشه پشیمون شده بود . -عیبی نداره شبه و کسی نمی بینه همین جوری میرم خونه -اگه الان بو بگیره چی .-تا اون موقع رفع زحمت می کنم -عزیزم پس پیوند من و تو چی . عشق ما چی .. -نیما عشقی که وجود نداره وجنگ اول به از صلح آخر شاید اگه این سه تا دختر رو هم نداشتی من و تو نمی تونستیم به تفاهم برسیم . البته می تونیم همکارای خوبی باشیم . -متاسفم ولی می تونم یه خواهشی ازت بکنم ؟/؟ -بکن -شامو به خیر و خوشی کنار هم بخوریم ؟/؟ دخترا خیلی زحمت کشیدن -باشه عزیز من که حرفی ندارم و چیزی نگفتم .. آخیش از شرش خلاص شده بودم . قبلا خیلی اصرار داشت که می تونه با دخترا کنار بیاد و با هم تفاهم داشته باشیم انگاری زندگی  کشکه .. حواس و سر راضیه بود طرف دیگه ای یه چشمک دیگه ای به دخترا زدم که یعنی همه چی حله ولی اونا کارشونو خوب وارد بودند . زیاد رفتارشونو تغییر ندادن که یه وقتی راضیه از تصمیمش منصرف شه . وقتی من و دخترا تنها شدیم اون وقت سه تایی شون افتادن رو من . -بابا من اگه نبودم موفق نمی شدیم .. یکی دیگه می گفت که با بلبل زبونیهای اون بوده که زبون راضیه بریده شده.. نورا  اومد نزدیک من و در گوشم گفت بابا اگه اول به من نرسی و اونم جدا منو نبری اتاق و باهام حال نکنی به دخترا میگم که امشب با راضیه خانوم چیکار کردی و بوسیدیش .. .. نورا داشت واسه ما شر می شد . داد نینا در اومد -هی خواهر چی داری به بابا جونم میگی درسته که ازم بزرگتری ولی حق نداری اول بابا روئ ببری پیش خودت . من اونجام خیلی می خاره . -دخترا از همه تون ممنون و متشکرم که امشبو باهام همکاری کردین . در واقع باید همه مون کنار هم باشیم ولی واسه رفع خستگی بازم به نوبت این کارو می کنیم .. نینا : بابا قرعه می کشیم -عزیزم عدالت این طور حکم می کنه که به ترتیب اولویت سن بلوغ من کارمو انجام بدم .. نینا سرشو انداخت پایین و به حالت قهر رفت اتاقش .. به صدای بلند فریاد زدم هرکس قبول نداره و دوست داره باباش غیر قانونی کار کنه می تونه خودشو توی اتاقش قایم کنه و تا صبح یا تا هر وقت که دلش خواست از اتاقش بیرون نیاد . نونا دیگه حساب کار دستش افتاد . نورا رو بردم اتاقم . خانوم خانوما رشدش خیلی زیاد شده بود . -نورا روز به روز کونت گنده تر میشه و هوس بابات زیاد تر . راستش دیگه خودمم می ترسیدم که نکنه یه وقتی دخترم درکنکور و اون رشته ای که من میخوام قبول نشه و هر دو تامون خیط شیم . خیلی هوس کسشو کرده بودم . چقدر این کیر رو باید دور و بر کسش می مالوندم . و هر دو تامون حسرت می کشیدیم . چین دامن نورا رو که بالا زدم چیز دیگه ای ندیدم جز کون خوشگل و ناب و دبش دختر گلمو . شورت هم پاش نبود . از بس کون و کپلش تپل شده بود کس کوچولو و نقلی دختر نازم اون وسط قایم شده بود. دو طرف کون نو را جونو که باز کردم کسش تپل تر و غنچه ای تر از هر وقت دیگه ای به نظر میومد . لبامو گرد کرده اول یه ماچ از سوراخ کونش بر داشته بعد زبونمو رو کسش کشیدم . .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر