ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 78

نمی دونم چرا بهشته چیزی نمی گفت اون فقط ساکت بود و داشت ما رو نگاه می کرد .روشو نداشتم که به چشاش نگاه کنم . با این که همه این مسائل بین ما حل شده بود ولی بازم اگه صحبتش پیش کشیده می شد دچار شرم خاصی می شدم و این شرم وقتی که سهای لعنتی در کنارمون می بود به اوجش می رسید . حالا من میون دو تا زن گیر کرده بودم . دو تا زن که داشتند اشک می ریختند . بهشته با اشک سکوت و سها با اشکهایی که سکوت رو می شکست . -برای چی برای چی گریه می کنی . واسه این که خیلی پست و ستمگری ؟/؟ -صفت خودتو رو من نذار سهراب . من دیگه باید چیکار کنم واست که نکردم . -فقط برو بمیر . حیوون . این چه قیافه ایه که واسه خودت درست کردی . عین روانی ها شدی . -هرچی از دهنت در میاد بهم میگی . فقط تو جراتشو داری که این جور باهام حرف می زنی . زار می زد و در حالی که دستشو گذاشته بود روی شورتش می گفت می کشی پایین یا خودم این کارو انجام بدم .. بهشته چشاشو بسته بود ولی اشکهای پاکش  گونه هاشو خیس کرده بود و قطره قطره از چونه  و زیر صورتش به زمین می افتاد . -خیلی دوستش داری سهراب ؟/؟ یادت رفت که همین حرفا رو به منم می زدی ؟/؟ وقتی  که دو تایی مون کاملا لخت و برهنه در آغوش هم بودیم ؟/؟ یادت رفت ؟/؟ که چه حرفای قشنگی بهم می زدی .؟/؟ می خواستم بهش بگم که یادم نرفته . یادم نرفته چه آدم پستی هستی . یادم نرفته که جطور تمام عشق و هستی و امید و ایمانمو تقدیم تو کردم و یادم نرفته که چطور جلو چشام با یه غریبه بودی . ولی هنوزم حس می کردم که این باید آخرین ضربه ای باشه که من بهش می زنم . اون شاید اگه اینو می فهمید اون وقت هر دو تامونو سر به نیست می کرد . -سها ! اگه من بهت توجه کنم . میذاری اون بره ؟/؟ کاری به کارش نداری ؟/؟ -این کافی نیست . ولی باشه می دونم که همین اونو داغونش می کنه . من یک زنم اگه دوستت داشته باشه دیگه نمیاد طرفت . من همینو می خوام . همینو که ازت متنفر بشه ..  بهشته سرشو آروم آروم بالا آورد . -سهراب چند بار بهت بگم همیشه هم بهت گفتم من نمی خوام فقط جسمم زنده بمونه و روحم بمیره . تو شاید بدون من بتونی زندگی کنی ولی من بدون تو نمی تونم زندگی کنم . -نمی تونم شاهد مرگ تو باشم . -کاری نکن که من بفهمم همه حرفات دروغ بوده . عشق این نیست که همیشه آدما رو به هم برسونه . شاید قسمت این بوده که من و تو یه روزی به این جا برسیم . به جایی که برسیم که یه جدایی تلخ باشه . مرگ .. یک مرگ زیبا .. مگه آدم چند بار باید بمیره . من نمی خوام هر روز بمیرم .. پس بذار منو بکشه .. نابودم کنه . اون یک قاتله . یک جانی کثیف .. براش فرقی نمی کنه چه کسی رو بکشه . اون حتی تو رو هم می کشه . فکر نکن اگه بهش باج بدی می تونی از دستش خلاص شی . سهراب من هیچوقت تو رو نمی بخشم اگه بخوای یه بار دیگه باهاش باشی . به هر بهانه ای . بذار با عشق پاک و مقدس خودم بمیرم . با خاطره های قشنگش .. نه این که هر لحظه ای بمیرم و در لحظات بار ها و بار ها بمیرم . -من نمی تونم مرگ تو رو ببینم . تا نفسی هست زندگی هست . -و تا هوسی هست بندگی هست .من نمی خوام من و تو بنده یه آدم پستی باشیم که حس می کنه ارباب من و توست و هر غلطی که بخواد می تونه بکنه . اون حتی ارزش یک سوسک کثیف رو هم نداره . سها : خیلی حرفای گنده تر از دهنت می زنی عوضی -خجالت بکش هرزه تو حالا شوهر داری . -اتفاقا اونم راضیه . اگه دوست داری بفرستمش سراغ تو . این بار با پشت دست راستم گونه  راست سها رو آنچنان نواختم که با هیکل لختش افتاد رو زمین . -فاحشه کثیف . اونایی که با فاحشگی خودشون روزی می خورند شرف دارن که تو یکی نداری . سها از جاش بلند شد . این ضربه من شدید تر از ضربه قبلی بود . با تمام نیرو و با تمام خشم و نفرت خودم اونو زده بودم با لبخند و خنده های تلخش رفت پیش بهشته .. -سهراب من , این جوری نبود همش تقصیر توست . خدمتت می رسم . شورتشو هم از پاش در آورد . با انگشتش به لاپاش اشاره می کرد و می گفت سهراب جون ببین چقدر نازه . می دونم از مال این عفریته خیلی بهتره .دیگه یواش یواش تو هم باید لخت شی و یک  سکس واقعی رو جلوی این تازه عروس خوشگل نشون بدیم . خیلی برات خوبه بهشته خانوم . نمی دونی چقدر تحریک میشی . دیگه وقتی دور سهرابو قلم کشیدی می تونی بری با هر مرد دیگه ای که خواستی باشی . این بار مشتمو گره کرده می خواستم بزنم وسط صورت سها که اون با دستش یه اشاره ای کرد و معلوم نبود شوهر خپله و کوتوله اش جابر خان  از کجا یهو با یک اسلحه پیداش شد . اسلحه رو گذاشت رو شقیقه همسرم .-سهراب جون گفتم اگه به وقت عشقبازی یه محرم اینجا باشه که سختت نباشه بهتره . دیدی چقدر به فکر توام ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

5 نظرات:

tekrariiiii !!! گفت...

baba torokhoda basse dige inhame dastanaie 100 ghesmati..... bavar konin in dastana age tabdil be film sexie HD ham beshan kesi inhame ghesmatesho nemibine che berese be dastan !!!!!
ye pishnahad dashtam ! shoma ye nazarsanjie bezarin bebinin cheghad mardom dastanaie kutah nahaiatan 10 ghesmati dust daran cheghadeshun 150 ghesmati !!!! bazam mamanoon az saytetun !

ایرانی گفت...

با سلام به تکراری عزیز و لطف و محبت شما .. نظرات مختلف است . الان در نظر سنجی های ما که در اختیار مدیریت سایت می باشد در این وبلاگ بیشترین طرفدار را داستانهای سکس با مامان دارد ولی مدتیست که به آن توجهی نکردم یا با توجه به در خواستها کمتر نوشته ام . ولی داستان مامان تقسیم بر سه را باز گذاشته تا حداقل نیم نگاهی به مامان داشته باشد و بعد از پایان آن مامانی دیگری را جایگزین آن خواهم نمود . همین داستان فقط یک مرد را که حدود 170 قسمت از آن منتشر شده و تا 30 قسمت دیگر آن را به پایان می رسانم ..امروز یکی از خوانندگان در سایت دیگر پیشنهاد داده بود که اگه میشه بچه های کوروش آریایی راهم بیارم توی خط و داستان را ادامه بدم که من ترجیح دادم در همان قسمت 200 تمامش کنم . پس هر داستان طرفدار خاص خودشو داره . اون هم یک نظر بود . داستانهای سکسی همان طور که قبلا هم گفتم اون ارزش و قابلیت اونو ندارند که بخواهیم بگیم چرا خیلی طولانی شده چرا کوتاهه . البته اگه کوتاه باشه بهتره .. مثل داستان زبون دراز که فکر کنم 23 قسمت بود و دست بالای دست و کرسی داغ هوس و....و زبون دراز که تکیه کلامهای خاص خودشو داشت .. داشتم می گفتم اینجا مهم فکر نویسنده هست که یک داستان کوتاه یا خیلی طولانی رو چطور می نویسه .. اگه من واقعا فرصت داشته باشم می تونم داستان زن نامرئی رو به صورت بهترین و متنوع ترین داستان سکسی خودم در بیارم . اگه تنها داستان من باشه و تمرکز داشته باشم . چون دست یک نویسنده در این داستان بازه .دنیایی سوژه و تنوع میشه درش ردیف کرد . می تونه هزاران سوژه از شکمش در بیاره . با اون قدرت تخیلی که نادیا داره .. اگه گاهی خسته کننده میشه به خاطر اینه که در هنگام نوشتن داستان به یه داستان دیگه فکر می کنم . یه زمانی بود که من داستانهای فرداشب رو می نوشتم برای هفته بعد ولی حالا داستانهای دیشب رو دارم می نویسم . یعنی کار بر من سواره . در حال حاضر و در همین هفت هشت قسمتی و شاید بعضی هاشون زودتر داستانهایی مثل یک عروس و هزار داماد ..نقاب انتقام ..بیست سال بعد ..خانم مهندس روشنک ..مامان تقسیم بر سه ..آخرا شونه ..به بعضی از داستانها مثل هر جایی فقط از دید گاه سکس نباید توجه شه ..من واقعا حیفم میاد این داستان رو در قسمت 100 تمومش کنم ارزش اجتماعی و واقع نگری این داستان خیلی بیشتر از ایناست هر چند از قسمت 70 تا آخرشو فکر نکنم بشه سکس زیادی درش گنجوند . یا رمان آبی عشق داستانیه که حقش نیست من اونو در قسمت 100 تمومش کنم ..داستانهایی مثل به دادم برس شیطان رو فعلا فکری برای پایانش نکردم .چون خیلی از خوانندگان مسائلی رو مطرح می کنند تقاضاهایی دارند که میشه در همین داستان جا داد .. در مورد خود تک قسمتی باید گفت که اگر بخواهم تعداد تک قسمتی ها را زیاد کنم از تعداد دنباله دار ها باید خیلی کم کنم . من بعد از ظهر پنجشنبه رو فقط داشتم داستان ستاره خاموش رو می نوشتم . دلم بود پیش بقیه .. نیمه شب رو کامپیوتر چرت می زدم و چند بار خوابیدم . در هر حال مشکلات زیاده و در مجموع حق باشماست و در آینده پس از تمام شدن این داستانها کفه ترازو رو به نفع داستانهای مثلا بیست سی قسمتی سنگین تر خواهم کرد تا دوستان گلی چون شما راضی تر باشید و خودمم راحت تر . شاد و پیروز ..پاینده و پایدار باشید . با نهایت احترام : ایرانی

tekrariiiii !!! گفت...

mamnoon az lotfetun .... hamini ke migin age bishtar be nazar sanjitun tavajoh konin behtar mishe....doroste dastane boland kheili khube va tabahore nevisandaro miresune vali mohem ine ke chan nafar donbalesh mikonan va inke aya kesi ke taze mikhad shuru kone az shenidane 150 ghesmat kollan az hamun aval dobale un dastan nemire !!!! shoma mitunin un ide hatuno tuye dastanaie kutah tar donbal konin .....zemnan age mishe ye khaheshi dashtam ... fkr konam dastane az rusari ta short ro khude bashin ye dastane fogholadast ..age mishe ye dastani tu in sabk benevisin va ham inke az mohtaviate gheire vagheiio fazaiie !! dastanaha kam konin ...harchi be vagheiat nazdiktar bashe dastan adam bishtar mitune lezzat bebare...merci ***

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
سلام به آره داداش میستر عزیز ..مبارکه .(شوخی )..خسته نباشی . همیشه با ایمان باشی مثل حالا ..داستان بیست سال بعد نزدیکه تموم شه و من بعد از اون یه جورایی تعدیل می کنم و سعی می کنم این دو تا داستان رو یعنی لز و شی میل رابه هفته ای دوبار برسونم و اگه داستانهای دیگه هم تموم شه انتقام میسترس رو هم ردیف می کنم .. تازه هنوز اون داستانی رو که به رامین قولشو دادم شروع نکردم اونم گذاشتم بیست سال بعد تموم شه . معلوم نیست این بیست سال بعد چند تا جانشین داره جالب اینجاست که خودش یک داستان اضافه بود که به عنوان یک تک قسمتی شروع کردم و جانشین هیچی هم نبود و فشار آخر هفته ای بر منو زیاد تر کرده بودثانیه شماری می کردم کی تموم میشه یه نفسی بکشم که از بار سنگین آخر هفته ای کم شه . چهل قسمت طول کشید و اون جوری که من و خواننده ای که می خواست شبیه پارتی محمود خان بشه هم نشد و فقط این تجربه رو بر تجربیات من اضافه کرد که دیگه اگه کسی گفت داستانی بنویس شبیه اون داستان این کارو نکنم و منطق رو فدای عشق و احساسم نکنم . چون واقعا دوستان و خواننده ها رو دوست دارم . اولا هر کسی باید با فکر خودش داستان بنویسه حالا خواست و شانسی شبیه شد یه حرفی ..در ثانی دهها سوژه جدید و ابتکاری دارم که باور کن اگه جایی یاد داشت نکنم یادم میره و خیلی ها رو هم فراموش کردم . فعلا یک شب به خیری گفته به امید آن که شب و روزت به خیر باشه . بر قرار باشی ...ایرانی

شنبه ۱۱ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۵۴:۰۰ (GMT+

ایرانی گفت...

تکراری عزیز خسته نباشی و شاد باشی ممنونم از پیام گرم و توحهت و از این که به فکر داستانها و بهتر شدن کیفیت اونا هستی . من متن پیام و نظری رو از خودم که دیروز نوشته بودم کپی کرده قبل از این پیام آوردم که بخونی بد نیست .پیام بالا رو میگم . در هر حال وقت خوندن داستانهایی رو که از خودم نباشه ندارم و از روسری تا شورت رو هم نخوندم و بهتره که خودم با فکر خودم بنویسم . در هر حال تا حدود زیادی حق با شماست ولی الان که نمیشه همین جوری داستان فقط یک مرد زا در قسمت 170 تموم کرد وگفت خدا حافظ .. یا خانواده سکسی در هر کی به هر کی از چند قسمت دیگه دریک حجم بیست سی قسمت می خوان برن سرعین اردبیل ..داستانو که نمیشه ول کردوگفت خداحافظ شما .. در آینده رعایت می کنم . از طرفی این سه چهار تا طولانی باشه برای طرفداران داستانهای طولانی .. دیروز هم گفتم بعضی ها گفتند ما تقاضا داریم که داستان فقط یک مرد ادامه داشته باشه ولی من نظرم اینه که تا 30 قسمت دیگه تمومش کنم . داستانها در کش و قوسی هستند که به ناگهان نمیشه کات یا قطعشان کرد . دور نمای داستان باید از اول یا وسطها به نحوی ریخته شه که بشه با وارد کردن شوک و ورود به صحنه آخر اونا رو تموم کرد . مثلا من در نقاب انتقام در صحنه آخر داستان قرار دارم ولی همین صحنه آخر ممکنه 5 یا 6 قسمت طول بکشه من که نمی تونم داستان رو خرابش کنم که شاید چند نفر به این صورت نپسندند . گاهی حاشیه های داستان از خود هسته و متن اصلی داستان زیبا ترند و کلا قبلا هم گفتم دریک داستان سکسی اگه قهرمان پروری رو کنار بذاری البته در بیشترشون ..می تونی تا هزار قسمت هم با این داستان کنار بیای و داستان زن نامرئی همچین قابلیتی رو داره که من اونو تا هزار قسمت ادامه اش بدم هر چند این کارو نمی کنم ولی از اونجایی که فقط یک مرد با همه جذابیت و پیام عالی داشتنش فقطظ یک مرد داره که سکس کنه و از نظر سکسی یک نوا خت میشه گنجایشش همون دویست قسمته ..پس نگاه کن من به همه این مسائل توجه دارم . در داستانهای دنباله دار اصلا هر سکس و جریان سکسی رو یک داستان جدا فرض کن . مثل هر کی به هرکی .. سکس برادر و خواهر داره ..پسر و خاله داره ..پسر و مادر و مادر بزرگ داره .. سکس غریبه داره .. ضربدری داره پسر و زن داداش داره ...دوست دختر پسر داره ..مثلا می خواهیم چی رو متوجه بشیم که آخر داستان چه بر سر آریا میاد ؟ مطمئن باش به این مسئله اون اهمیت خاص رو نمیدم . چون اصلا مهم نیست .البته در بعضی داستانهای پر محتوا و حاوی پیام مثل فقط یک مرد مهمه که سرنوشت قهرمان چی میشه ولی بیشتر داستانهای سکسی سر و ته یک کرباسن . مثل داستان عشقی و اثر شماره یک من ندای عشق نیست که خواننده دنبال اون باشه که ببینه نوید و ندا به هم می رسن یا نه و این التهاب رو به خاطر نستوه و نسیم در داستان آبی عشق تحمل کنه . خود منم راحت ترم که داستانهام کوتاه تر باشه چون کلی سوژه در ذهنم دارم که دیگه نمی رسم داستانهای سایر نویسندگان رو بخونم چه برسه به این که بخوام تقلیدی بنویسم . میشه حکایت بیست سال بعد که شبیه داستان اصلی که نشد هیچ ..گله به حق در خواست کننده رو هم به دنبال داشت که چرا شبیه پارتی محمود خان نشد .صد سال دیگه هم نمیشه چون من از تقلید هر چند مفید هم باشه بدم میاد شاید شانسی شبیه شه . اون چیز دیگه ایه ....ولی بیست سال بعد به عنوان یک نوشته اضافه و تک قسمتی باعث شد که نتونم به داستانهای دیگه هم برسم . آن چه که بیشتر از بلند و کوتاه بودن داستانها اهمیت داره تعداد داستانهاست که باید کمتر بشه تا من وقت بیشتر و بهتری برای تمرکز داشته باشم . مثلا همین الان باید 5 تا داستان بنویسم . ذخیره های چهار داستان امشب برای دفعه بعد و دخیره فقط یک مرد پس از انتشار دیشب را هنوز ننوشته ام . این فرصت را چگونه می توان پیدا کرد .فرض می کنیم تمام این 5 تا داستانی رو که عقبم مثلا داستانهای ده قسمتی می بودند چه فرقی در اصل قضیه عقب موندن من داشت ؟ من که تا سه بعد از ظهر سر کارم و بعد هم ناهار و خواب و کار و زندگی و ...اینم یه چند ساعتی تفریحانه .... در هر حال بی نهایت از توجه و دقتت سپاسگزارم و بیش از خود شما نازنین گلم دوست دارم که خالصانه با تمام توان در خدمت شما باشم .. چندی پیش یه روز بودم سفر .. یک ساعت بیکار بودم دنبال کافی نت می گشتم که داستان بنویسم .. ببینید من از هر فرصتی استفاده می کنم . هر کی ندونه فکر می کنه دارم کاسبی می کنم .. فقط به عشق شماست . می خوام بدونید که چقدر دوستتون دارم و بهتون احترام میذارم و با حداکثر توانم در خدمت شمام . شاد و سربلند باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر